136: امام عليه السلام (در شكيبایى) فرموده است:
(1) شكيبایى به اندازه اندوه مى رسد (مصيبت هر چه بزرگ باشد خداوند برابر آن شكيبایى عطا مى فرمايد)
(2) و كسی كه در مصيبت دست خويش به رانش زند (بی تابى كند) پاداشش (كه براى او در آن مصيبت مقرر گشته) تباه مى گردد.
137: امام عليه السلام (در نكوهش عمل بيجا) فرموده است:
(1) بسا روزه دارى را كه از روزه داشتنش جز گرسنگى و تشنگى نمى ماند،
(2) و بسا نماز (شب) گزارى كه از ايستادن و نماز گزاردنش جز بيدارى و رنج نيست (چون روزه و نماز را طبق دستور انجام نداده)
(3) چه نيك است خواب زيركان و روزه باز كردن ايشان (چون آنان آنچه كنند بجا و طبق دستور مى باشد).
138: امام عليه السلام (در ترغيب به صدقه و زكات و دعا) فرموده است:
(1) ايمانتان را با صدقه حفظ نمایيد (كه صدقه نشانه كمال ايمان است و مؤمن براى پاداش با نيت پاك به آن مى شتابد)
(2) و دارایی هاتان را با زكات دادن در پناه در آوريد (چون اگر ندهيد به فقرا و مستمندان خيانت كرده ايد و شايسته است كه از بين برود)
(3) و گرفتاری هاى پى در پى را با دعا و درخواست دور نمایيد.
139: از سخنان آن حضرت عليه السلام است به كميل ابن زياد نخعى (كه از خواص و نيكان و ياران آن بزرگوار بوده):
[قسمت اول حكمت]
كميل ابن زياد گفته: اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام دست مرا گرفته به صحرا برد، چون به بيرون شهر رسيد آهى كشيد مانند آه كشيدن اندوه رسيده، پس از آن (درباره دانش و دانشمندان) فرمود:
(1) اى كميل ابن زياد! اين دل ها ظرف ها (ى علوم و حقائق و اسرار) است، و بهترين آن دل ها نگاهدارنده ترین آنها است (سپرده شده را خوب نگاهدارى كرده به ياد دارد) پس (هشيار باش و) از من نگاهدار و به ياد داشته باش آنچه به تو مى گويم:
(2) مردم سه دسته اند: عالم ربانى (داناى خداشناسى كه به مبدأ و معاد آشنا بوده به آن عمل نمايد) و طالب علم و آموزنده اى كه (از جهل و نادانى) بر راه نجات و رهایى يافتن است، و مگسان كوچك و ناتوانند (نادان نفهم به انواع زشتی ها آلوده) كه هر آواز كننده اى (به هر راهى) را پيرو هستند، و با هر بادى مى روند (درست را از نادرست تمييز نداده و به مذهب و طريقه اى پايدار نيستند و به هر راه كه پيش مى آيد مى روند) از نور دانش روشنى نطلبيده اند (در تاريكى نادانى مانده اند) و به پايه استوارى (عقائد حقه كه روى دو پايه عقل و علم است) پناه نبرده اند (آنها را فرا نگرفته و پيرو گمراه كنندگانند).
(3) اى كميل! علم بهتر از مال است (زيرا) علم تو را (از گرفتاری هاى دنيا و آخرت) نگاه دارد، و تو مال را (از تباه شدن) نگاه مى دارى، مال را بخشيدن كم مى گرداند و علم بر اثر بخشيدن (ياد دادن به ديگرى) افزونى مى يابد، و پرورده شده و بزرگى به دارایى با از بين رفتن آن از دست مى رود (و بزرگى به علم از بين رفتنى نيست)
(4) اى كميل ابن زياد! آشنایى با علم و تحصيل آن دين است كه به سبب آن (در روز رستاخيز) جزاء و پاداش داده می شود، انسان در زندگى خود با علم طاعت و پيروى (از خدا و رسول و ائمه دين) و پس از مرگ پسنديده گویی ها (كه مردم درباره اش مى گويند) به دست مى آورد، و علم فرمانروا است و مال فرمانبر و مغلوب است (مال در معرض انتقال و زوال مى باشد و علم باقى و برقرار).
[قسمت دوم حكمت]
(5) اى كميل ابن زياد! گرد آورندگان دارایی ها تباه شده اند در حالی كه زنده هستند (اگر چه زنده اند ولى غرور و طغيان هلاكشان خواهد كرد) و دانشمندان پايدار مى باشند چندان كه روزگار بجا است، وجودشان (با بدرود گفتن از اين جهان) گمشده است و صورت هاشان (بر اثر ذكر جميل و پسنديده گویى مردم از آنها) در دل ها برقرار است،
(6) آگاه باش اينجا علم فراوان هست -و به دست مبارك به سينه خود اشاره فرمود- اگر براى آن ياد گيرندگان مى يافتم (اگر بودند زيركانى كه توانایى فهم آن را داشتند آشكار مى نمودم، در اينجا امام عليه السلام از نبودن كسانی كه لياقت توانایى فهم معارف الهيه را دارند تأسف مى خورد) آرى مى يابم تيز فهم را كه از او (بر آن علوم) مطمئن نيستم (زيرا) دست افزار دين را براى دنيا به كار مى برد، و به نعمت هاى خدا (توفيق به دست آوردن علم و معرفت) بر بندگانش و به حجت هايش (عقل و خرد) بر دوستانش برترى مى جويد (چون چنين كسی آراسته نيست اگر علم حقيقى را به دست آرد وسيله جاه و رونق بازار دنيا و برترى بر بندگان خدا قرار دهد، و به پشتيبانى آن نعمت ها و حجت ها ابواب زحمت و گرفتارى به روى مردم بگشايد) يا مى يابم فرمانبرى را براى ارباب دانش (مقلد و پيرو در گفتار و كردار) كه او را در گوشه و كنار خود (تقليد و پيروى از داننده) بينایى نيست، به اولين شبهه اى كه رو دهد شك و گمان خلاف در دل او آتش مى افروزد (اين صفت كسانى است كه پيرو دين حق هستند ولى فهمشان كوتاه است پس با آنها جز مسائل ظاهرى از قبيل صورت نماز و روزه و بهشت و دوزخ نتوان گفت و در حقایق و معارف اعتماد به فهم آنان نيست) بدان كه نه اين (مقلد بى بصيرت) اهل (امانت و علم حقيقى) مى باشد و نه آن (تيز فهم). يا مى يابم كسى را كه در لذت و خوشى زياده روى كرده و به آسانى پيرو شهوت و خواهش نفس می شود، يا كسى را كه شيفته گرد آوردن و انباشتن (دارایى و كالاى دنيا) است، اين دو هم از نگهدارندگان دين در كارى از كارها نيستند، نزديك ترين مانند به اين دو چهارپايان چرنده مى باشند، در چنين روزگار (كه حامل علم يافت نمى شود) علم به مرگ حامل و نگهدارش مى ميرد (از بين مى رود).
[قسمت سوم حكمت]
(7) بار خدايا! آرى (اللهم بلى در اينجا به منزله كلمه استثناء است) زمين خالى و تهى نمى ماند از کسی که به حجت و دليل دين خدا را بر پا دارد (و آن كس) يا آشكار و مشهور است (مانند يازده امام عليهم السلام) يا (بر اثر فساد و تباهكارى) ترسان و پنهان (مانند امام دوازدهم عجل الله فرجه) تا حجت ها و دليل هاى روشن خدا (آثار نبوت و احكام دين و علم و معرفت) از بين نرود (باقى و برقرار ماند، ابن ميثم «رحمه الله» مى فرمايد: اين فرمايش تصريح است به اينكه وجود امام در هر زمانى بين مردم چندان كه تكليف باقى است واجب و لازم است) و ايشان چندند و كجايند (يا تا چه زمانى ترسان و پنهانند)؟ به خدا سوگند از شمار بسيار اندك هستند، و از منزلت و بزرگى نزد خدا بسيار بزرگوارند، خداوند به ايشان حجت ها و دليل هاى روشن خود را حفظ می كند تا آنها را به مانندانشان سپرده و در دل هاشان كشت نمايند (تا دنيا از دين و علم و حكمت تهى نماند)
(8) علم و دانش با بينایى حقيقى به ايشان يك باره رو آورده، و با آسودگى و خوشى يقين و باور به كار بسته اند، و سختى و دشوارى اشخاص به ناز و نعمت پرورده را سهل و آسان يافته اند (براى خوشنودى خدا با همه سختی هاى دنيا ساخته و پارسایى پيش گرفته دلبستگى به دنيا ندارند) و به آنچه (بى كسى و رنج و تنگدستى و گرفتارى كه) نادانان دورى گزينند انس و خو گرفته اند، و با بدن هایى كه روح هاى آنها به جاى بسيار بلند (رحمت خدا) آويخته در دنيا زندگى می كنند، آنانند در زمين خلفاء و نمايندگان خدا كه (مردم را) به سوى دين او مى خوانند، آه آه بسيار مشتاق و آرزومند ديدار آنان هستم (پس فرمود:) اى كميل! اگر مى خواهى برگرد.
140: امام عليه السلام (درباره گفتار) فرموده است:
(1) مرد در زير زبان خود پنهان است (تا سخن نگويد شناخته نشود).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)