141: امام عليه السلام (درباره مقام و منزلت) فرموده است:
(1) تباه گشت مردى كه قدر و منزلت خود را نشناخت (ندانست كه چه گوهر گران مايه است، يا از حد تجاوز كرده پا از گليمش درازتر نمود).
142: امام عليه السلام به مردى كه از آن حضرت درخواست پند و اندرز نمود (در نكوهش خوهاى ناشايسته) فرمود:
(1) مباش كسی كه بى عمل و كردار (عبادت و بندگى) به آخرت اميدوار است، و به اميد دراز، توبه و بازگشت (از معصيت و نافرمانى) را پس مى اندازد، در (باره) دنيا گفتارش گفتار پارسايان و رفتارش رفتار خواستاران است، اگر از (كالاى) دنيا به او داده شود سير نگردد، و اگر به او نرسد قناعت نكند (به بهره خود خرسند نماند)
(2) ناتوان است از سپاسگزارى آنچه (نعمت هايى كه) به او داده شده است و مى جويد زيادى را در آنچه نرسيده (به او داده نشده، از كار ناشايسته ديگران را) باز مى دارد و خود (از آنچه نهى مى نمايد) دست بر نمى دارد، و فرمان مى دهد به آنچه خود بجا نمى آورد، نيكوكاران را دوست دارد و كردارشان را انجام نمى دهد، و گناهكاران را دشمن دارد و خود يكى از آنها است، از جهت زيادى گناهان از مرگ كراهت داشته بدش مى آيد و ايستادگى می كند بر آنچه (گناهانى كه) سبب كراهت از مرگ شده،
(3) اگر بيمار شود (از بدرفتاری اش) پشيمان گردد و چون تندرستى يابد آسوده و غافل ماند، هرگاه (از بيمارى) آسايش بيند خودپسند شود و چون گرفتار گردد نوميد و پژمرده شود، اگر بلاء و سختى برايش پيش آيد با نگرانى دعا و زارى نمايد، و چون راحتى و خوشى به او دست دهد از روى غرور و فريب (به كالاى دنيا از خدا) دورى گزيند، نفس (اماره) بر او مسلط است به آنچه (آمرزش گناهان كه) گمان دارد، و مسلط نيست به آنچه (مرگ و عذاب جاويد كه) باور دارد،
(4) بر ديگرى به گناه به كمتر از گناه خود مى ترسد (گناه او را بزرگ مى شمارد) و پاداش بيشتر از كردارش را براى خود اميدوار است (طاعت خويش را بزرگ مى پندارد) چون به توانگرى رسد شاد شده در فتنه و گمراهى افتد (پى هم گناه می كند) و چون تنگدست گردد (از رحمت خدا) نوميد شده و (در عبادت و بندگى) سستى نمايد، و اگر طاعت و بندگى كند كوتاهى نمايد (درست انجام ندهد) و چون درخواست كند (از خدا حاجت طلبد) اصرار و كوشش دارد، اگر به او شهوت و خواهشى (آسايش و خوشى) رو آورد نافرمانى پيش گرفته توبه و بازگشت را پشت سر اندازد، و اگر به او اندوهى برسد از دستورهاى دين (شكيبایى و بردبارى و پناه به خدا بردن به هنگام سختى) دورى گزيند (براى مردم)
(5) عبرت و پند گرفتن از ديگران را بيان می كند و خود عبرت نمى گيرد، و در اندرز دادن مى كوشد و خود پندپذير نيست، پس او به گفتار مى نازد و عمل و كردارش اندك است، در آنچه (دنيا و كالاى آن كه) فانى و نابود گردد كوشش مى نمايد و در آنچه (آخرت و آنچه در آنست كه) باقى و جاويد است سهل انگارى می كند، غنيمت و سود (طاعت و بندگى خدا) به نظرش غرامت و تاوان مى آيد (زيان پندارد) و غرامت و تاوان (معصيت و نافرمانى) غنيمت و سود، از مرگ ترسان است و پيش از اينكه فرصت از دست برود (به اعمال صالحه و كردار خداپسند) نمى شتابد، بزرگ مى شمارد از نافرمانى ديگرى معصيتى را كه بزرگتر از آن را از خود خرد مى پندارد، و از بندگى خويش بسيار مى شمارد طاعتى را كه از ديگرى اندك داند، پس او به مردم سختگير است و به خود سهل انگار،
(6) بيهوده گویى با توانگران را بيشتر دوست دارد از ياد خدا با تنگدستان، براى سود خود به زيان ديگرى حكم می كند (اگر چه نادرست باشد) و براى سود ديگرى به زيان خود حكم نمى كند (اگر چه درست باشد) ديگرى را راهنمایى مى نمايد و خود را گمراه مى سازد پس از او پيروى می كنند و خود معصيت مى نمايد، و (حق خود را) تمام مى ستاند و (حق ديگرى را) تمام نمى دهد، و از مردم مى ترسد نه در راه پروردگارش (از ترس آنان كارى را انجام مى دهد كه خداپسند نيست) و در كار مردم از پروردگارش نمى ترسد (به آنان زيان مى رساند و از خدا بيمى ندارد. سيد رضى «عليه الرحمة» فرمايد:) اگر در كتاب نهج البلاغه جز اين فرمايش نبود همان براى پند سودمند و حكمت رسا و بينایى بينا و عبرت و پند انديشه كننده بس بود.
143: امام عليه السلام (درباره پايان هر كس) فرموده است:
(1) پايان هر كس شيرين (سعادت و خوشبختى) است يا تلخ (شقاوت و بدبختى).
144: امام عليه السلام (در اينكه هر چيز نيست می شود) فرموده است:
(1) براى هر پيشامدى برگشتنى است و آنچه برگشت چنان است كه نبوده (خوشى و تلخى دنيا كه هر كس را به نوبت پيش آيد به زوال و نيستى مى گرايد به طوری كه چون بگذرد گويا چنين روز خوشى يا تلخى نبوده است).
145: امام عليه السلام (در شكيبایى) فرموده است:
(1) فيروزى از شكيبا و بردبار جدا نمى شود هر چند روزگار (سختى) به او دراز گردد.
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)