16: امام عليه السلام (در اعتماد نداشتن به تدبير و پايان بينى) فرموده است:
(1) كارها رام و پيرو احكام قضاء و قدر است به طوری كه (گاهى) تباهى در تدبير و پايان بينى مى باشد (چون انسان به مصالح و مفاسد و اسرار و رازهاى قضاء و قدر آگاه نيست نبايستى به تدبير و انديشه خود دلبستگى داشته باشد چه بسا تدبير و انديشه سبب تباهى مى گردد).
17: از امام عليه السلام (در زمان خلافتش سبب خضاب نكردن را به اين طريق) پرسيدند كه معنى فرمايش رسول خدا -صلى الله عليه و آله- كه فرموده تغيير دهيد پيرى را (ريش را رنگين نمایيد) و خود را بيهود مانند نسازيد، چيست؟ آن بزرگوار فرمود:
(1) اين سخن را پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود هنگامی كه (اهل) دين اندك بود پس (مسلمانان را امر نمود خضاب نمايند و بيهود نمانند چون آنها خضاب نمى كردند، ولى) در اين زمان كه كمربند دين گشاده شده (اسلام در همه جا منتشر گرديده) و سينه خود را بر زمين نهاده (مستقر و پابرجا گشته) هر مردى به اختيار و اراده خود مى باشد (مى خواهد خضاب نمايد و مى خواهد ننمايد، خلاصه امرى است مباح يعنى جایز و روا، نه واجب و مستحب، بله خضاب يك نوع زينت و آرايشى است، چنان كه در فرمايش چهارصد و شصت و پنج بيايد كه به اين نكته اشاره فرموده است).
18: امام عليه السلام (در نكوهش آرزوى دراز) فرموده است:
(1) هر كه دنبال آرزوى خود بشتابد و مهارش را رها كند مرگ او را مى لغزاند (به آرزويش نرسيده مى ميرد، پس در پى آرزوهاى دراز نرويد و از مرگ غافل نباشيد).
19: امام عليه السلام (درباره جوانمردان) فرموده است:
(1) از خطا و لغزش هاى جوانمردان بگذريد كه از آنان كسى نمى لغزد مگر آنكه دست (لطف) خدا به دست او است كه او را (از آن لغزش) بلند مى نمايد (موفق مى سازد تا از آن خطا و زشتى باز گردد، خلاصه خداوند نيكوكاران را توفيق عطا فرمايد تا بر اصلاح خطاى خود بكوشند).
20: امام عليه السلام (در نكوهش ترس و شرمندگى بيجا و از دست دادن فرصت) فرموده است:
(1) ترس همراه زيان و شرمندگى پيوسته نوميدى است (رسول خدا صلى الله عليه و آله فرموده: الحياء حياءان حياء عقل و حياء حمق، فحياء العقل هو العلم و حياء الحمق هو الجهل. مجلسى «رحمه الله» در مجلد پانزدهم كتاب بحار الأنوار پس از نقل اين روايت از كتاب كافى مى نويسد: فرمايش پيغمبر صلى الله عليه و آله دلالت می كند بر اينكه حيا بر دو قسم است يكى ممدوح و آن حيایى است كه ناشى از عقل و خردمندى است به اينكه شخص از چيزى شرمنده باشد كه عقل صحيح يا شرع به زشتى آن حكم كند مانند شرمندگى از گناهان و ناشايسته ها، و ديگرى مذموم و آن حيایى است كه ناشى از حمق و بى خردى است به اينكه شخص شرمنده شود از كارى كه عوام مردم آن را زشت پندارند و در واقع زشت نيست و عقل صحيح و شرع به آن حكم مى نمايد مانند شرمندگى از پرسش مسائل علميه يا بجا آوردن عبادات شرعيه)
(2) و فرصت (وقت مناسب) مانند ابر گذرنده مى گذرد، پس فرصت هاى نيكو را از دست ندهيد.
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)