عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه صد و پنجاه و نهم:
 
از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السلام است (در صفات حق تعالى):
 
[قسمت اول خطبه‏]
 
(1) فرمان خداوند حكم لازمى است (كه رد نمى‏ شود) و موافق با مصلحت، و خوشنودى او مهربانى و ايمنى (از بلاها و سختی ها) است، از روى علم و دانایى حكم (هر چيز را بيان) مى‏ فرمايد، و از روى حلم و بردبارى (گناه سزاوار آمرزش را) مى ‏بخشد.
 
(2) بار خدايا! تو را سپاس بر هر چه مى ‏ستانى و مى ‏بخشى و بر بيمارى ‏هايى كه بهبودى مى ‏دهى و مبتلى مى ‏سازى (در هر حال تو را بايد شكر گزارد، زيرا گرفتن و بخشيدن و بهبودى و بيمارى از جانب تو همه از روى حكمت و مصلحت است و هر كدام در جاى خود نعمت و بخششى است كه موجب شكر و سپاسگزارى است) چنان سپاسى كه براى تو پسنديده ترین سپاس و به سوى تو محبوب ترین سپاس و نزد تو برترین سپاس باشد، 
 
(3) سپاسى كه پر كند آنچه را كه (در آسمان و زمين) آفريده ‏اى، و برسد به آنچه كه خواسته ‏اى، سپاسى كه از تو پنهان كرده نشود، و از پيشگاه تو ممنوع نگردد، سپاسى كه شماره آن بريده نشود، و يارى و كمك آن نابود نگردد (خلاصه تو را سپاسگزارم به سپاسى كه از همه سپاس ها رجحان و امتياز داشته باشد) 
 
(4) (هر چند كوشش كنيم سپاسى كه سزاوار خداوندى تو است نمى ‏توانيم بجا آوريم، زيرا) ما حقيقت عظمت و بزرگى تو را نمى ‏دانيم، مگر آنكه مى ‏دانيم تو زنده ‏اى هستى كه همه چيز (از روى امكان و نيازمندى) به تو قائم و باز بسته است، تو را نه سستى پيش از خواب (چرت زدن) و نه خواب فرا مى‏ گيرد (در قرآن كريم س 2 ى 255 مى ‏فرمايد: الله لا إله إلا هو الحي، القيوم لا تأخذه سنة و لا نوم له‏؛ يعنى ضعف و سستى پيش از خواب و خواب او را فرا نمى ‏گيرد، آنچه در آسمان ها و زمين است براى او است و هستى آنها به اراده و توانایى او است) انديشه‏ اى به كنه و حقيقت تو نرسيده، و ديده ‏اى تو را در نيافته، 
 
(5) ديده ‏ها را تو دريافتى، (در قرآن كريم س 6 ى 103 مى ‏فرمايد: لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللطيف الخبير؛ يعنى ديده ‏ها او را درنيابد و او ديده ‏ها را دريابد و او است باريك بين و نهان دان) و آمار كردار (بندگان) را به شمار مى ‏آورى (در قرآن كريم س 58 ى 6 مى ‏فرمايد: يوم يبعثهم الله جميعا فينبئهم بما عملوا أحصاه الله و نسوه و الله على كل شي‏ء شهيد؛ يعنى ياد كن روزى را كه خداوند همه بندگان را زنده كند پس آنان را به آنچه كه بجا آورده ‏اند آگاه سازد، حساب كردارشان را خداوند ضبط فرموده و ايشان آن را فراموش كرده‏ اند و خداوند بر هر چيز حاضر و گواه است) و (گناهكاران را) به موهاى جلو سر و قدم ها (يشان براى كيفر كردار) فرا مى ‏گيرى (در قرآن كريم س 55 ى 41 مى‏ فرمايد: يعرف المجرمون بسيماهم فيؤخذ بالنواصي و الأقدام؛‏ يعنى گناهكاران به نشانه‏ هاشان شناخته، و به موهاى جلو سر و قدم ها گرفته می شوند. در قيامت فرشتگان آنان را به علامات و نشانه‏ ها شناخته آنگاه كاكل هاى ايشان را گرفته بند بر پاهاشان نهاده به دوزخ مى ‏اندازند) 
 
