عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه صد و شصت و چهارم:
 
از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السلام است كه در آن شگفتى آفرينش طاووس را ياد مى ‏فرمايد:
 
[قسمت اول خطبه‏]
 
(۱) خداوند موجودات عجيب و شگفت را آفريد بعضى جاندار (مانند انسان و حيوانات) و بعضى بى‏ جان (مانند جمادات) و بعضى ساكن و آرام (مانند كوه ها) و بعضى داراى حركات (مانند ستارگان) و از دليل هاى آشكار كه گواهى مى‏ دهند بر زيبايى آفرينش او و بر بزرگى توانایی اش، برپا داشت چيزى را كه عقل ها در برابر آن فرمان برده باور داشتند، در حالی كه به هستى او معترف بوده و تسليم امر و فرمان او هستند، و به يگانگى او دليل هاى آنچه كه خردها باور داشته اند در گوش هاى ما فرياد مى ‏زند، 
 
(۲) و برپا داشت چيزى را كه آفريد از صورت هاى گوناگون مرغانى كه آنها را در شكاف هاى زمين و دره ‏هاى گشاده (كه ميان دو كوه واقع است) و بر سر كوه ها جاى داد، و آنها داراى بال هاى جور جور و شكل هاى گوناگون هستند، در حالی كه مهار فرمانبردارى بر گردن آنها افكنده شده، و در شكاف هاى هواى گشاده و فضاى وسيع پر و بال مى ‏زنند (در قرآن كريم س 16 ى 79 مى‏ فرمايد: ألم يروا إلى الطير مسخرات في جو السماء، ما يمسكهن إلا الله، إن في ذلك لآيات لقوم يؤمنون؛‏ يعنى آيا پرندگان رام شده را در هواى آسمان نديدند؟ آنها را در هوا نگاه نمى‏ دارد جز خدا، به تحقيق در اين پروازشان «براى اثبات قدرت و توانایى حق تعالى» نشان هايى است براى گروهى كه -به خدا و رسول- ايمان مى‏ آورند) 
 
(۳) پديد آورد آنها را با اين صورت هاى آشكار شگفت ‏آور در صورتی كه پيشتر نبودند (آنها را بى ‏سابقه بيافريد) و آنها را با استخوان هاى محكم و مفصل ها كه (در گوشت و پوست) پنهان شده‏ اند تركيب فرموده به هم پيوست، و بعضى از آنها را به جهت سنگينى جثه (مانند شترمرغ و لك لك) براى تندروى و آسانى در پريدن منع نمود از اينكه در هواى بلند پرواز كند و آن را طورى آفريد كه نزديك زمين مى ‏پرد،
 
(4) و مرغان گوناگون را به سبب توانایى و آفرينش خود كه از روى حكمت و مصلحت است در رنگ هايى ترتيب داد (هر يك را با رنگ خاصى آفريد) پس بعضى از آنها در قالب رنگى فرو برده شده كه رنگ ديگرى با آن مخلوط نمى ‏شود (داراى يك رنگند سفيد يا سياه يا سرخ يا رنگ ديگر كه گويا رنگ مانند قالب آن را فرا گرفته است) و بعضى از آنها در رنگى فرو برده و طوقى به ايشان قرار داده شده كه رنگ آن برخلاف رنگ سایر اندامشان است (بعضى از آنها داراى دو رنگ يا زيادترند مانند بلبل. خلاصه خداوند از روى حكمت و مصلحت آنها را به هر شكل و رنگ آفريده است كه همه دليل بر بزرگى و قدرت و توانایى او است).
 
[قسمت دوم خطبه‏]
 
(5) و از شگفت ترين مرغ ها در آفرينش طاووس است كه خداوند آن را در استوارترين ميزان آفريده، و رنگ هايش را در نيكوترين ترتيب منظم گردانيده، با بالى كه بيخ آن را (به پيه و استخوان و رگ) به هم پيوسته است، و با دمى كه كشش آن را دراز قرار داده است،
 
(6) هرگاه (اراده جماع كند، و) به سوى طاووس ماده برود دمش را از پيچيدگى باز می كند و آن را بلند مى ‏نمايد بر سرش سايه مى ‏افكند، گويا آن دم (هنگام به هم آمدن و پهن شدن) مانند بادبان (كشتى) دارى است كه كشتيبان آن را از جانبى به جانبى مى ‏گرداند (بادبان كشتى دارى منسوب به دارين است و آن جزيره ‏اى بوده از سواحل قطيف از شهرهاى بحرين كه در گذشته بندر و لنگرگاه كشتی ها بوده) به رنگ هايش تكبر نموده به خود مى ‏نازد، و به حركات و نازش هاى دمش مى ‏خرامد، جماع می كند مانند جماع خروس ها، و براى آبستن نمودن با ماده خود نزديكى می كند مانند نزديكى نرهاى پرشهوت! (در اينجا امام عليه السلام در ابطال گفتار کسی که گمان می كند نزديكى طاووس اينگونه نيست مى‏ فرمايد:) 
 
(7) در آنچه راجع به جماع طاووس بيان كردم تو را به مشاهده و ديدن حواله مى‏ دهم نه مانند کسی که (گفتارش را) حواله مى ‏دهد بر سند ضعيف و نادرست كه اعتماد بر آن ندارد (زيرا او مى ‏گويد: مى ‏گويند، و من مى‏ گويم برو ببين) و اگر آن طور باشد كه گمان می كنند به اينكه طاووس نر ماده ‏اش را آبستن می كند به وسيله اشكى كه از چشم هايش ريخته در اطراف پلك هايش جمع شده و ماده آن، آن را به منقار بر می دارد و مى‏ چشد آنگاه تخم مى‏ نهد، و جماع طاووس نر از غير اشك بيرون آمده از چشم نيست، هر آينه اين گمان (نادرست) از مطاعمه كلاغ (منقار در منقار نهادن يكديگر) شگفت تر نمى ‏باشد (چون جماع كلاغ ديده نشده «بر سبيل مثال مى‏ گويند: هذا أخفى من سفاد الغراب؛ يعنى اين امر از جماع زاغ پنهان‏ تر است» گمان دارند كه جماع آن آبى است كه در سنگدان غراب نر مى‏ باشد و ماده آن را به منقار برداشته به وسيله آن تخم مى ‏نهد و جوجه مى‏ آورد، منظور امام عليه السلام اينست كه مردم چون جماع كردن كلاغ را نديده ‏اند اين نوع سخنان را مى ‏گويند، و اگر درباره طاووس هم آنچه از ايشان نقل شده بگويند جاى شگفتى نيست، زيرا از روى نادانى و اعتماد بر گفتار نادرست آنچه بدون برهان شنيده ‏اند مى‏ باشد. باز در وصف طاووس مى ‏فرمايد:) 
 
(8) تصور می كنى استخوان پرهاى آن (از بسيارى سفيدى و شفافى) ميله هايى است از نقره، و تصور می كنى آنچه بر آن بال ها روييده شده از قبيل دایره ‏هاى شگفت ‏آور و گردن بندها (به زردى و جلاء داشتن مانند) طلاى خالص است، و (به سبزى چون) تكه‏ هاى زبرجد مى ‏باشد، 
 
(9) پس اگر بالش را تشبيه كنى به گل ها و شكوفه‏ هايى كه زمين مى‏ روياند خواهى گفت: دسته گلى است كه از شكوفه هر بهارى چيده شده است، و اگر آن را به پوشيدنی ها مانند سازى (خواهى گفت:) مانند حله‏ هايى است كه نقش و نگار در آن بكار برده ‏اند، يا مانند جامه‏ هاى خوش رنگ و زيباى بافت يمن، و اگر آن را به زيورها تشبيه گردانى (خواهى گفت:) مانند نگين ‏هاى رنگ به رنگ است كه در ميان نقره مزين به جواهر نصب شده است، 
 
(10) راه مى ‏رود مانند خراميدن دلشاد پر ناز، و با تأمل و دقت به دم و بالش مى ‏نگرد، و از زيبايى پيراهن و رنگ هاى (گوناگون) جامه ‏اش قهقه مى‏ خندد، و هنگامی كه به پاهايش چشم اندازد بانگ زده به آواز بلند گريه كرده نزديك به آن كه آشكارا فريادرسى بطلبد، و به راستى اندوه خويش (از زشتى پاهايش) گواهى دهد، زيرا پاهايش باريك (و زشت) است مانند پاهاى خروس خلاسى (كه نه سفيد است نه سياه، بلكه خاكى رنگ مى ‏باشد) و از سمت استخوان ساق آن خارى پنهان بر آمده است (مانند خار پاى خروس كه چندان آشكار نيست) 
 
(11) و در پشت گردن جاى يالش كاكل سبزى است نقاشى شده، و جاى برآمدگى گردنش مانند گردن ابريق (كشيده و بلند) است، و جاى فرو رفتن آن تا زير شكمش مانند رنگ وسمه يمنى است (كه بسيار سبز مى ‏باشد، و وسمه برگ گياهى است كه به آن خضاب می كنند) يا مانند حرير و ديبايى است پوشيده شده چون به آينه صيقلى گشته، 
 
(12) و مانند آنست كه طاووس خود را به چادر سياهى پيچيده ولى از بسيارى شادابى و براقى گمان می شود كه رنگ بسيار سبز نيكویى به آن آميخته شده است (از بسيارى شفاف و روشن بودن سياهى آن به سبزى نمايان است، و در نظر هر دم به رنگى جلوه‏ گر است، چنان كه مى‏ فرمايد:) 
 
(13) و به شكاف گوش آن خطى است (باريك) مانند باريكى سر قلم، و در رنگ (مانند رنگ) گل بابونه است كه بسيار سفيد مى ‏باشد، و آن چون خط سفيدى است كه در ميان سياهى مى ‏درخشد، 
 
(14) و كمتر رنگى است كه طاووس از آن بهره ‏اى نبرده باشد، و به جهت بسيارى صيقلى و براقى و درخشيدن و نيكویی اش آن رنگ را بهتر جلوه داده است، پس (در رنگ آميزى) مانند شكوفه‏ هايى است پراكنده كه باران هاى بهار و آفتاب هاى بسيار گرم آن را تربيت نكرده (بلكه خداوند سبحان از روى حكمت سر تا پاى آن را از ابتدای خلقت به رنگ هاى گوناگون شگفت ‏آور آفريده) 
 
(15) و گاهى از پر خود بيرون آمده جامه از تن كنده برهنه مى‏ گردد، پس پى در پى پرش ريخته و باز از پى هم مى ‏رويد، و مى‏ ريزد پرهايش مانند ريختن برگ ها از شاخه‏ ها، پس پشت سر هم مى‏ رويد تا به صورت پيش از ريختن باز مى‏ گردد (به طوری كه) رنگى از آن برخلاف رنگ هاى پيش نمى ‏باشد، و رنگى در غير جاى خود واقع نمى‏ گردد (هر پرى كه مى ‏افتد به جاى آن پرى به همان شكل و رنگ مى ‏رويد) 
 
(16) و هرگاه به دقت و تأمل در مويى از موهاى پرهاى آن بنگرى (از رنگ آميزی ها) به تو مى‏ نماياند (يك بار) سرخ رنگ، و بار ديگر سبز زبرجد رنگ، و گاهى زرد و طلايى رنگ، 
 
(17) پس چگونه زيركی هاى ژرف و عميق چگونگى آفرينش اين حيوان را در مى ‏يابد، يا چگونه انديشه عقل ها آن را درك مى‏ نمايد، يا سخنان وصف‏ كنندگان چگونگى آن را به نظم مى ‏آورد، و حال آنكه كوچكترين اجزاء آن حيوان (كه مويى بيش نيست) وهم ها را از درك كردن و زبان ها را از وصفش عاجز و ناتوان گردانيده است؟! 
 
(18) پس منزه است خداوندى كه خردها را مغلوب گردانيده از وصف آفريده شده اى كه در پيش ديده ‏ها جلوه ‏گر است در صورتی كه آن را محدود و پديد آمده و تركيب شده و رنگ ‏آميزى گرديده درك كرده ‏اند، و زبان ها را از بيان حقيقت چگونگى آن ناتوان گردانيده و آنها را از شرح صفت آن عاجز نموده، 
 
(19) و منزه است خداوندى كه استوار قرار داده پاهاى موران خرد و پشه‏ هاى كوچك و بزرگتر از آنها را از قبيل آفرينش ماهی ها و پيل ها، 
 
(20) و بر خود واجب و لازم فرموده كه هيچ پيكرى را كه روح و جان در آن دميده نجنبد مگر آنكه مرگ را وعده ‏گاه و نيستى را پايان كارش قرار داده است.
 
[قسمت سوم خطبه‏]
 
قسمتى از اين خطبه است در چگونگى بهشت:
 
(21) اگر به ديده دل ببينى آنچه براى تو از بهشت وصف می شود (و در آن تأمل و انديشه نمایى) هر آينه نفس تو دورى می كند از آنچه در اين دنيا است از خواهش ها و خوشی ها و آرايش هاى آن كه در نظر جلوه‏ گر است، 
 
(22) و با تأمل و انديشه سرگردان ماند در صداى به هم خوردن برگ هاى درخت هايى كه بر كنار جوی هاى بهشت ريشه‏ هاى آنها در تله‏ هاى مشك پنهان گشته است، و در آويزان بودن خوشه‏ هاى مرواريد تر و تازه در شاخه‏ هاى نازك (تركه‏ ها) و كلفت، و در نمايان شدن آن ميوه ‏هاى رنگارنگ در پوست شكوفه‏ هاى آن درخت ها كه بى ‏رنج (و بدون رفتن بالاى درخت يا افكندن به وسيله سنگ و چوب) چيده می شود، و طبق آرزوى چيننده در دسترس قرار مى ‏گيرد (آنچه آرزو كند نزديك می شود تا بى ‏زحمت بچيند) 
 
(23) و براى اهل بهشت در جلوی قصرهاى آن عسل هاى پاك و پاكيزه و شربت هاى تصفيه شده گردش داده می شود (تا هر كه بخواهد بياشامد، چنان كه در قرآن كريم س 37 ى 45 مى‏ فرمايد: يطاف عليهم بكأس من معين (46) بيضاء لذة للشاربين (47) لا فيها غول و لا هم عنها ينزفون؛‏ يعنى براى ايشان جام شربت از نهر جارى كه در نظر است گردش داده می شود در حالی كه مصفا و سفيد است، و براى نوشنده ‏ها داراى لذت و خوشى مى ‏باشد، آفت و دردى در آن نبوده و آنان از آشاميدن آن عقلشان زائل نمى ‏گردد) 
 
(24) اهل بهشت گروهى هستند (پيرو خدا و رسول) كه پيوسته عطاء و بخشش الهى شامل حالشان مى‏ باشد تا آنگاه كه در سراى هميشگى (بهشت جاويد) فرود آيند، و از انتقال و سفرها ايمن و آسوده گردند (آدمى هنگام مردن، تا قيامت برپا نشده، مانند كسى است كه به سختى راه سفر گرفتار است، و چون از سختى مرگ و عالم برزخ و رستخيز رهایى يافت و بار در بهشت گشود از رنج راه مى ‏آسايد) 
 
(25) پس اى شنونده! اگر دل خود را مشغول كنى (تأمل و انديشه نمایى) به آنچه ناگاه به تو برسد از منظره ‏هاى شگفت‏ آور هر آينه به جهت شوق رسيدن به آنها جان از تنت بيرون رود، و به جهت شتاب به رسيدن به آن منظره ‏ها از همين مجلس من به همسايگى اهل گورستان خواهى رفت (و از دنيا و آنچه در آن است چشم پوشيده منتظر رسيدن مرگ مى ‏گردى)
 
(26) خداوند از روى فضل و مهربانی اش ما و شما را در زمره كسانى‏ قرار دهد كه از روى دل براى رفتن به منزل هاى نيكوكاران (بهشت جاويد) سعى و كوشش مى ‏نمايند (رضاء و خوشنودى خدا و رسول را به دست مى ‏آورند. سيد رضى فرمايد:) (معنى چند سخن شگفت‏ آور اين خطبه اينست:) فرمايش آن حضرت عليه السلام: يؤر بملاقحة، لفظ أر كنايه از نزديكى است، عرب مى ‏گويد: أر الرجل المرأة آنگاه كه مرد زن را هم بستر خود قرار دهد، و فرمايش آن حضرت عليه السلام: كأنه قلع دارى عنجه نوتيه، قلع بادبان كشتى است، و دارى منسوب است به دارين و آن شهرى است كنار دريا كه از آنجا عطر آورده می شود، و عنجه يعنى آن را برگرداند، گفته می شود: عنجت الناقة كنصرت أعنجها عنجا آنگاه كه سر شتر را برگردانى، و نوتى به معنى كشتيبان است، و فرمايش آن حضرت عليه السلام ضفتى جفونه از اين جمله دو طرف پلك هاى چشم طاووس را اراده فرموده است، و كلمه ضفتان به معنى هر دو جانب است، و فرمايش آن حضرت عليه السلام: و فلذ الزبرجد لفظ فلذ جمع فلذة است و آن به معنى قطعه و تكيه مى ‏باشد، و كبائس جمع كباسة كه به معنى عذق (خوشه خرما) است، و عساليج به معنى شاخه‏ ها و مفرد آن عسلوج مى ‏باشد.
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن