عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
نامه شصت و نهم:
 
از نامه‏ هاى آن حضرت عليه السلام است به حارث همدانى‏:
 
[قسمت اول نامه‏]
 
(يكى از اصحاب اميرالمؤمنين -عليه السلام- و ظاهراً از پيروان آن بزرگوار بوده، و همدان نام قبيله‏ اى بوده در يمن، و اين نامه‏ درازى است كه قسمتى از آن را سيد شريف رضى «عليه الرحمة» در اينجا بيان فرموده، و مدار آن بر تعليم مكارم اخلاق يعنى خوهاى نيكو و محاسن آداب يعنى روش هاى پسنديده است):
 
(1) و به ريسمان قرآن چنگ زن (طبق احكام و دستور آن رفتار كن) و آن را پند دهنده خويش قرار ده، و حلالش را حلال و حرامش را حرام بدان (تا سعادت و نيك بختى دنيا و آخرت را نصيب و بهره تو گرداند) و حقى را كه پيش از اين بوده باور بدار (پيغمبران پيش از پيغمبر اكرم و آنچه از جانب خداى تعالى براى امت هاى خود آورده ‏اند را تصديق نما) و به گذشته دنيا عبرت و پند گير براى مانده آن (مانده آن را به گذشته قياس كن و بدان كه مانده همچون گذشته با هزاران درد و اندوه خواهد گذشت) زيرا بعض آن مانند بعض ديگر و آخرش به اولش پيوسته و همه آن نابود شونده و از دست رونده است (دنيا همواره چنين بوده و هست و در نتيجه همه آن از بين خواهد رفت، پس دلبستگى به چنين جایى بى‏ خردى است)
 
(2) و نام خدا را بزرگ شمار در اينكه به آن سوگند ياد كنى مگر بر امر حق و راست و بجا (يا جایی كه صلاحيت داشته باشد، پس زنهار به دروغ يا براى امر بى ‏اهميت به نام او سوگند ياد كنى) و مرگ و حالات پس از مرگ را بسيار ياد آور (كه بزرگترين واعظ و پند دهنده است براى تو) و آن را آرزو مكن مگر به شرط محكم و استوار (آرزوى مرگ هنگامى بجا است كه بر اثر اطاعت و بندگى و دارا بودن توشه سفر آخرت يقين داشته باشى كار تو پس از مرگ از اين زندگانى بهتر است، وگرنه اين آرزوى مردم سست دين و بى‏ خرد است كه كار آخرت نساخته مرگ آرزو مى ‏نمايند) و دورى كن از هر كارى كه كننده آن را براى خود شايسته داند و براى ديگر مسلمانان نپسندد (آنچه به خود نمى ‏پسندى به ديگرى روا مدار و آنچه براى خويش شايسته دانى براى مردم ناروا مپندار) و بپرهيز از هر كارى كه در نهان انجام گيرد و در آشكار شرمندگى آورد (زنهار از اينكه در پنهان كار زشت و گناهى نمایى كه چون مردم آگاه شوند شرمنده گردى)
 
(3) و بر حذر باش از هر كارى كه هرگاه از كننده آن بپرسند (چرا چنين كردى) آن را انكار كند يا از آن عذر بخواهد (هيچ گاه درباره كسى سخن چينى مكن يا دروغى مبند) و ناموس خود و آنچه جاى ستودن و نكوهش از تو است نشانه تيرهاى گفتار قرار مده (آن را از زبان ژاژگويان و عيب جويان محفوظ گردان) و هر چه شنيدى به مردم مگو كه اين دليل بر دروغگويى است (زيرا بسا آنچه شنيده ‏اى در واقع دروغ بوده، پس چون بى تأمل و انديشه آن را بگویى به آن ماند كه تو دروغ گفته ‏اى يا دروغ نقل كرده‏ اى اگر بگویى چنين شنيدم) و آنچه مردم به تو بگويند رد مكن و دروغ مپندار كه اين هم دليل بر نادانى است (زيرا بسا آن را كه به تو گفتند در واقع راست و درست مى ‏باشد، پس انكار آن نادانى به حق است)
 
(4) و خشم را فرو بنشان و هنگام توانایى (از كيفر) بگذر، و هنگام تندخویى بردبار باش، و با وجود تسلط داشتن (از انتقام) دورى كن تا برايت پاداش نيكو باشد (در روز رستخيز خدا از تو انتقام نكشيده مرحمتش را نصيب و بهره ‏ات گرداند) و هر نعمتى را كه خدا به تو عطا فرموده سپاس آن را بجا آور، و هيچ يك از نعمت هاى خدا را كه به تو بخشيده تباه مساز، و بايد نشانه آنچه را كه خدا به تو عطا فرموده ديده شود (مثلاً دانشت را به نادانان بياموزى، و جامه نيكويت را بپوشى، و از مال و دارایی ات به مستمندان ببخشى، و در خانه فراخت مؤمنين را به ميهمانى بخواهى، و همچنين از هر نعمتى كه خدا به تو داده نشانه‏ اى به مردم بنمایى).
 
[قسمت دوم نامه‏]
 
(5) و بدان نيكوترين مؤمنين بهترين ايشان است از جهت بخشش نمودن از خود و بستگان و دارایی اش (کسی که خود اطاعت و بندگى كند، و بستگانش را به راه راست راهنمايد، و از دارایی اش به درويشان و مستمندان بدهد) و بدان نيكویى (انفاق و بخشش در راه خدا) را كه تو از پيش مى ‏فرستى براى تو اندوخته مى ‏ماند (روز رستخيز پاداش آن را مى ‏يابى) و آنچه را كه بجا مى ‏گذارى نيكویى آن براى ديگرى است (سودش را وارث مى ‏برد) و بپرهيز از معاشرت و يار شدن با کسی که داراى رأى و انديشه سست و كردار ناپسند است، زيرا شخص با يارش همخو می شود (پس او را به يارش مانند مى ‏نمايند)
 
(6) و در شهرهاى بزرگ ساكن شو، زيرا مسلمانان در آنها گرد هم هستند (كه از ايشان مى ‏توان علوم و معارف و راه سعادت و نيك بختى آموخت) و بپرهيز از جاهايى كه سبب غفلت و فراموشى (از ياد خدا) و ستم نمودن (به نيكان) و كمى همراهان بر طاعت و بندگى خدا است (مانند بلاد كفر و ده ‏ها) و انديشه‏ ات را به آنچه به كارت آيد وادار (در كارهاى بيهوده صرف مكن) و بپرهيز از نشستن سر گذر بازارها زيرا آنجا جاهاى شيطان و پيشامد فتنه و تباهكارى است (غالباً مردم در اين جاها به امور دنيا و كارهاى خلاف دين مشغولند، پس تا مى ‏توان بايد از آن دور شد) و درباره‏ كسی كه (زيردست است و) تو بر او افزونى دارى (خداوند تو را برتر از او گردانيده) بسيار بيانديش، زيرا انديشه تو درباره او از جمله راه هاى سپاسگزارى است (با اين انديشه چنان است كه شكر و سپاس نعمت‏ هايى كه خدا به تو عطا فرموده بجا آورده ‏اى)
 
(7) و در روز جمعه سفر مكن تا اينكه به نماز حاضر شوى مگر آنكه در راه خدا بروى (براى جهاد با دشمنان دين) يا در كارى كه عذر داشته باشى (كه نتوانى تا هنگام نماز بمانى) و در همه كارت خدا را اطاعت و پيروى كن (به دستور او رفتار نما) زيرا اطاعت خدا بر هر چيز افزونى دارد (چون سعادت و نيك بختى از آن به دست مى ‏آيد) و در عبادت و بندگى نفس خود را بفريب (او را گول زده به وسيله ترساندن از كيفر و خوشنود ساختن به پاداش از شهوات جلوگيرى و به طاعات وادار) و با او مدارا نما (بسيار در رياضت و رنجش ميافكن) و او را مغلوب نساز (تكليف سخت به او مكن) و هنگام گذشت و شادی اش آن را درياب (در فراغت و خرمی اش او را به طاعت و بندگى وادار) مگر آنچه بر تو واجب است (مانند نمازهاى شبانه روزى) كه از بجا آوردن و مراعات نمودن آن در وقتش چاره ‏اى نيست (ناچار بايد بجا آورد چه در خرمى و چه در افسردگى)
 
(8) و بپرهيز كه مرگ به تو برسد و تو از (اطاعت) پروردگارت براى به دست آوردن دنيا گريزان باشى، و بر حذر باش از همراه شدن با بدكاران زيرا بد به بدى پيوندد، و خدا را تعظيم كن و بزرگ دان، و دوستانش را دوست بدار، و از خشم بپرهيز كه آن لشگر بزرگ است از لشگرهاى شيطان (كه با آن تو را به بدبختى مى‏ كشاند) و درود بر شايسته آن.
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط نامه 1:‌ نامه ای به مردم كوفه زمانى كه از مدينه به بصره مى رفت نامه 2: نامه ای به مردم كوفه پس از فتح بصره نامه 3: نامه ای به شريح قاضى نامه 4: نامه ای به بعضى از فرماندهان ارتش خود نامه 5: نامه ای به اشعث بن قيس عامل آذربايجان نامه 6: نامه ای به معاويه در لزوم بيعت با آن حضرت نامه 7: نامه ای در پاسخ معاويه كه ردّ بيعت آن حضرت روا نيست نامه 8: نامه ای به جرير به عبداللّه بَجَلى، وقتى او را نزد معاويه فرستاد نامه 9: نامه ای به معاويه در فداكارى مسلمانان نامه 10: نامه ای به معاويه كه آن حضرت را به جنگ فرا خوانده بود