عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
نامه چهل و یکم:
 
از نامه‏ هاى آن حضرت عليه السلام است به يكى از كارگردانان خود (كه او را بر اثر پيمان شكنى و خوردن از بيت المال سرزنش نموده است)‏:
 
(و بين رجال دانان و شرح نويسان بر نهج البلاغه اختلافست كه امام عليه السلام اين نامه را به كدام يك از كارگردانانش نوشته است: بعضى گفته ‏اند: به عبدالله ابن عباس نوشته كه از جانب حضرت حاكم بصره بوده بيت المال را برداشته به مكه رفته و در آنجا خوش مى ‏گذرانيد، ديگرى گفته: عبدالله را مقامى ارجمند بوده و از خدمت و متابعت آن حضرت هيچ گاه جدایى ننموده، و برخى گفته ‏اند: نامه را به عبيدالله ابن عباس برادر عبدالله نگاشته، و عبيدالله كسى است كه دينش درهم و پول بوده و به خبر او اعتماد نداشته ضعيف مى ‏شمارند، و شمه ‏اى از داستان گريختن او با سعيد ابن نمران از يمن و آمدنشان نزد اميرالمؤمنين عليه السلام به كوفه در شرح خطبه بيست و پنجم در باب خطبه‏ ها گذشت، و سعيد ابن نمران را رجال دانان از شيعيان حضرت و حسن الحال مى‏ دانند، و ديگرى گفته: عبيدالله ابن عباس از جانب حضرت حاكم يمن بوده و از او چنين چيزى نقل نشده است، خلاصه معلوم نگشته كه اين نامه را به كدام يك از پسر عموهايش كه حاكم بصره بوده نوشته است):
 
(1) پس از حمد خدا و درود حضرت مصطفى، من تو را در امانت خود (حكومت رعيت و اصلاح امر معاش و معاد ايشان) شريك و انباز خويش ساختم، و تو را (چون) پيراهن و آستر جامه ‏ام گردانيدم (همواره تو را از خواص و نزديك ترين شخص به خود مى ‏پنداشتم) و هيچ يك از خويشانم براى موافقت و يارى و رساندن امانت (اموال بيت المال) به من از تو درستکارتر نبود، پس چون ديدى روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته، و دشمن بر او خشم نموده، و امانت مردم (عهد و پيمانشان) تباه گشت، و اين امت (به خونريزى و ستم) دلير شده پراكنده گرديدند، به پسر عمويت پشت سپر برگرداندى (از پيروى او دست كشيدى) و از او دورى كردى همراه دورى كرده‏ ها، و او را يارى نكردى همدست آنان كه از يارى خوددارى كردند، و به او خيانت كردى به كمك خيانت كنندگان، پس نه به پسر عمويت همراهى نمودى، و نه امانت را اداء كردى،
 
(2) و گويا تو با كوشش خود (در راه دين) خدا را در نظر نداشتى، و گويا تو (در ايمان) به پروردگارت بر حجت و دليلى نبودى (مانند سست ايمانان خدا را نشناخته او را سرسرى پنداشتى) و به آن ماند كه تو با اين مردم مكر و حيله به كار مى ‏بردى، و قصد داشتى آنها را از جهت دارایی شان بفريبى (خلاصه منظور از اظهار دين و ايمانت آن بود كه مردم را فريفته دارایی شان را بربایى) كه چون بسيارى خيانت به مردم تو را توانا ساخت زود حمله نموده برجستى، و ربودى آنچه بر آن دست يافتى از دارایی هاشان كه براى بيوه زنان و يتيمانشان اندوخته بودند مانند ربودن گرگ تیزرو بز از پا افتاده را، پس آن مال را به حجاز (مكه يا مدينه) با گشادگى سينه (خرم و شاد) بردى، و از گناه ربودن آن باك نداشتى، غير تو را پدر مباد (اف بر تو) به آن ماند كه تو ميراثت را (كه) از پدرت و مادرت (رسيده برداشته) نزد خانواده ‏ات آورده ‏اى (بيت المال را مرده ريگ پدر و مادر پنداشتى)
 
(3) خدا را تسبيح كرده او را از هر عيب و نقصى منزه مى ‏دانم (شگفتا) آيا تو به معاد و بازگشت ايمان ندارى، يا از موشكافى در حساب و بازپرسى (در آخرت) نمى ‏ترسى؟ اى آنكه نزد ما از خردمندان به شمار مى ‏آمدى، چگونه آشاميدن و خوردن (آن مال) را جایز و گوارا دانى، با اينكه می دانى حرام مى ‏خورى و حرام مى ‏آشامى؟ و كنيزان خريده، زنان نكاح می كنى از مال يتيمان و بى ‏چيزان و مؤمنان جهاد كنندگانى كه خدا اين مال را براى آنان قرار داده، و به آنها اين شهرها را (از دشمنان) محافظت و نگاه‏دارى نموده است!!
 
(4) پس از خدا بترس و مال هاى اين گروه را به خود باز گردان كه اگر اين كار نكرده باشى و خدا مرا به تو توانا گرداند هر آينه درباره (به كيفر رساندن) تو نزد خدا عذر بياورم و تو را به شمشيرم كه كسی را به آن نزده ‏ام، مگر آنكه در آتش داخل شده، بزنم!
 
(5) و به خدا سوگند اگر حسن و حسين (عليهما السلام) كرده بودند مانند آنچه تو كردى با ايشان صلح و آشتى نمى ‏كردم، و از من به خواهشى نمى ‏رسيدند تا اينكه حق را از آنان بستانم، و باطل رسيده از ستم آنها را دور سازم، و سوگند به خدا، پروردگار جهانيان، آنچه را كه از مال ايشان برده ‏اى به حلال اگر براى من باشد مرا شاد نمى ‏كند كه آن را براى پس از خود ارث بگذارم،
 
(6) پس ضح رويدا؛ يعنى در چاشت شتر را آهسته بچران (اين جمله مثلى است براى کسی که به جاى آرام رفتن شتاب كند، اشاره به اينكه در صرف مال تندروى مكن) كه به آن ماند كه تو به آخرت (مرگ) رسيده‏ اى، و زير خاك پنهان گشته ‏اى، و كردارت به تو نمايانده شده در جایی كه ستمكار در آنجا بر اثر غم و اندوه (آنچه از دست داده) فرياد می كند، و تباه كننده‏ (حق ديگران) برگشت (به دنيا) را آرزو مى ‏نمايد، در حالی كه آن وقت هنگام گريختن (از عذاب الهى) نيست.
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط نامه 1:‌ نامه ای به مردم كوفه زمانى كه از مدينه به بصره مى رفت نامه 2: نامه ای به مردم كوفه پس از فتح بصره نامه 3: نامه ای به شريح قاضى نامه 4: نامه ای به بعضى از فرماندهان ارتش خود نامه 5: نامه ای به اشعث بن قيس عامل آذربايجان نامه 6: نامه ای به معاويه در لزوم بيعت با آن حضرت نامه 7: نامه ای در پاسخ معاويه كه ردّ بيعت آن حضرت روا نيست نامه 8: نامه ای به جرير به عبداللّه بَجَلى، وقتى او را نزد معاويه فرستاد نامه 9: نامه ای به معاويه در فداكارى مسلمانان نامه 10: نامه ای به معاويه كه آن حضرت را به جنگ فرا خوانده بود