عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه صد و شصت و سوم:
 
از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگامی كه (فساد و تباهكارى عثمان و كارگزاران او در مدينه و سایر شهرها شيوع پيدا نمود جمعى از اهل مدينه صحابه رسول خدا و ديگران به مردم شهرها نوشتند: شما كه مى ‏خواهيد در راه خدا جهاد كرده با دشمنان دين بجنگيد، با شتاب نزد ما بياييد كه خليفه شما دين را تباه كرده و از بين برده، پس دل هاى مردم از او برگشت و در صدد خلعش برآمدند، و گروه بسيارى از اهل مصر و بصره و كوفه به مدينه آمدند، و) نزد آن بزرگوار گرد آمده از كردارهاى ناپسند عثمان شكايت كردند، و درخواست نمودند تا حضرت از جانب ايشان با او گفتگو نمايد، و بخواهد كه رضاى آنها را فراهم نمايد (از بدرفتارى دست برداشته بدعت هایى كه در دين نهاده از بين ببرد و به اصحاب پيغمبر اكرم اين همه ظلم و ستم روا ندارد، و مردم درستكار را به حكمفرمایى شهرها بفرستد) پس امام عليه السلام نزد عثمان رفته فرمود:
 
(1) مردم در پشت سر من مى ‏باشند و مرا بين تو و خودشان سفير و واسطه قرار داده ‏اند (از من درخواست نموده ‏اند كه پيغام ايشان را رسانيده فساد را از بين ببرم) و سوگند به خدا به تو نمى ‏دانم چه بگويم؟! (به چه زبانى سخن بگويم كه در تو اثر بخشد) چيزى (از بدعت ها و كردار زشتت) نمى ‏دانم كه تو خود آن را ندانى، و تو را به كارى (حرمت آنچه بجا مى‏ آورى) راهنما نيستم كه آن را نشناسى (بلكه رفتارت را می دانى حرام و برخلاف دين است) 
 
(2) و می دانى آنچه ما مى‏ دانيم (زشتى كارهايى كه مرتكب مى‏ شوى بر تو پوشيده نيست، چنان كه بر ما آشكار است) در چيزى از تو پيشى نگرفتيم كه تو را به آن آگاه سازيم، و در هيچ حكمى خلوت ننموديم تا آن را به تو برسانيم (ما و تو هر دو پيغمبر اكرم را درك كرده رفتارش را با مردم ديده و احكامش را شنيده ‏ايم، پس لازم نيست تو را به روش آن حضرت تبليغ نماييم) و تو ديدى آنچه ما ديديم، و شنيدى آنچه كه ما شنيديم، و با رسول خدا -صلى الله عليه و آله- آميزش داشتى چنان كه ما آميزش داشتيم، و 
 
(3) پسر ابى قحافه و پسر خطاب به درستكارى سزاوارتر از تو نبودند (با اينكه برخلاف گفتار پيغمبر اكرم‏ رفتار كرده به بهانه خلافت را غصب نمودند، مانند تو بدعت هایى در دين احداث نكرده با مسلمين اينگونه ظلم و ستم روا نداشتند) در حالی كه تو از جهت خويشى به رسول خدا -صلى الله عليه و آله- از آنها نزديكترى (چون عثمان پسر عفان ابن ابى العاص ابن امية ابن عبد شمس بن عبد مناف مى ‏باشد، و عبد مناف جد سوم حضرت رسول: محمد ابن عبد الله بن عبد المطلب ابن هاشم ابن عبد مناف ابن قصى ابن كلاب ابن مرة ابن كعب است، و اما ابوبكر عبدالله پسر ابى قحافة عثمان ابن عامر ابن عمر ابن كعب ابن سعد ابن تيم ابن مرة ابن كعب مى‏ باشد، و مرة جد ششم پيغمبر اكرم است، و اما عمر پسر خطاب ابن نفيل ابن عبد العزى ابن رياح ابن عبدالله ابن قرط ابن زراح ابن عدى ابن كعب بوده، و كعب جد هفتم رسول خدا است، پس خويشاوندى عثمان از ابوبكر و عمر به پيغمبر اكرم نزديكتر است) و به دامادى پيغمبر مرتبه‏ اى يافته ‏اى كه ابوبكر و عمر نيافتند (عثمان رقيه و ام كلثوم را كه بنا بر مشهور دختران پيغمبر بودند به همسرى خود درآورد، در اول رقيه را و بعد از چندگاه كه آن مظلومه وفات نمود ام كلثوم را بجاى خواهر به او دادند، و از اين رو است كه در پيش عامه و سنی ها به ذى النورين ملقب گشته) 
 
(4) پس درباره خود از خدا بترس، از خدا بترس، زيرا سوگند به خدا تو از كورى بينا و از نادانى تعليم داده نمى ‏شوى (به راه حق گمراه نبوده ‏اى تا تو را راهنمایى نمايم، و به رفتار درست نادان نيستى تا تو را دانا گردانم، بلكه دانسته برخلاف رفتار مى‏ نمايى) و به تحقيق راه ها (احكام خدا) آشكار، و نشانه‏ هاى دين (قرآن و اهل بيت) برپا و برقرار است، 
 
(5) پس (اگر تو را غفلت گرفته) بدان برترين بندگان نزد خدا پيشواى عادل و درستكارى است كه (به راه حق) هدايت شده، و (ديگران را) راهنما باشد، و سنت و طريقه دانسته شده (از پيغمبر اكرم) را برپا دارد (طبق آن رفتار نمايد) و بدعت باطل و نادرست را بميراند (از بين برده مردم را به نادرستى آن آگاه سازد) و به تحقيق سنت ها روشن و هويدا است و براى آنها نشانه ‏هايى است، و (همچنين) بدعت ها آشكار است و آنها (نيز) نشانه‏ هايى دارد، 
 
(6) و بدترين مردم نزد خدا پيشواى ستمكارى است كه گمراه باشد و ديگران هم به وسيله او گمراه شوند، بميراند سنتى را كه (از رسول خدا) گرفته شده، و زنده گرداند بدعتى كه از بين رفته (از حق دست برداشته به ترويج باطل بكوشد) 
 
(7) و من از رسول خدا صلى الله عليه و آله، شنيدم كه مى ‏فرمود: روز قيامت پيشواى ستمكار را مى ‏آورند كه با او يارى كننده ‏اى نيست (تا از آتش دوزخ رهایی اش دهد) و نه عذرخواهى (تا عذاب را از او برطرف نمايد) پس در آتش دوزخ انداخته می شود و در آن مى‏ گردد چنان كه آسيا گردش مى ‏نمايد، بعد در گودى و ته دوزخ حبس و باز داشته می شود 
 
(8) و تو را به خدا درخواست نموده سوگند مى ‏دهم كه مبادا پيشواى اين امت باشى كه كشته شوى، زيرا پيش از اين گفته مى ‏شد (پيغمبر اكرم فرمود): كه در اين امت پيشوايى كشته می شود كه (بر اثر كشته شدنش راه) خونريزى و جنگيدن تا روز قيامت گشوده مى‏ گردد، و كارها را برايشان مشتبه مى ‏نمايد، و تباهكاری ها را در آنان نشر مى ‏دهد، و آنها حق را از باطل امتياز نمى ‏دهند، در آن تباهكاری ها آشوب بسيار كرده از حق دست بر می دارند، و به سختى مضطرب و نگران مى ‏گردند، 
 
(9) پس بعد از ساليان دراز (كه متجاوز از هشتاد سال است) و به سر رسيدن عمر براى مروان (ابن حكم كه نويسنده و كارگزار تو است) مانند شترى كه دشمن آن را غارت كرده و به تندى می راند، مباش تا به هر جا كه خواهند تو را براند.
 
عثمان به آن حضرت گفت: با مردم گفتگو كن تا مرا مهلت دهند كه ستم هايى كه بر آنان وارد شده برطرف نمايم. پس امام عليه السلام فرمود:
 
(10) آنچه در مدينه است مهلتى در آن لازم نيست، و آنچه در آن نمى ‏باشد مهلت آن تا رسيدن فرمان تو است به آن (براى کسی که در مدينه حاضر است شروع به اصلاح نما مهلت نمى ‏خواهد، و براى آنكه حاضر نيست تا رسيدن فرمان تو عذرى نمى ‏باشد. گفته ‏اند عثمان بر اثر فريب خوردن از مروان به ستمگرى بر مسلمانان دلير گرديده گوش به فرمايش هاى اميرالمؤمنين نداد تا جایی كه اهل مصر و ديگران او را در خانه ‏اش محاصره نموده به سختى كشتند).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن