446: امام عليه السلام (درباره توانگرى و بى چيزى حقيقى) فرموده است:
(1) توانگرى و بى چيزى پس از بيان حال و نمودن كردار است (در روز قيامت) بر خدا (توانگر حقيقى كسى است كه روز رستخيز پاداش الهى و بهشت جاويد بهره او گردد، و بينواى حقيقى كسى است كه در آن روز به عذاب و كيفر خدا گرفتار باشد).
447: از امام عليه السلام پرسيدند بزرگ ترين شعراء كيست آن حضرت (درباره امرء القيس) فرمود:
(1) شعراء نتاخته اند در يك دسته اسب هاى گروبرى تا پايان كمال آنها نزد ربودن نى گرو شناخته شود (شعر شعراء به يك روش نيست كه بتوان يكى را بر ديگرى برترى داد) و اگر ناگزير بوده و چاره نباشد جز برترى دادن پس پادشاه گمراه برتر است (سيد رضى «رحمه الله» فرمايد:) مراد حضرت از ملك ضليل امرء القيس است (و اينكه او را پادشاه خوانده براى خوبى شعر او است، و اينكه او را گمراه خوانده به جهت آنست كه كافر و فاسق بوده).
448: امام عليه السلام (در ترغيب به دورى از دنيا) فرموده است:
(1) آيا آزادمردى نيست كه اين ته مانده طعام در دهان (دنياى پست) را براى اهلش (كفار و منافقين) رها كند؟ براى نفس هاى شما بهايى جز بهشت نمى باشد پس آنها را جز به آن بها نفروشيد.
449: امام عليه السلام (درباره خواهان علم و دنيا) فرموده است:
(1) دو خورنده هستند كه سير نمى شوند: خواهان علم (كه هر چه بر او كشف و هويدا شود باز مى خواهد مجهول ديگرى را معلوم نمايد) و خواهان دنيا (كه آنچه از كالاى دنيا بيايد باز مى خواهد كالاى ديگرى به دست آورد).
450: امام عليه السلام (درباره پاره اى از نشانه هاى ايمان) فرموده است:
(1) نشانه ايمان آنست كه اختيار كنى راست گفتن را جایی كه به تو زيان مى رساند بر دروغ گفتن جایی كه سود مى دهد، و اينكه گفتارت از دانایی ات فزون نباشد (آنچه می دانى بگویى و در آنچه نمى دانى خاموش باشى، و در بعض نسخ نهج البلاغه عن عملك به جاى عن علمك ضبط شده است كه معنى چنين می شود: و اينكه گفتارت از كردارت فزونى نداشته باشد يعنى زياده تر از آنچه بجا مى آورى نگويى) و اينكه در سخن گفتن درباره ديگرى از خدا بترسى (از كسى بد نگويى و نشنوى و ندانسته گواهى ندهى، و ممكن است معنى اين باشد: در نقل روايت از ديگرى از خدا بترسى يعنى آن را بى كم و زياده بيان كنى و به او دروغ نبندى).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)