(6) و چه چيز است آنچه ما را از آفريده تو مى ‏بينيم، و از قدرت و توانایى كه تو براى آن به كار برده‏ اى به شگفت مى ‏آييم، و آن را از بزرگى سلطنت و پادشاهی ات دانسته وصف مى ‏نمايیم، و حال آنكه چيزهایى كه از ما پنهان است و ديده ‏هاى ما آن را نمى ‏بيند و عقل هاى ما نزد آن باز ايستاده (درك نمى ‏كند) و بين ما و آنها پرده ‏هايى آويخته شده، بزرگتر است، 
 
(7) پس هر كه دل خود را تهى گرداند (به هيچ چيز توجه نداشته باشد) و انديشه‏ اش را به كار اندازد تا بداند چگونه عرش خود را (بالاى هفت آسمان) بر پا كرده‏ اى، و چگونه آفريده شدگانت را آفريده ‏اى، و چگونه آسمان هايت را در هوا معلق‏ نگاه ‏داشته ‏اى، و چگونه زمينت را به روى موج آب گسترانيده ‏اى، ديده او برگشته وا مانده، و عقل او شكست خورده، و گوش او از كار افتاده، و انديشه او سرگردان است (خلاصه کسی که دست از هر كار برداشته و تمام انديشه خود را به كار اندازد و بخواهد يكى از حقایق و اسرار خلقت را درك كند حيران و سرگردان ماند چه جاى آنكه بخواهد به همه آنها پى ببرد).
 
[قسمت دوم خطبه‏]
 
قسمتى از اين خطبه است (در بطلان ادعاى کسی که كردارش طبق گفتارش نمى ‏باشد، و ترغيب مردم به دل نبستن به دنيا و پيروى از پيغمبران):
 
(8) به گمان خود ادعا می كند كه به خدا اميدوار است! سوگند به خداوند بزرگ كه دروغ مى ‏گويد! چگونه است حال او كه اميدواری اش به خداوند در عمل و كردارش نمودار نيست (اگر اين شخص راست مى ‏گفت براى به دست آوردن رضاء و خوشنودى خداوند كوششى مى ‏نمود و كارى نمى‏ كرد كه موجب خشم او گردد) 
 
(9) پس هر كه (به چيزى) اميدوار است اميد او از كردارش پيدا است مگر اميد به خدا كه مغشوش بوده خالص نباشد، و هر ترسى مسلم است (آثار آن در ترسيده آشكار است) مگر ترس از خدا كه ناجور باشد (و نشانه ترس در ترسيده هويدا نباشد) 
 
(10) در كار بزرگ به خدا اميد دارد (آسايش هر دو جهان را با درجات عاليه در بهشت جاويد آرزو دارد) و در چيز كوچك (متاع فانى دنيا) به بندگان خدا اميدوار است، و (نسبت) به بنده خدا طورى رفتار (و اظهار خضوع و فروتنى) مى ‏نمايد كه براى پروردگار نمى‏ كند، پس چگونه است شأن خداوند (بزرگ است ستودن او) كه در حق او تقصير مى‏ گردد به آنچه (خضوع و فروتنى و اميدوارى) براى بندگانش انجام داده می شود؟ 
 
(11) آيا مى ‏ترسى در اميدواری ات به خدا دروغگو باشى (گمان برده ‏اى كه بى‏ اعتنایى نموده نااميدت سازد، اين گمان خطاء بزرگى است، زيرا فضل و رحمت او چنان كه خبر داده بزرگتر از آنست كه نيكوكاران را نوميد گرداند) يا اينكه او را براى اميدوار بودن سزاوار نمى ‏بينى؟ (كه اگر او را به انجام اميد خود ناتوان بدانى كفر محض است) و همين طور است حال کسی که ادعا می كند به خدا اميدوار است، اگر از بنده ‏اى از بندگان خداوند بترسد، از روى ترس قسمى با او رفتار نمايد كه درباره پروردگارش چنان نمى‏ كند (چون از بنده ‏اى بترسد سعى و كوشش نمايد تا خوشنودى او را به دست آورده خشمش را دور گرداند، وليكن جایی كه بايد از خدا بترسد دل فراخ كرده كار به روز دگر اندازد) پس ترس خود را از بندگان نقد و موجود پنداشته و از آفريدگارش نسيه و وعده 
 
(12)، و همچنين مانند ادعاء كننده اميد به خدا است کسی که دنيا در نظرش اهميت داشته، و موقعيت آن در دلش بزرگ باشد (كالاى) آن را بر (آنچه پسنديده) خدا (است از اطاعت‏ و فرمانبردارى) اختيار كرده و فقط به آن رو آورده و براى آن (و هر كه آن را در دست دارد) بنده و فرمانبردار گرديده است (لذا اميد و ترسش از دنيا و دنياداران است).
 
[قسمت سوم خطبه‏]
 
(13) و پيروى كردن از (رفتار) رسول خدا -صلى الله عليه و آله- براى تو كافى است، و بر مذمت دنيا و معيوب بودن و بسيارى رسوایی ها و بدی هاى آن تو را دليل و راهنما مى ‏باشد، زيرا اطراف آن (وابستگى و دوستدارى) از آن حضرت گرفته شده، و جوانب آن (دلبستگى به همه چيز آن) براى غير آن بزرگوار آماده گشته، و از نوشيدن شيرش (لذت هاى آن) منع شده و از آرايش هاى آن دور گرديده شده، 
 
(14) و اگر بخواهى دوباره پيروى نمایى پيغمبرى را، از موسى عليه السلام، كه خدا با او سخن فرموده (و به كليم الله ملقب گشته) پيروى كن آنگاه كه مى ‏گفت (در قرآن كريم س 28 ى 24): فسقى لهما ثم تولى إلى الظل فقال رب؛‏ يعنى پروردگارا من به آنچه از خير و نيكویى برايم بفرستى نيازمندم، 
 
(15) سوگند به خدا موسى از خدا نخواسته بود مگر نانى را كه بخورد، زيرا گياه زمين را مى ‏خورد، و به جهت لاغرى و كمى گوشت سبزى گياه از نازكى پوست درونى شكمش ديده مى ‏شد، 
 
(16) و اگر بخواهى سوم بار پيروى كنى از داوود عليه السلام، كه داراى مزامير و زبور بود و خواننده اهل بهشت مى‏ باشد پيروى كن، به دست خود از ليف خرما زنبيل ها مى‏ بافت و به همنشينان خويش مى‏ گفت: كدام يك از شما در فروختن آنها مرا كمك می كند؟ و از بهاى آنها خوراك او يك دانه نان جو بود، 
 
(17) و اگر خواهى پيروى از عيسى ابن مريم عليه السلام، را بگو (به ياد بياور) كه (هنگام خوابيدن) سنگ را زير سر گذاشته بالش قرار مى‏ داد، و جامه زبر مى ‏پوشيد، و طعام خشن مى ‏خورد، و خورش او گرسنگى بود (هنگام شدت گرسنگى غذا مى‏ خورد تا از خوردن آن لذت برده به خورش نيازمند نباشد) و چراغ او در شب روشنایى ماه بود، و سايه ‏بان او در زمستان جایى بود كه آفتاب مى ‏تابيد يا فرو مى ‏رفت (خانه ‏اى نداشت) و ميوه و سبزى خوشبوى او گياهى بود كه زمين براى چهارپايان مى‏ رويانيد، 
 
(18) نه زنى داشت كه او را به فتنه و تباهكارى افكند، و نه فرزندى كه او را اندوهگين سازد، و نه دارایى كه او را (از توجه به خدا) برگرداند، و نه (به دنيا و اهل آن) طمعى كه او را خوار كند، مركب او دو پايش بود (پياده راه مى ‏رفت) و خدمتكار او دو دستش (هر كارى را خود انجام مى‏ داد).
 
