عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه صد و چهل و نهم:
 
از سخنان آن حضرت عليه السلام است (پس از ضربت زدن ابن ملجم بر فرق آن بزرگوار، و) پيش از وفاتش‏ (در اينكه مرگ به همه مى ‏رسد، و توصيه به پيروى از خدا و رسول و خبر دادن از وفات خود):
 
(1) اى مردم! هر مردى در عين اينكه از مرگ مى ‏گريزد آن را ملاقات می كند، و مدت زندگانى ميدان راندن جان است (و مقصد به سر رسيدن عمر و دريافتن مرگ) و فرار از مرگ نزديك شدن به آن است (زيرا انسان براى فرار در صدد علاج بر مى ‏آيد و حركت و كوششى مى‏ نمايد كه آن خود موجب نابود كردن مدت زندگانى است و از دست دادن مدت زندگانى مستلزم رسيدن به مرگ است، خلاصه مرگ دست رد به سينه هيچ كس نمى ‏گذارد، نه حق و نه باطل). 
 
(2) چه بسيار روزهايى را گذرانده ‏ام كه در باب اين امر پنهان شده كنجكاوى مى ‏نمودم (در بى اعتنایى مردم به حق و مظلوميت اهل آن و تمسك به باطل و غلبه و توانایى پيروانش تحقيق و جستجو مى ‏كردم) پس (به اين سر دست يافتم، و) خداوند نخواست مگر پنهان داشتن آن را (از شما، زيرا اين امر از مسائل مشكله قضاء و قدر است و عقل و فهم شما كوتاه تر از اينست كه آن را درك نمایيد. و نظير اين جمله در سخن پنجم آن حضرت است كه فرمود: اندمجت على مكنون علم لو بحت به لاضطربتم اضطراب الأرشية فى الطوى البعيدة؛ يعنى سكوت من براى آنست كه فرو رفته ‏ام در علمى كه پنهان است و اگر ظاهر و هويدا نمايم آنچه را كه مى‏ دانم شما مضطرب و لرزان مى‏ شويد مانند لرزيدن ريسمان در چاه ژرف) چه دور است آگاه شدن به آن!! (زيرا) علمى است پنهان شده (و آشكار كردن آن براى هر كس سزاوار نيست) 
 
(3) اما وصيت و سفارش من (به شما) خدا است كه چيزى را با او شريك قرار ندهيد، و محمد صلى الله عليه و آله است كه سنت (احكام) او را بى ‏قدر و تباه نگردانيد، اين دو ستون (توحيد حق تعالى و شريعت پيغمبر اكرم) را بر پا نگاه داريد (زيرا بقاء اسلام و نظام امور مسلمان ها در معاش و معاد بر توحيد خداوند سبحان و پيروى از سنت حضرت رسول است) و بيافروزيد اين دو چراغ را (تا در تاريكى ‏هاى نادانى و گمراهى سرگردان نمانيد) و بر شما توبيخ و سرزنشى نيست مادامى كه (از اين دو) دور و پراكنده نشويد.  (و پيروى از دستور خدا و رسول را دشوار نشماريد، چون) 
 
(4) خداوند به هر مردى از شما به اندازه طاقت و توانایی اش تكليف فرموده و به نادانان تخفيف داده است (پس نادانان به اندازه دانايان مكلف نيستند، زيرا) پروردگار شما پروردگارى است مهربان، و دين شما دينى است استوار (كه كجى در آن راه ندارد) و پيشواى شما (پيغمبر اكرم و ائمه هدى عليهم السلام) پيشوايى است (به جميع احكام الهى) دانا. 
 
(5) من ديروز همراه و همنشين با شما بودم (با تندرستی و توانایى و دليرى به شما خدمت مى ‏كردم) و امروز براى شما عبرت و پند هستم (با اين همه دلاورى و بزرگى از پا افتاده ‏ام) و فردا از شما دورى گزيده جدا می شوم (مى‏ ميرم) خدا من و شما را بيامرزد (اين جمله و غدا مفارقكم؛ يعنى فردا از ميان شما مى ‏روم، صريح و آشكار در اين است كه آن حضرت زمان موت خود بلكه همه چيز را مى ‏دانسته، زيرا امام عالم به ما كان و ما يكون و ما هو كائن است، و مضمون اين معنى را در خطبه نود و دوم هم بيان فرمود: فاسألوني قبل أن تفقدونى؛ يعنى بپرسيد از من پيش از آنكه مرا نيابيد، و شرح آن گذشت، و نيز رجال و بزرگان علم و دانش از سنى و شيعه اخبار غيبيه از گذشته و آينده و زمان حاضر از آن بزرگوار و سایر ائمه هدى عليهم السلام روايت نموده و به صحت و درستى آنها تصديق و اعتراف دارند). 
 
(6) اگر جاى پا نهادن در اين لغزشگاه استوار باشد (در اين دنيا زنده بمانم) پس (چون راضى به قضاء و قدر خدا هستم و نمى‏ خواهم غير از آنچه را كه او خواسته) آن مراد و مطلوب شما است، و اگر قدم بلغزد (مرگ مرا دريابد) پس ما بوديم در سايه شاخه‏ هاى درختان و در جاى وزش بادها و در زير سايه ابر كه در ميان آسمان و زمين جمع شده و نابود گشته و نشانه آن بادها در زمين از بين رفته (خلاصه اگر من مردم شگفتى نيست، زيرا در دنيايى بوده‏ ام كه مانند اين امور كه به زودى فانى و نابود مى‏ گردند در آن بسيار بوده است. ترديد در اين دو جمله منافات ندارد با آنچه كه درباره امام بيان كرديم كه به گذشته و آينده و زمان حاضر عالم و دانا است، زيرا اين نوع سخنان از قبيل آنست كه عالم براى مصلحت خود را به صورت کسی که در امرى ترديد دارد درآورد، مانند آنكه خداوند در قرآن كريم س (3) ى (144) مى ‏فرمايد: و ما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أ فإن مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم‏؛ يعنى نيست محمد مگر فرستاده‏ اى كه پيش از او پيغمبرهايى بوده و مردند، پس آيا اگر اين پيغمبر هم بميرد يا در جنگ كشته شود شما بر پاشنه‏ هاى خود بر مى ‏گرديد يعنى كافر شده و جهاد را ترك مى ‏كنيد؟ و اما پاسخ معترض به اينكه‏ حفظ نفس عقلا و شرعا واجب است و جایز نيست كسى دانسته خود را به خطر اندازد، و اميرالمؤمنين با اينكه مى‏ دانست ابن ملجم او را با شمشير شهيد خواهد نمود چرا آن شب به مسجد تشريف برد؟ اينست كه خداوند او را مخير فرمود بين بقاء و لقاء يعنى ماندن در دنيا و رفتن در جوار الهى، پس آن حضرت لقاء را اختيار نمود، چنان كه اين معنى مضمون بعض رواياتست، بنابراين حفظ نفس در همه جا واجب نيست و نبايد در چنين موردى از عقل پيروى نمود در صورتی كه عقل هم در اينجا چنين حكومت نمى ‏كند، زيرا گريز از اجل حتمى و مقدر ممكن نيست) 
 
(7) و من همسايه شما بودم و روزهايى بدنم همنشين شما بود و به زودى مى ‏بينيد تنم را بى‏ جان كه پس از حركت و جنبش آرام و پس از گفتار خاموش گرديده تا سكونت من و چشم پيش افكندنم و آرامى اعضايم براى شما پند باشد، زيرا اين حال براى عبرت گيرنده‏ ها از هر گفتار بليغ و سخن پذيرفته شده‏ اى پند دهنده ‏تر است، 
 
(8) وداع و جدایى من از شما مانند وداع و جدایى مردى است كه ياران او براى ملاقات و ديدنش آماده ‏اند (روز رستخيز در پيشگاه عدل الهى شما را ملاقات خواهم نمود) فردا به ياد روزهاى من مى ‏افتيد (بعد از رفتن من از دنيا و بر سر كار آمدن بنى اميه و ديگران قدر مرا خواهيد دانست) و انديشه‏ هاى من براى شما آشكار مى ‏گردد (معلوم می شود كه در اين جنگ ها منظورى جز به دست آوردن رضاء و خوشنودى خداوند متعال نداشتم) و پس از تهى شدن جاى من و بر پا ايستادن ديگرى در آن مرا خواهيد شناخت (چون از دنيا رفتم و ديگرى مقام مرا غصب نمود و به همه ظلم و ستم روا داشت، قدر و منزلت و عدل و دادگسترى و مهربانى من هويدا مى ‏گردد).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن