نامه هفتادم:
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است به سهل ابن حنيف انصارى:
كه (در شرح نامه چهل و پنجم نيكى او را ياد نموديم، و او) از جانب آن بزرگوار بر مدينه حكمفرما بود، درباره گروهى از اهل آن سامان كه به معاويه ملحق شده بودند (كه اين پيشامد را بى اهميت پنداشته افسرده نشود):
(1) پس از حمد خداى تعالى و درود بر پيغمبر اكرم، به من خبر رسيد مردمى كه نزد تو هستند در پنهانى به معاويه مى پيوندند، پس با از دست رفتن ايشان و كاستن كمك آنها از تو (كم شدن لشگر و رعيتت) افسردگى به خود راه مده، بس است براى (كيفر) ايشان (بيمارى) گمراهى و براى تو از آنها شفا دهنده (كه از رنج آنان رهایى يافتى، چون وجود گمراهان خود بيمارى سختى مى باشد در بنيه جمعيت كه بسا زيان آن سرايت كرده جمعيت را از هم مى پاشد، پس گريز آنها در بهبودى جمعيت از آن بيمارى مؤثر است، و اينكه نسبت بهبودى را به حاكم داده براى آنست كه رئيس جمعيت مانند همه جمعيت است) گريز ايشان از هدايت و رستگارى است، و شتافتنشان به گمراهى و نادانى،
(2) و آنان دوستداران دنيا هستند كه به آن با شتاب رو آورده اند، و عدل و درستى را (از روش ما) شناخته ديدند و شنيدند و در گوش دارند، و دانستند مردمى كه نزد ما هستند در حق برابرند، پس (بين آنها چيزى تقسيم نمى كنيم مگر بالسويه) گريختند تا اينكه سودى را به خود اختصاص داده ديگران را بى بهره نمايند، خدا آنها را از رحمتش دور گرداند!!
(3) سوگند به خدا ايشان از جور و ستم نگريختند و به عدل و داد نپيوستند، و ما اميدواريم در اين امر خلافت كه خدا دشوارى آن را براى ما آسان و ناهمواری اش هموار سازد، اگر بخواهد، و درود بر تو باد.
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)