[قسمت چهارم خطبه‏]
 
(19) پس (از اينكه روش حضرت رسول را راجع به دل نبستن به دنيا اجمالا پيش از بيان رويه پيغمبران دانستى، اكنون دوباره بشنو:) به پيغمبر خود -صلى الله عليه و آله- كه (از همه خلایق) نيكوتر و پاكيزه ‏تر است اقتداء نموده از آن بزرگوار پيروى كن، زيرا آن حضرت سزاوار پيروى كردن است براى کسی که پيروى كند، و انتساب شايسته او است براى کسی که بخواهد نسبت به او داشته باشد (يا صبر و شكيبایى او براى كسی كه شكيبا باشد سرمشق است) و محبوب ترین بندگان نزد خدا كسى است كه پيرو پيغمبر خود بوده و دنبال نشانه او برود (در راه او سير نمايد، چنان كه در قرآن كريم س 3 ى 31 مى‏ فرمايد: قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم و الله غفور رحيم‏؛ يعنى بگو اگر شما خدا را دوست داريد از من پيروى كنيد خدا شما را دوست خواهد داشت، و گناهانتان را مى‏ آمرزد، و خدا آمرزنده و مهربان است. و اما نشانه آن حضرت اين بود كه) 
 
(20) لقمه دنيا را به اطراف دندان مى ‏خورد (نه به پرى دهان يعنى در دنيا زيادتر از آنچه را كه ناچار به استفاده از آن بود فرا نمى‏ گرفت) و دنيا را به گوشه چشم نمى ‏گريست (هيچ گونه به دنيا دل نبست)، از جهت پهلو لاغرتر و از جهت شكم گرسنه‏ ترين اهل دنيا بود، دنيا به او پيشنهاد شد (خداوند به وسيله جبرئيل اختيار كردن دنيا را به او پيشنهاد فرمود) از قبول آن امتناع نمود، و دانست كه خداوند سبحان چيزى را (علاقه به دنيا را) دشمن داشته او هم دشمن داشت، و آن را خوار دانسته او هم خوار دانست، و آن را كوچك قرار داده او هم كوچك شمرد، 
 
(21) و (بنابراين) اگر نبود در ما مگر دوستى دنيايى كه خدا و رسول آن را دشمن داشته، و بزرگ شمردن آن را كه خدا و رسول كوچك شمرده همين مقدار براى سركشى از خدا و مخالفت فرمان او بس بود، 
 
(22) و پيغمبر -صلى الله عليه و آله- به روى زمين (بى آنكه خوان بگسترد) طعام مى ‏خورد، و مى ‏نشست مانند نشستن بنده (دو زانو نشسته پا روى پا نمى ‏انداخت) و به دست خود پارگى كفشش را دوخته و جامه ‏اش را وصله می كرد، و بر خر برهنه سوار مى ‏شد، و پشت سر خويش (ديگرى را) سوار می كرد، 
 
(23) و بر در خانه‏ اش پرده ‏اى كه در آن صورت ها نقش شده آويخته بود، پس به يكى از زن هايش فرمود: اى زن! اين پرده را از نظر من پنهان كن، زيرا وقتى من به آن چشم مى ‏اندازم دنيا و آرايش هاى آن را به ياد مى ‏آورم، 
 
(24) پس از روى دل (به راستى) از دنيا دورى گزيده ياد آن را از خود دور ساخت، و دوست داشت كه آرايش آن از جلوی چشمش پنهان باشد تا از آن جامه زيبا فرا نگرفته باور نكند كه آنجا جاى آرميدن است، و اميدوارى درنگ كردن در آنجا را نداشته باشد، پس (علاقه به) آن را از خود بيرون و از دل دور كرده، و (آرايش هاى آن را) از جلوی چشم پنهان گردانيد (زيرا بسيار به آن بدبين بود) 
 
(25) و چنين است (رفتار) كسى كه چيزى را دشمن مى ‏دارد، بدش مى ‏آيد به آن چشم اندازد، و نام آن در حضورش برده شود.
 
[قسمت پنجم خطبه‏]
 
(26) و هر آينه در روش رسول خدا -صلى الله عليه و آله- است آنچه تو را بر بدی ها و زشتی هاى دنيا راهنما باشد، زيرا آن حضرت در دنيا با نزديكان خود (اهل بيتش) شكم سير نخورد، و با بزرگى مقام و منزلت او (در نزد خداوند متعال) از آن بزرگوار آرايش هاى آن دور شد، پس بايد انديشه كننده به عقل خويش مراجعه كرده ببيند آيا خداوند محمد -صلى الله عليه و آله- را به آن حالت گرامى داشته يا آنكه او را خوار كرده و كوچك شمرده است، 
 
(27) اگر بگويد: او را خوار كرده، سوگند به خداوند بزرگ دروغ گفته و بهتان بزرگى زده (زيرا چگونه تصور مى ‏توان كرد كه خداوند بهترين آفريده خود را كه معصوم و منزه از هر خطاء است خوار گرداند) و اگر بگويد: او را گرامى داشته، بايد بداند كه خداوند غير آن حضرت را خوار كرده كه دنيا را به او ارزانى داشته و آن را از مقرب ترين مردمان به خود دور كرده است، 
 
(28) پس بايد پيرو از پيغمبر خود پيروى كند و دنبال نشانه او برود، و درآيد هر جا كه او درآمده (گفتار و كردارش طبق دستور او باشد) و اگر از آن حضرت پيروى نكرد از تباه شدن (در دنيا و آخرت) ايمن نيست، زيرا خداوند محمد -صلى الله عليه و آله- را نشانه قيامت قرار داده (چون بعد از او پيغمبرى مبعوث نخواهد شد) و مژده دهنده به بهشت و بيم كننده از عذاب گردانيده (پس چون به همه احوال آگاه بود) 
 
(29) با شكم گرسنه از دنيا بيرون رفت (از لذت و خوشى آن بهره ‏مند نگرديد) و به آخرت با سالم ماندن (از جميع معاصى) وارد شد، سنگى به روى سنگى نگذاشت (بنایى نساخت) تا اينكه راه خود را پویيده (زندگانى خويش را به سر رسانده) دعوت پروردگارش را اجابت نمود (از دنيا رفت) 
 
(30) پس چه بسيار بزرگ است احسان و نيكویى خدا به ما از اينكه نعمت وجود آن حضرت را به ما عطاء فرموده كه براى ما پيشرو اى است كه از او پيروى مى ‏كنيم، و پيشوايى است كه گام در جای پاى او مى ‏نهيم (و من در همه زندگانى از آن بزرگوار پيروى نمودم به طوری كه) 
 
(31) سوگند به خدا بر اين جبه خود چندان پينه دوختم تا اينكه از دوزنده آن شرمنده شدم، و گوينده‏ اى به من گفت: آيا آن را (بعد از اين همه پينه) از خود دور نمى ‏كنى؟ گفتم از من دور شو كه عند الصباح يحمد القوم السرى؛ يعنى هنگام بامداد از مردم شب رو سپاسگزارى می شود (جمله عند الصباح يحمد القوم السرى مثلى است گفته می شود براى کسی که رنج بر خود تحميل مى‏ نمايد تا آسايش يابد، چنان كه كاروان در گرماى تابستان چون به شب راه روند و از بى ‏خوابى رنج برند بامداد كه به منزل رسيده از سختى گرما رهيدند، مورد تمجيد شنونده ‏ها قرار خواهند گرفت).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن