نامه پنجم:
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است با شعث ابن قيس:
(كه شمه اى از حال او در شرح خطبه نوزدهم گذشت) و او (از جانب عثمان) حكمران آذربايجان بود (و آذربايجان ايالتى است در شمال غربى ايران داراى شهرها و ده هاى بسيار كه مهم ترين شهر و مركز آن تبريز است، خلاصه چون اميرالمؤمنين عليه السلام بعد از عثمان زمام امور را به دست گرفت اشعث به جهت كارهاى ناشايسته خود مى دانست كه امام عليه السلام او را عزل خواهد نمود ترسناك بود، حضرت براى آگاهى او به حفظ اموال آذربايجان بعد از خاتمه جنگ جمل نامه اى به او نوشت):
(1) عمل (و حكمرانى) تو رزق و خوراك تو نيست (تو را حكومت نداده اند تا آنچه بيابى از آن خود پنداشته بخورى) ولى آن عمل امانت و سپرده اى در گردن تو است (كه بايستى آن را مواظبت نموده در راه آن قدمى برخلاف دستور دين بر ندارى) و خواسته اند كه تو نگهبان باشى براى کسی که از تو بالاتر است (تو زيردست اميرى هستى كه تو را حافظ و نگهبان قرار داده و ولايتى به تو سپرده كه آن را از جانب او مواظبت نمایى، پس)
(2) تو را نمى رسد كه در كار رعيت به ميل خود رفتار نمایى (پيش از آنكه به تو دستور دهند كارى انجام دهى) و نمى رسد كه متوجه كار بزرگى شوى مگر به اعتماد امر و فرمانى كه به تو رسيده باشد، و در دست هاى تو است مال و دارایى از مال خداوند بى همتاى بزرگ، و تو يكى از خزانه داران آن هستى تا آن را به من سپارى، و اميد است من بدترين والی ها و فرمانده ها براى تو نباشم (بلكه اين دستور سود دنيا و آخرت تو را در بر دارد) و درود بر آنكه شايسته درود است.
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)