نامه هفتاد و سوم:
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است به معاويه:
(كه براى نادرستى نامه اش او را سرزنش و تهديد نموده است):
(1) پس از ستايش خداى تعالى و درود بر حضرت خاتم الأنبياء، من با پى در پى پاسخ گفتن به تو و گوش دادن به نامه ات رأى و انديشه ام را (در اينكه تو نادان و گمراهى و هرگز پند و اندرز به تو سودى نخواهد بخشيد و از فتنه و تباهكارى دست نخواهى كشيد) سست مى گردانم، و فراست و زيركى (يقين و باور) خود را به خطا و اشتباه مى اندازم (در صورتی كه پاسخ مانند تو بايد سكوت باشد، پس پاسخ دادن من از جهت مماشات و اتمام حجت است و بس) و تو هنگامی كه به حيله و زرنگى چيزهایى از من مى طلبى، و نامه هايى براى جواب گرفتن به من مى فرستى به شخص سنگين به خواب رفته اى مى مانى كه خواب هاى دروغ و پريشان مى بيند، و به شخص سرگردان ايستاده اى مى مانى كه ايستادنش او را وامانده و بيچاره كرده (نه راه رفتن داند و نه توانایى ايستادن دارد) نمى داند آنچه پيش آيد به سود او است يا به زيانش مى باشد، و تو مانند او نيستى بلكه او به تو مى ماند (حال تو بدتر از آنست كه به ديگرى شباهت داشته باشى، زيرا در بدبختى و بيچارگى يگانه هستى، تو به خود مى مانى و بس)
(2) و سوگند به خدا اگر نمى خواستم باقى بمانى (به جهت مصلحتى كه بايد طبق آن رفتار نمايم، و اگر اراده تباه ساختنت را داشتم) از جانب من به تو مى رسيد كوبنده ها (سختی هاى جنگ و زد و خورد) كه استخوان را بشكند و گوشت را آب كند (تو را از بين ببرد)
(3) و بدان كه تو را شيطان باز داشته از اينكه به كارهاى نيكويت باز گردى و به گفتار پند دهنده ات گوش دهى (به امام زمان خويش بگروى و دستورش را اجرا نمایى) و درود بر شايسته آن.
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)