خطبه صد و شصت و هفتم:
از سخنان آن حضرت عليه السلام است بعد از آنكه با آن بزرگوار به خلافت بيعت كردند و (طلحه و زبير نقض بيعت كرده و به بصره رفتند و در آنجا فتنه و آشوب بر پا نموده اموال مسلمانان را به يغما برده نيكان را كشتند) گروهى از اصحاب به آن حضرت گفتند: كاش كسانى را كه بر (كشتن) عثمان اجتماع كردند كيفر مى فرمودى (تا آنان را كه نقض بيعت نموده اند بهانه اى به دست نباشد) پس امام عليه السلام فرمود:
(1) اى برادران (هم كيشان) به آنچه شما مى دانيد من بى اطلاع نيستم (بلكه به گذشته و آينده و حال دانا هستم) ولى چگونه مرا توانایى (كشيدن انتقام از كشندگان عثمان) است و حال آنكه گروهى كه (براى كشتن او) گرد آمدند (و اين آشوب را بر پا نمودند) در نهايت قدرت خود باقى هستند، بر ما تسلط دارند و ما بر ايشان مسلط نيستيم (زيرا بيشتر اهل مدينه و بسيارى از مردم مصر و كوفه و سایر شهرها و باديه نشينان به اين كار اقدام كرده بودند، و گفته اند آن حضرت مردم را گرد آورده براى ايشان خطبه خوانده فرمود: كشندگان عثمان از جاى خود برخيزند، پس همه آنان مگر اندكى ايستادند، و اين كار را كرد تا جواب پنددهندگان را عملا داده باشد)
(2) و آگاه باشيد كشندگان عثمان گروهى هستند كه غلامان شما با آنها يار بوده و باديه نشينانتان به آنان پيوسته اند (همه دست به يكى كرده اين عمل را انجام دادند) و ايشان در بين شما هستند (هنوز از مدينه بيرون نرفته اند، و اگر به مقصود شما پى برند) آنچه بخواهند آزارتان مى رسانند (و كسی را توانایى جلوگيرى از آنها نيست) و آيا توانایى به آنچه خواهانيد داريد؟ (در اين باب انديشه نموده كمكى به نظر آورده ايد كه بتوانيد با ايشان زد و خورد نمایيد؟)
(3) اين امر (كه شما درخواست مى نماييد) كارى است از روى نادانى، و ايشان كمك و ياور (بسيار) دارند (كه هنگام نيازمندى آنان را يارى مى نمايند) و مردم هرگاه سخن اين خونخواهى به ميان آيد بر چند دسته اند: يك دسته مى بينند آنچه شما مى بينيد (رأيشان اينست كه بايستى خونخواهى نمود) و يك دسته مى بينند آنچه شما نمى بينيد (مى گويند بايستى كشندگان او را يارى كرد) و يك دسته نه اين و نه آن را نمى بينند (در اين كار متوقف بوده رأيى ندارند) پس (انتقام كشيدن از كشندگان عثمان موجب فتنه و فساد بزرگى خواهد بود كه اهميت آن بيش از كشتن عثمان است، بنابراين) شكيبا باشيد تا مردم آرامش يافته دل ها در جاى خود قرار گيرد، و حقوق در موقع مناسب به آسانى گرفته شود،
(4) پس نزد من آرام باشيد (شتاب نكنيد و اينگونه پند ندهيد) و ببينيد فرمانم به شما چگونه صادر می شود (دستورم را پيروى نمایيد) و كارى نكنيد كه توانایى را نابود ساخته از بين ببرد، و سستى و خوارى جا گذارد،
(5) و به زودى اين امر را به مدارا اصلاح كنم مادامى كه مداراى با آن ممكن باشد، و هرگاه چاره اى نيابم (مدارا كردن سود نبخشد) پس آخرين دواء داغ نهادن است (با كسانی كه بيعت را شكسته اند مى جنگم. جمله اخر الدواء الكى مثلى است مشهور در جایى به كار برند كه به آخرين تدبير اقدام شود).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)