عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
241: امام عليه السلام (درباره كارهاى دشوار) فرموده است‏:
 
(1) بهترين اعمال و كارها كارى است كه نفس خود را به انجام آن به اجبار وادارى (زيرا پاداش به اندازه رنج داده می شود، و از اين رو پيغمبر صلى الله عليه و آله فرموده است: أفضل الأعمال أحمزها؛ يعنى بهترين كردارهاى شايسته دشوارترين آنها است).
 
 
242: امام عليه السلام (درباره خداشناسى) فرموده است‏:
 
(1) خداوند سبحان را شناختم به بهم خوردن اراده‏ هایى كه شخص در آنها پايدار است، و به باز شدن گره ‏ها (ى انديشه‏ ها و كارها، پس به هم خوردن اراده‏ ها دليل است كه آدمى را مالك و آفريننده ‏اى است كه عنان اختيار او در چنك خود دارد، و اينكه گاهى اراده شخص انجام می شود براى آنست كه يك باره از تصميم گرفتن دست نكشد).
 
 
243: امام عليه السلام (درباره رنج و خوشى دنيا) فرموده است‏:
 
(1) تلخى (رنج به خود هموار نمودن) دنيا شيرينى (نيكبختى) آخرت است، و شيرينى (دلبستگى به لذت) دنيا تلخى (عذاب و كيفر) آخرت است (زيرا رنج به خود هموار كردن براى آخرت مستلزم كار كردن براى آنست كه به لذت و خوشى و ثواب و پاداش آن سرا مى ‏رسد، و اما دلبستگى به لذت و خوشى دنيا مستلزم غفلت از آخرت و ترك عمل و كار براى آن است كه به تلخى عذاب و كيفر پايان مى ‏يابد).
 
 
244: امام عليه السلام (درباره حكمت هاى بعض احكام شرعيه) فرموده است‏:
 
(1) خداوند واجب گردانيد ايمان را به جهت پاك كردن (دل هاى بندگانش) از شرك،
 
(2) و واجب گردانيد نماز را به جهت منزه بودن از كبر و سركشى،
 
(3) و واجب نمود زكات را براى وسيله بودن روزى (فقراء)
 
(4) و روزه را براى آزمايش اخلاص مردم،
 
(5) و حج (به مكه رفتن) را براى قوت يافتن دين (چون بر اثر گرد آمدن طوائف مختلفه عظمت و بزرگى اسلام آشكار مى‏ گردد)
 
(6) و جهاد را براى ارجمندى اسلام (و شكست دادن كفار)
 
(7) و امر به معروف (فرمان دادن به كار پسنديده) را براى اصلاح عوام (و سوق دادن آنان به راه سعادت و نيكبختى)
 
(8) و نهى از منكر (بازداشتن از كار ناشايسته) را براى جلوگيرى (معاصى و گناهان) از كم خردان،
 
(9) و صله رحم (پيوند به خويشان) را براى زياده شدن عدد (ايشان، چون در پيوند خويشان با هم عدد انصار و ياورانشان بسيار گردد)
 
(10) و قصاص (كشتن كشنده يا زخم زدن زخم زننده) را براى محفوظ بودن خون ها،
 
(11) و برپا داشتن حدود (انجام دادن كيفرهايى كه مثلا براى مى ‏گسار و روزه ‏خوار و زناكار مقرر گشته) را براى اهميت دادن به حرام ها و نهى شده ‏ها،
 
(12) و نياشاميدن شراب را براى محفوظ داشتن خرد (از فساد و بدى)
 
(13) و دورى از دزدى را براى به كار داشتن پاكدامنى (از دست درازى به مال مردم)
 
(14) و زنا نكردن را براى درست ماندن نسب و خويشى (چون زنا نسب را مشتبه سازد و باعث اختلال نظام عالم شود)
 
(15) و ترك لواط را براى بسيار شدن نسل و فرزندان،
 
(16) و شهادت ها را براى كمك خواستن بر انكار شده ‏ها (تا بر اثر انكار حقوق كسى پايمال نشود)
 
(17) و دروغ نگفتن را براى نمايان ساختن بزرگى راستى (كه آسايش مردم وابسته به آنست)
 
(18) و سلام و درود (بر يكديگر) را براى ايمنى و آسودگى از جاهاى ترس (چون مراد از سلام عليكم آنست كه بين من و شما زد و خوردى نيست بلكه صلح و آشتى است)
 
(19) و امامت و پيشوايى را براى نظم و آرامش (كارهاى) مردم (زيرا امام و پيشواى توانا ستمگر را از ستمگرى باز داشته و حق مظلوم و ستم كشيده را بستاند و كارها نظم و آرامش گيرد)
 
(20) و طاعت و پيروى (از امام) را براى بزرگ شمردن (مقام) امامت (چون از امامت بهره ‏اى نمى ‏رسد مگر به پيروى مردم از او).
 
 
245: امام عليه السلام (درباره روش سوگند دادن به ستمگر) مى ‏فرمود:
 
(1) ستمگر (دروغگو) را هرگاه بخواهيد سوگند خورد، سوگند دهيد به اينكه بيزار است از جنبش و توانایى خدا (اگر در اين امر دروغ بگويد) زيرا اگر به اين سخن دروغ سوگند ياد كند زود به كيفر (دروغش) مى ‏رسد،
 
(2) و اگر سوگند ياد نمايد به خدایى كه جز او خدایى نيست (كه دروغ نمى‏ گويم، در كيفرش) تعجيل و شتاب نمى ‏شود، براى اينكه خداوند سبحان را به يگانگى ياد كرده است (كه با دروغ گفتن منافات ندارد. شارح بحرانى «رحمه الله» در اينجا مى ‏نويسد: روايت شده است كه سخن چينى نزد منصور آمده درباره حضرت صادق عليه السلام سخن چينى نمود، منصور آن حضرت را خواست و گفت: فلانى از حضرتت چنين و چنان خبر آورده، حضرت فرمود: آن سخنان از من نيست، سخن چين زير بار نرفت و گفت: جز اين نيست كه آن سخنان را حضرت فرموده است، امام صادق عليه السلام او را سوگند داد به بيزارى جستن از جنبش و توانایى خدا اگر دروغگو باشد، پس سخن چين سوگند ياد نمود و سخنش به پايان نرسيد كه به درد فالج «از كار افتادن نيمى از بدن» گرفتار شد كه پاهاى خود را مانند پاره گوشتى به زمين مى‏ كشيد).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط حکمت ها: 466 تا 472 حکمت ها: 461 تا 465 حکمت ها: 456 تا 460 حکمت ها: 451 تا 455 حکمت ها: 446 تا 450 حکمت ها: 441 تا 445 حکمت ها: 436 تا 440 حکمت ها: 431 تا 435 حکمت ها: 426 تا 430 حکمت ها: 421 تا 425