خطبه صد و نود و نهم:
از سخنان آن حضرت عليه السلام است كه آن را (در جنگ صفين) هنگامی كه اصحاب آن بزرگوار در باب حكميت با او مخالفت نمودند، فرموده:
(لشگر شام وقتى كه از جنگيدن با لشگر عراق ناتوان گشته شكست خوردند به تدبير عمرو ابن عاص قرآن ها بر سر نيزه ها زده آنان را به حكم آن دعوت كرده صلح و آشتى خواستند، پس لشگر عراق بعضى به اعتقاد اينكه ايشان راست مى گويند و برخى به جهت خستگى از جنگ و گروهى بر اثر دشمنى باطنى كه با آن حضرت داشته ظاهرا خود را مطيع جلوه مى دادند، دعوت آنها را به قرآن بهانه كرده همه با هم نزد آن بزرگوار گرد آمده گفتند: بايستى دست از جنگ برداشته مالك اشتر و سایر جنگجويان را هم از كارزار بازگردانى وگرنه تو را مانند عثمان مى كشيم، امام عليه السلام امر داد كه مالك و سایرين بازگشتند، پس از آن فرمود:)
(1) اى مردم! هميشه امر و فرمان من با شما طورى بود كه ميل داشتم تا اكنون كه جنگ شما را ضعيف و ناتوان گردانيد، و سوگند به خدا جنگ از جانب شما شروع شده و رها گرديد در حالی كه دشمنتان را ناتوان تر و بيچاره تر نمود (پس اگر مخالفت نمى نموديد بر معاويه و لشگر شام تسلط يافته فتح و فيروزى از آن شما بود، ولى چه كنم)
(2) ديروز امير و فرمانده بودم و امروز مأمور و فرمانبر، و ديروز نهى كننده و باز دارنده بودم و امروز باز داشته شده، و شما دوستدار زنده ماندن بوديد، و نمى خواهم شما را به آنچه كه نمى پسنديد وادار نمايم (توانایى ندارم يا مصلحت نيست شما را به جنگ مجبور نمايم).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)