نامه پنجاه و هشتم:
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است به مردم شهرها كه در آن سرگذشت خود را با مردم (شام در جنگ) صفين بيان مى فرمايد:
(1) و ابتداى كار ما اين بود كه ما و اهل شام به هم برخورديم در حالی كه به حسب ظاهر پروردگارمان يكى و پيغمبرمان يكى و روش تبليغمان (در هدايت و رستگارى مردم) در اسلام يكسان بود، و ما از ايشان نمى خواستيم كه ايمان به خدا و رسولش را زياده كنند و آنان هم از ما اين را نمى خواستند، و (اگر چه در باطن «چنان كه در نامه شانزدهم گذشت» به خدا و رسول ايمان نداشتند، ولى در ظاهر) كار يكنواخت بوده و هيچ اختلاف و جدایى بين ما نبود مگر درباره خون عثمان، و (متهم ساختن ما را به يارى كشندگان او كه) ما از آن دور و به آن آلوده نبوديم!
(2) پس (چون به اين بهانه موجبات جنگ را فراهم ساختند) گفتيم: بياييد امروز با خاموش كردن آتش فتنه و آرامش دادن به مردم چاره كنيم چيزى را كه پس از اين (ريخته شدن خون مسلمانان در كارزار) علاج و چاره نمى توان كرد تا كار استوار و منظم گردد و ما بتوانيم حق را در مواضع آن به كار بريم، گفتند: (نه) بلكه ما چاره اين كار را به دشمنى و زد و خورد مى كنيم! پس (از اندرز ما) سرپيچى كردند تا اينكه جنگ برپا و استوار گرديد، و آتش آن افروخته و كار دشوار شد، و چون جنگ و زد و خورد ما و آنان را دندان گرفته و چنگال هايش را در ما و ايشان فرو برد (كارزارمان سخت گرديد و شكست را ديدند) در آن هنگام پذيرفتند چيزى را كه ما ايشان را (پيش از جنگ) به آن مى خوانديم، پس (از ما خواستند تا دست از جنگ بكشيم) دعوتشان را پذيرفته و به خواهش آنان شتافتيم تا آنكه حجت (حقانيت ما) بر ايشان هويدا گردد و عذر براى آنها باقى نماند (خواهششان را پذيرفتيم كه بدانند منظور ما خونريزى نبوده و حق داشتيم با آنان بجنگيم، زيرا كشته شدن عثمان بهانه مخالفت و زد و خورد و حجت براى آنها نبود)
(3) پس هر كه از اينان بر اين سخن (كتاب خدا كه ما را به آن خواندند و ما هم پذيرفتيم) پايدار باشد او را خدا از هلاك و تباهى رهایى داده، و هر كه ستيزگى نموده به گمراهى خويش باقى بماند او به حال اول خود برگشته (پيمان شكسته) و خدا دلش را (با پرده غفلت) پوشانده، و پيشامد بدى دور سر او چرخ مى زند (خلاصه، پيرو كتاب خدا نيكبخت و کسی که آن را پشت سر اندازد بدبخت و دچار عذاب الهى خواهد گرديد).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)