خطبه صد و چهل و پنجم:
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در مذمت و بی وفایى دنيا):
[قسمت اول خطبه]
(1) اى مردم! شما در اين دنيا نشانه و هدفيد كه مرگ ها در آن تير مى اندازند (اقسام مردن: بيماری ها، كشته شدن، سوختن، غرق گشتن، در چاه افتادن، زير هوار رفتن، و مانند اينها براى نابود كردنتان آماده هستند) با هر آشاميدنى آب جستنى در گلو هست، و در هر لقمه اى استخوانى گلوگير مى باشد،
(2) هيچ نعمت و خوشى از آن در نمى يابيد مگر آنكه نعمت ديگرى را از دست مى دهيد (اگر سير در شهرها را آرزو كنيد و به آن نائل گرديد اندوه دورى از وطن و اهل به شما خواهد رسيد، و اگر مال و فرزند يابيد از نعمت آسودگى جدا خواهيد ماند و همچنين) و معمرى از شما (کسی که عمرش باقى است جوان يا پير، نه بس بزرگسال) روزى از عمرش به او داده نمى شود مگر آنكه روز ديگرى از مدت عمر و زندگانی اش نابود مى گردد (رسيدن او به فردا ممكن نيست مگر به گذشتن امروز كه در آن باقى است و به گذشتن امروز يك روز به مرگ نزديك می شود، پس لذت و خوشى با نزديك شدن به مرگ در حقيقت لذت و خوشى نيست) و افزونى در خوردن براى او لذت نو و تازه نمى آورد مگر به از بين رفتن آنچه از روزى پيش از آن خورده (از غذاى لذيذى نمى تواند بهره مند شود مگر آنكه از غذاهاى لذيذ ديگر چشم بپوشد، و جامه اى نمى پوشد مگر اينكه جامه ديگرى از تن بكند، و در خانه اى ساكن نمى گردد مگر آنكه از خانه ديگرى بيرون رود)
(3) و براى او اثر و نشانه اى به وجود نمى آيد مگر آنكه اثر و نشانه ديگرش از بين مى رود، و براى او چيزى تازه نمى گردد مگر بعد از آنكه تازه او كهنه شود (مثلاً با به دست آوردن وقار و حلم و بردبارى نشاط جوانى از دست مى رود) و براى او خوشه اى نمى رويد مگر آنكه درو شده اى ساقط و از بين برود (تا كشتى درو نگردد، كشت ديگرى عمل نمى آيد، و فرزندان جاى پدران و مادران ننشينند مگر آنكه آنها از دنيا بروند)
(4) و اصل ها گذشتند (پدران و مادران مردند) و ما فرع ها هستيم (فرزندان آنها مى باشيم) پس چگونه فرع بعد از رفتن اصلش باقى مى ماند؟! (خلاصه لذت هاى دنيا كه هر يك آميخته به چندين بلاء و درد و اندوه هستند براى كسى جمع نمى گردد، پس نادان و زيانكار کسی که به آنها دل بسته و از لذات جاودانى آن جهان چشم مى پوشد!!).
[قسمت دوم خطبه]
قسمتى از اين خطبه است (در نهى از متابعت بدعت و ترغيب به پيروى از سنت):
(5) بدعتى (احداث چيزى در دين كه از دين نبوده) آشكار نگشت مگر آنكه به سبب آن سنتى (طريقه و رويه حضرت رسول اكرم) از بين مى رود، پس از بدعت ها پرهيز نموده در راه روشن قدم نهيد (از روش رسول خدا صلى الله عليه و آله پيروى نمایيد)
(6) زيرا امور قديمه (كه در عهد پيغمبر اكرم برقرار بود) بهترين كارها است، و بدعت هاى نو بدترين چيزها است (چون برخلاف شرع و مستلزم هرج و مرج و فساد و تباهكارى بسيار مى باشد).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)