نامه شصت و یکم:
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است به كميل ابن زياد نخعى (از خواص اصحاب و شيعيان امام عليه السلام) كه از جانب آن بزرگوار حكمران هيت (شهرى در كنار فرات) بود:
(و در آن) او را براى ترك جلوگيرى از سپاه دشمن كه براى تاخت و تاراج (شهرها) از شهر او گذشتند سرزنش مى نمايد (كه چرا در چنان هنگامى شهر خود را رها كرده به جلوگيرى دشمن ديگر رفته است):
(1) پس از حمد خداى تعالى و درود بر پيغمبر اكرم، از دست دادن شخص چيزى را كه بر آن گماشته شده و به او سپرده اند و رنج بردن در كارى كه آن را به او نگماشته و به ديگرى وا گزارده اند ناتوانى آشكار و انديشه ايست كه دارنده اش را به تباهى مى كشد (چون منشأ آن كم خردى است)
(2) و تاخت و تاراج تو به اهل قرقيسيا (شهرى در كنار فرات) و رها كردنت سر حدها و مرزهايى كه بر آنها والى و زمامدارت گردانيديم در صورتی كه آن سر حدها را كسى نيست كه حمايت و نگهدارى نمايد و سپاه (دشمن) را از آنها برگرداند، انديشه پراكنده ايست، پس (اين كار تو چنان است كه) پل گشته اى براى (گذشتن) دشمنانت كه خواهان تاخت و تاراج دوستانت بودند، در حالی كه دوش استوار (توانایى) نداشتى و از تو خوف و ترسى نبود (تا دشمنانت به جاى خود نشينند) و نه رخنه (راه دشمن) را بستى، و نه استوارى و توانایى دشمن را شكستى و برهم زدى، و نه كسى بودى كه اهل شهرش را (از جلوگيرى دشمن) بى نياز گرداند، و نه از جانب امير و فرمانده خود كارى انجام دهد (بنابراين همچون تويى به كار حكمرانى نمى آيد) و درود بر شايسته آن.
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)