خطبه صد و نود و هفتم:
از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگامى كه شنيد گروهى از اصحابش در روزهاى جنگ صفين به لشگر شام دشنام مى دهند:
(1) من نمى پسندم كه شما (به مردم شام) دشنام دهيد (اين جمله دلالت ندارد كه دشنام دادن به آنها حرمت داشته باشد چون شكی نيست كه دشنام به غير مؤمن يعنى كافر و فاسق و دشمن آل محمد عليهم السلام جایز است و بيزارى از ايشان واجب، ولى مقصود از فرمايش امام عليه السلام اينست كه چون منظور آن حضرت از اين جنگ و زد و خورد به دست آوردن رياست و سلطنت نبوده بلكه براى هدايت و راهنمایى مردم و اعلاء كلمه اسلام است، پس دشنام سبب زياد شدن دشمنى و كينه مى گردد، و آنها هم به نادانى به آن حضرت و لشگرش دشنام خواهند داد، و دشنام به ولى خدا دشنام به پيغمبر است و دشنام به پيغمبر دشنام به خدا و موجب دخول آتش است، خلاصه طعن و دشنام به دشمنان خدا و رسول و اوصياء آن حضرت عليهم السلام شرعاً جایز و مستحب است و بيزارى از آنها واجب است، چنان كه در سخن نوزدهم امام عليه السلام به اشعث ابن قيس كه از منافقين و در ميان لشگر آن حضرت بود لعن فرموده دشنام داد، ولى در صورت خوف ضرر جانى و مالى و توانا نبودن بر دفاع، خوددارى و دورى از ايشان نيز واجب مى باشد، و از اين رو در قرآن كريم س 6 ى 108 مى فرمايد: و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبوا الله عدوا بغير علم؛ يعنى به آنان كه غير خدا را مى پرستند دشنام ندهيد كه ايشان هم از روى جور و دشمنى بدون آنكه بفهمند به خدا دشنام مى دهند. پس امام عليه السلام مى فرمايد:) وليكن اگر كردار آنها را بيان كرده حالشان (ظلم و ستم و پيروى از هوا و خواهش نفس و منحرف شدن آنان از راه حق و از اين گونه سخنان) را يادآورى نمایيد در گفتار (از دشنام دادن) بهتر و در مقام عذر (براى کسی که اعتراض نمايد كه چرا با آنها جنگيده زد و خورد مى نماييد) بليغ تر و رساتر است،
(2) و بهتر آنست كه به جاى دشنام دادن به آنان بگویيد: بار خدايا خون هاى ما و ايشان را از ريختن حفظ فرما، و ميان ما و آنها را اصلاح نما، و آنان را از گمراهيشان برهان تا کسی که نادان به حق است آن را بشناسد، و آنكه حريص و شيفته گمراهى و دشمنى است از آن باز ايستد.
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)