حکمت 1: امام عليه السلام (درباره رفتار با فتنه جويان) فرموده است:
(1) در زمان فتنه و تباهكارى مانند ابن اللبون (بچه شتر نر كه دو سالش تمام شده و مادرش بچه اى را كه پس از آن زایيده شير مى دهد) باش كه نه پشت (توانایى) دارد تا بر آن سوار شوند، و نه پستانى كه از آن شير دوشند (هنگام فتنه و تباهكارى طورى رفتار كن كه فتنه جويان در جان و مال تو طمع نكنند ولى اين وقتى است كه جنگ و زد و خورد بين دو رئيس و پيشواى گمراه و گمراه كننده باشد مانند فتنه عبدالملك و ابن زبير و فتنه حجاج ابن اشعث، و اما هنگامى كه يكى از آنها بر حق و ديگرى بر باطل بود فتنه نيست مانند جنگ جمل و صفين كه واجب است همراهى صاحب حق و بذل جان و مال در راه او).
حکمت 2: امام عليه السلام (در نكوهش طمع و آز و اظهار گرفتارى و تنگدستى و بى انديشه سخن گفتن) فرموده است:
(1) كوچك گردانيد خود را کسی که طمع و آز (به آنچه در دست مردم است) را روش خويش قرار داد (زيرا لازمه طمع نيازمندى و فروتنى است، و لازمه نيازمندى و فروتنى پستى و كوچكى)
(2) و به ذلت و خوارى تن داده کسی که گرفتارى و پريشانى خود را (نزد ديگرى) آشكار نمايد (زيرا لازمه اظهار گرفتارى و پريشانى حقارت و زيردستى است)
(3) و نزد خويش خوار است کسی که زبانش را حكمران خود گرداند (بى تأمل و انديشه هر چه به زبانش آيد بگويد كه بسا موجب هلاك و تباهى او گردد، و چنين كس مقام و منزلتى براى خود در نظر نگرفته است).
حکمت 3: امام عليه السلام (در نكوهش بخل و ترس و تنگدستى و بينوايى و واماندگى و ستايش شكيبایى و پارسایى و دورى از گناهان) فرموده است:
(1) بخل و تنگ چشمى ننگ است (چون مردم بخيل را بر اثر دلبستگى او به كالاى دنيا سرزنش مى نمايند)
(2) و ترسو بودن نقص و كاستى است (زيرا رسيدن به مقام فرع بر شجاعت و دلاورى است)
(3) و تنگدستى زيرك را از (بيان) حجت و دليلش گنگ و لال مى گرداند (همان طورى كه توانگرى پست و نادان را گويا مى سازد)
(4) و بينوا و بى چيز در شهر خود غريب است (كسى با او آمد و شد نمى كند)
(5) و عجز و واماندگى آفت و بيچارگى است (كه شخص را از پا در مى آورد)
(6) و شكيبایى دلاورى است،
(7) و پارسایى دارایى است (زيرا پارسا مانند مال دار كه به كسى نيازمند نيست به دنيا و كالاى آن نيازمند نمى باشد)
(8) و دورى از گناهان سپر است (از عذاب الهى، همان طور كه سپر شخص را از شمشير محافظت مى نمايد پرهيزكارى او را از سختی هاى دنيا و آخرت رهایى مى دهد).
حکمت 4: امام عليه السلام (در ستودن خوشنود بودن به قضاء و دانایى و خوهاى پسنديده و انديشه) فرموده است:
(1) رضا و خوشنود بودن به قضاء، نيكو همنشينى است (همان طور كه همنشين شخص را در رفاه و آسايش دارد، خوشنود به آنچه خداوند خواسته در رفاه و آسايش مى باشد)
(2) و دانایى ميراثى است شريف و گرامى (كه به هر كه چنين ارثى برسد كليد سعادت و نيكبختى را دريافته)
(3) و خوهاى پسنديده زيورهايى است تازه و نو (كه كهنه نمى شود)
(4) و انديشه (در هر كارى مانند) آيينه صاف و پاك است (كه انديشه كننده به سود و زيان كار بر مى خورد).
حکمت 5: امام عليه السلام (در ستايش رازدارى و گشاده رویى و بردبارى از سختی ها) فرموده است:
(1) سينه خردمند مخزن راز او است (خردمند بيگانه را از راز خود آگاه نمى سازد)
(2) و گشاده رویى و خوش خویى دام دوستى است (با خوش خويى و گشاده رویى مى توان دل هاى مردم را به دست آورد)
(3) و تحمل و بردبارى از سختی ها پوشنده بدی ها است (چون شخص در برابر سختی ها بردبار بود مردم از او خوشنود بوده از عيوب و بدی هايش چشم مى پوشند، يا آنكه به واسطه خوددارى عيوب او آشكار نگشته نادانی هايش فاش نشود. سيد رضى «عليه الرحمة» مى فرمايد:) و روايت شده است كه آن حضرت عليه السلام در تعبير اين مطلب نيز فرموده است:
(4) صلح و آشتى پنهان كردن عيب ها است (اگر به جاى زد و خورد بين دو كس صلح و آشتى برقرار گردد مردم به بدی هاى آنان آگاه نشوند. و در بعضى از نسخ نهج البلاغه چنين ضبط شده: المسالمة خباء العيوب؛ يعنى صلح و آشتى خرگاه و روپوش عيب ها است، زيرا دو كس در زد و خورد عيوب يكديگر را آشكار مى سازند و اگر صلح و آشتى نمودند لب به عيب هم نگشايند).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)