نامه هفتم:
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است به معاويه:
(كه او را بر نوشتن نامه اى كه به آن بزرگوار نوشته توبيخ و سرزنش نموده، و نادانى و گمراهى او را گوشزد فرموده):
(1) پس از ستايش خداوند و درود بر رسول اكرم از تو به من رسيد پندى كه از سخنان گوناگون به هم پيوند داده و پيغام آراسته اى (مطالبى به دست آورده در اين مكتوب به هم پيوسته اى در صورتی كه ربطى به يكديگر ندارند، چون ندانسته اى هر يك را كجا و چگونه بايستى بكار برد، از اين رو) به جهت گمراهى خود اين نامه را ترتيب داده و به سبب بدى رأى و انديشه آن را فرستاده اى!
(2) و نامه از كسى است كه او را نه بينایى هست تا راهنمايش باشد، و نه زمامدار و جلودارى كه به رستگارى سوقش دهد، هواى نفس (به چنين كارى) وادارش ساخته او هم پذيرفته، و گمراهى زمامدارش شده او هم پيروى نموده، پس (به اين جهت) هذيان و ياوه بافته و بانگ بيهوده زده (سخنان نادرستى گفته كه چيزى از آن مفهوم نمى شود) و گمراه گشته و اشتباه نموده (چنين سخنان ناشايسته نوشته).
و قسمتى از اين نامه است (در اينكه تكليف آنان كه با آن حضرت بيعت نموده با آنها كه بيعت نكرده يكسان است):
(3) (اى معاويه وظيفه مردم بصره و طلحه و زبير و تو و اهل شام در موضوع بيعت و پيمان بستن با من يكسان است) زيرا آن يك بيعت است كه (مهاجرين و انصار را كه اهل حل و عقد امت محمد صلى الله عليه و آله مى دانيد گرد آمده بر آن اتفاق نموده اند، و هر بيعتى را كه ايشان بر آن تصميم بگيرند) رأى و انديشه در آن دو تا نمى شود، و اختيار (رأى ديگر) در آن از سر گرفته نمى گردد (چنان كه درباره خلافت ابوبكر و عمر و عثمان و بيعت با آنها چنين عقيده داريد، پس حاضر نمى تواند پيمان شكسته ديگرى را اختيار نمايد، و غائب را نمى رسد آن را نپذيرد، بنابراين) هر كه پيمان شكسته از آن دست بردارد (به دين و آیين مسلمانان) طعن زننده است (پس بايد با او جنگيد تا به راهى كه بيرون رفته باز گردد) و هر كه در (پذيرفتن و نپذيرفتن) آن تأمل و انديشه نمايد منافق و دو رو است (زيرا تأمل او در رد و قبول به عقيده و سابقه عمل شما مستلزم آنست كه در راه مؤمنين و وجوب پيروى از آن شك و ترديد داشته و علاقه او از روى راستى و درستى نبوده است، چون اگر علاقه او از روى حقيقت بود بايستى بدون تأمل و درنگ آنچه را مؤمنين گرد آمده بر آن اتفاق نموده اند بپذيرد).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)