عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه صد و شصت و دوم:
 
از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السلام است (در ذكر بعضى از صفات خداوند جل شأنه):
 
[قسمت اول خطبه‏]
 
(1) سپاس خداوندى را سزا است كه آفريننده بندگان و گستراننده زمين و روان كننده آب فراوان در زمين هاى پست و روياننده گياه ها در زمين هاى بلند است، 
 
(2) اول بودن او را ابتداء و هميشگی اش را انتها و به سر رسيدن نيست (زيرا ابتدا و انتها شايسته ممكن است، نه واجب الوجود كه عدم و نيستى بر او محال است، چون آنچه مسبوق به عدم و نيستى باشد محدث و پيدا شده است، و محدث واجب الوجود نيست، لذا مى‏ فرمايد:) او است اول كه هميشه بوده و پاينده كه انتها ندارد (به جهت عظمت و بزرگوارى سزاوار پرستش بوده) پيشانی ها براى او به خاك رسيده و سجده كرده و لب ها به توحيد و يگانگی اش هم ‏آواز است، 
 
(3) حدود اشياء را هنگام آفريدن هر يك تعيين فرمود تا خود از شبيه و مانند بودن به آنها امتياز داشته باشد (پس محدود بودن اشياء دليل بر اين است كه او را مانندى نيست) انديشه ‏ها او را با حدود و حركات و اعضاء و ابزارها (قواى ظاهرى و باطنيه) نمى ‏تواند تعيين نمايد (زيرا او را حد و حركت و عضو و ابزار كه از لوازم ممكن است نمى ‏باشد) 
 
(4) براى او گفته نمى ‏شود: در چه زمانى بوده؟ و تعيين نمى ‏گردد تا چه زمانى خواهد بود (زيرا او ازلى و آفريننده زمان است، پس زمان بر او احاطه ندارد، و ابدى است كه او را انتهایى نيست، وگرنه محدود به حد مى ‏شد و واجب نبود، و در برابر عقل) هويدا است كه نمى توان گفت از چه آشكار شده، و (از ديده ‏ها) مخفى است كه گفته نمى ‏شود: در چه چيز پنهان گرديده (زيرا او علت همه علت ها و از مكان و محل مبرى مى ‏باشد) جسمى نيست كه از دور جلوه ‏گرى كرده بعد از بين برود، و زير پرده نيست تا چيزى بر او احاطه داشته باشد، نزديك بودن او به اشياء به چسبيدن نيست و دورى او از آنها به جدایى نمى‏ باشد (زيرا قرب و بعد از لوازم امكان است و او ممكن نيست، پس معنى قرب و نزديك بودن او اينست كه به همه اشياء احاطه دارد و همه چيز به او قائم است، و معنى بعد و دوری اش اينست كه به كنه ذات او پى برده نمى ‏شود) 
 
(5) و به او پنهان نيست از بندگانش نگاه كردن زير چشمى و نه تكرار و چند بار گفتن سخنى و نه نزديك شدن به تپه خاكى و نه برداشتن گامى در شب تيره و نه در شب تاريك آرمنده كه ماه روشنى دهنده بر آن سايه مى ‏اندازد (تاريكى آن را برطرف‏ مى ‏نمايد) و خورشيد داراى روشنایى در پى آن مى ‏آيد، در غروب و طلوع (چون ماه پنهان شود خورشيد طلوع كند، و چون خورشيد غروب كند ماه هويدا گردد) و در گردش ايام روزگارها از آمدن شب و رفتن روز (خلاصه شب و روز و آشكار و نهان و تغيير و تبديل روزگار نسبت به علم و دانایى او به جزئى و كلى اشياء مساوى است و چيزى از او پوشيده نمى ‏باشد) 
 
(6) پيش از هر انتها و مدت و هر شمردن و شمارى بوده است (زيرا او كه آفريننده همه اشياء است بايستى پيش از آفريده شده باشد) بلند و منزه است از اينكه تعيين كنندگان حدود اندازه ‏ها و نهايت اطراف و جوانب و تهيه جاها و قرار گرفتن در مكان ها را به او نسبت دهند (زيرا اندازه و نهايت داشتن و كسب مكان و قرار گرفتن در آن از لوازم جسم و امكان است، لذا مى ‏فرمايد:) حد و نهايت مخلوق و آفريده شده او را شايسته است و به غير او (ممكنات) نسبت داده می شود، 
 
(7) اشياء را از روى اصول و مبادى و نمونه ازلى و ابدى نيافريد (چون آفرينش او مبدئی نداشته) بلكه (بى ‏نمونه و مبدا به محض اراده) آفريد آنچه آفريده و حدش را تعيين نمود، و به آنچه كه ايجاد و فرمود صورت و شكل داد و صورت آن را نيكو و مناسب گردانيد، هيچ چيزى را در برابر او امتناع و سركشى نيست (همه مطيع و فرمانبردارند) و از اطاعت و پيروى چيزى سود و بهره نصيب او نمى ‏گردد (زيرا او نيازمند به غير نمى ‏باشد، چون نيازمندى مستلزم نقص كمال است و آن از لوازم امكان مى ‏باشد) 
 
(8) دانایى او به مردگان از پيش گذشته مانند دانایى او است به زنده ‏هاى باقى مانده، و علم او به آنچه در آسمان هاى زبرين است مانند علم او است به زمين هاى زيرين (علم او به مرده و زنده و گذشته و آينده و پست و بلند يكنواخت است، چون ذات او نسبت به همه اجزاء زمان و زمانيات يكسان است، علم او هم كه عين ذات او است چنين مى‏ باشد).
 
[قسمت دوم خطبه‏]
 
قسمتى از اين خطبه است (در شگفتى آفرينش انسان و عظمت و بزرگى آفريننده):
 
(9) اى انسان آفريده شده مستوى الخلقه (بى نقص و كمبود) و اى پديد آورده شده محفوظ در رحم هاى تاريك و پرده‏ هاى بسيار (تاريكى شكم و رحم و مشيمه يعنى پرده ‏اى كه انسان هنگام ولادت با آن از شكم مادر خارج می شود) كه شروع شده ‏اى از گل خالص (و از بدن انسان كه تركيب شده از عناصر ارضى است) و در آرامگاه استوار و محكم (رحم مادر) نهاده شدى تا قدر معلوم (هويدا شدن طول و عرض و نازكى و كلفتى) و مدت قسمت شده (زمان حمل هفت يا نه ماه يا كمتر و زيادتر) در شكم مادرت جنبش داشتى در حالی كه جنين بودى، سخنى را پاسخ نمى ‏دادى، و آوازى نمى‏ شنيدى، 
 
(10) پس از قرارگاه خود (رحم مادر) به سراى نديده و راه هاى سودش را نشناخته بيرون آورده شدى، كى تو را به كشيدن شير از پستان مادرت راه نمود؟ و كى تو را هنگام نياز به آنچه درخواست و اراده نمودى آشنا كرد؟ (آيا همه اينها دليل بر وجود و هستى صانع نيست كه مى‏ خواهى پى به كنه و حقيقت ذات او ببرى) 
 
(11) چه دور است (پى بردن به كنه ذات او، زيرا) کسی که از (شناسايى) صفات دارنده شكل و صورت و اندام ناتوان است، از صفات آفريننده او ناتوان تر و از دريافتش به وسيله‏ حدود و صفات آفريده ‏ها دورتر است (کسی که به شگفتى آفريده شده راه نبرد چگونه به آفريننده راه پيدا خواهد كرد، و حال آنكه او را شبيه و مانندى نيست تا كنه ذات و صفاتش شناخته شود).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن