عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
نامه پنجاه و دوم:
 
از نامه ‏هاى آن حضرت عليه السلام است به حاكم هاى شهرها درباره (اوقات) نماز:
 
(1) پس از ستايش خداى تعالى و درود بر حضرت مصطفى، با مردم نماز ظهر گزاريد (از هنگام ميل خورشيد از وسط آسمان به سمت مغرب) تا زمانی كه سايه آفتاب برگردد به قدر (ديوار) آغل بز (تا سايه هر چيز به قدر آن گردد، و اين وقت فضيلت آنست، و در چند نسخه از نهج البلاغه حين تفى‏ء الشمس‏ مثل مربض العنز است يعنى آنگاه نماز گزاريد كه سايه به قدر ديوار آغل بز گردد) و با ايشان نماز عصر گزاريد هنگامی كه آفتاب سفيد و جلوه دار است (پژمرده نيست) در پاره‏ اى از روز (نه پايان آن) وقتى كه در آن (تا غروب) دو فرسخ راه بتوان پيمود (اقوال و اختلاف فقهاء و مجتهدين در تحديد وقت ظهر و عصر بسيار و محل آن كتب فقهيه است، و گفته ‏اند: جمعى به ظاهر فرمايش امام عليه السلام در اينجا استدلال كرده نماز ظهر و عصر را با هم خواندن جایز ندانسته‏ اند، ولى روايات و فتاوى مجتهدين به درست بودن با هم خواندن گويا است) و با آنان نماز مغرب بخوانيد هنگامی كه روزه دار افطار می كند، و حاج (از عرفات) به منى روانه می شود، و با آنها نماز عشاء گزاريد هنگامی كه سرخى (از جانب مغرب) پنهان می شود تا ثلث از شب، و با آنان نماز بامداد گزاريد هنگامی كه مرد روى رفيق و همراه خود را ببيند،
 
(2) و با ايشان نماز گزاريد مانند نماز ناتوان ترين آنها (از مستحبات بكاهيد) و سبب فتنه و فساد نباشيد (نماز را آنقدر طول نداده دراز نكنيد كه نمازگزاران با شما توانایى نداشته باشند و بر اثر آن به جماعت حاضر نشوند. علامه مجلسى، رحمه الله، در مجلد هيجدهم كتاب بحار الأنوار از ارشاد القلوب ديلمى نقل مى‏ فرمايد كه على عليه السلام روزى در جنگ صفين كه مشغول زد و خورد بود در بين دو لشگر آفتاب را مى ‏پاييد، ابن عباس عرض كرد يا اميرالمؤمنين اين چه كارى است؟ فرمود به زوال مى ‏نگرم كه نماز گزاريم، ابن عباس گفت: آيا اين هنگام وقت نماز است در حالی كه جنگ ما را از نماز باز داشته؟! حضرت فرمود: ما با ايشان نمى‏ جنگيم مگر براى نماز، ابن عباس گفت: هرگز حضرت نماز شب را حتى در ليلة الهرير ترك ننمود!!)
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط نامه 1:‌ نامه ای به مردم كوفه زمانى كه از مدينه به بصره مى رفت نامه 2: نامه ای به مردم كوفه پس از فتح بصره نامه 3: نامه ای به شريح قاضى نامه 4: نامه ای به بعضى از فرماندهان ارتش خود نامه 5: نامه ای به اشعث بن قيس عامل آذربايجان نامه 6: نامه ای به معاويه در لزوم بيعت با آن حضرت نامه 7: نامه ای در پاسخ معاويه كه ردّ بيعت آن حضرت روا نيست نامه 8: نامه ای به جرير به عبداللّه بَجَلى، وقتى او را نزد معاويه فرستاد نامه 9: نامه ای به معاويه در فداكارى مسلمانان نامه 10: نامه ای به معاويه كه آن حضرت را به جنگ فرا خوانده بود