خطبه صد و بیست و یکم:
از سخنان آن حضرت عليه السلام است که براى خوارج نهروان فرموده:
موقعى كه به لشگرگاه ايشان تشريف برد براى آنكه آنها حكومت حكمين را انكار كرده و بر اين گفته ايستادگى داشتند (و مهياى جنگ با معاويه و لشگر شام بودند) پس امام عليه السلام فرمود:
(1) آيا همه شما با ما در جنگ صفين حاضر بوديد؟ گفتند: بعضى از ما حاضر بوده و برخى هم نبوديم،
(2) فرمود: دو دسته شويد كسانی كه در صفين حاضر بودند در يك جرگه و كسانی كه حاضر نبوده اند در جرگه ديگر تا بر هر دسته به اقتضاى گفتارش سخن بگويم،
(3) پس فريادكنان به مردم فرمود از سخن گفتن خوددارى كرده براى (شنيدن) گفتارم خاموش گرديد، و دل هاتان را به من متوجه نمایيد، و هر كه را براى گواهى بخواهم طبق علم و اطلاعش در آن باب سخن گويد،
(4) بعد از آن امام عليه السلام با ايشان سخنان بسيار فرمود از جمله:
آيا هنگامی كه اهل شام از روى حيله و ريو و مكر و فريب قرآن ها بر سر نيزه ها زدند نگفتيد كه ايشان برادران ما بوده مانند ما مسلمانند، فسخ محاربه و خاتمه دادن به جنگ از ما مى طلبند و رو به قرآن آورده راحتى و آسايش را درخواست نموده اند و مصلحت آنست كه درخواستشان را پذيرفته غم و اندوهشان را برطرف نماييم؟
(5) پس به شما گفتم: اين كار اهل شام (كه به وسيله بر سر نيزه زدن قرآن از ما صلح مى طلبند) ظاهرش ايمان و خداپرستى و باطنش ظلم و ستم است و اولش مهربانى و آخرش پشيمانى (اكنون كه شكست خورده اند اظهار دوستى و يگانگى مى نمايند، ولى چون تسلط يابند، به شما ظلم و ستم خواهند نمود، و آنگاه از اين دلسوزى بر آنها پشيمان خواهيد شد و سودى نخواهد داشت) پس رويه خود را تعقيب كنيد و به راهى كه مى رفتيد ادامه دهيد، و براى جهاد و جنگ (با ايشان) دندان به روى دندان نهيد (شكيبا باشيد تا به فتح و فيروزى برسيد)
(6) و به سوى فرياد كننده اى كه فرياد می كند (معاويه و عمرو ابن عاص، كه شما را به قرآن گول مى زنند) متوجه نشويد كه اگر درخواست او پذيرفته شود گمراه گرداند (زندگى را بر شما سخت و سرگردانتان مى نمايد) و اگر اعتنایى به او نشود ذليل و خوار خواهد شد،
(7) و (ليكن گفتار و اندرزم را نپذيرفتيد، و) اين كار (راضى شدن شما به حكومت حكمين) انجام گرفت و ديدم شما را كه بر آن اقدام و كوشش نموديد، سوگند به خدا اگر از حكومت حكمين امتناع كرده زير بار آن نمى رفتم واجبى از آن بر من فرض نمى شد و خداوند گناه ترك آن را بر من بار نمى نمود (چون برخلاف حق رفتار نكرده، بلكه طبق دستور الهى مخالفت كرده بودم) و به خدا سوگند اگر اقدام بر آن مى نمودم سزاوار بودم كه از من پيروى بشود و كتاب خدا (قرآن كريم) با من است از زمانی كه با آن مصاحب و همراه گرديده ام جدا نگشته ام (از وقتى كه به پيغمبر اكرم ايمان آورده ام بر كارى مخالف قرآن اقدام ننموده ام، پس دو دسته شدن شما به اينكه دسته اى بگویيد تحكيم واجب و دسته اى حرام، مورد ندارد، زيرا رفتار من طبق قرآن است واجب را بجا آورده و حرام مرتكب نمى شوم)
(8) پس (امام عليه السلام ايمان و ثبات قدم نيكان گذشتگان اصحاب رسول خدا را يادآورى نموده و براى ابطال گفتار مخالفين مى فرمايد:) ما با رسول خدا صلى الله عليه و آله بوديم و (با كفار و مشركين جنگ مى كرديم، و) قتل و خونريزى ميان پدران و فرزندان و برادران و خويشان دور مى زد، و (براى پيشرفت اسلام اهميتى به آن نداده مخالفت امر و فرمان آن بزرگوار نمى كرديم و) بر هر مصيبت و سختى (كه پيش مى آمد چيزى) نمى افزوديم مگر ايمان (به خدا و رسول) و اقدام به حق و تسليم بودن به امر و فرمان (آن حضرت) و شكيبایى بر سوزش زخم ها،
(9) ولى (اكنون نزاع ما با كفار و مشركين نيست تا به همان رويه با آنان بجنگيم، بلكه) امروز با برادران مسلمان خود مى جنگيم بر اثر آنچه در اسلام داخل گشته از قبيل ميل به كفر و كجى (دست شستن از حق) و اشتباه (حق به باطل) و تأويل (نادرست يعنى سخن برخلاف حق و حقيقت گفتن، خلاصه امروز مى جنگيم كه اسلام به حال خود باقى ماند و به زمان جاهليت برنگردد)
(10) پس هرگاه وسيله اى به دست آوريم كه خداوند به سبب آن پراكندگى ما را گرد آورد و بر اثر آن به آنچه كه در بين ما باقى است (الفت و دوستى) به يكديگر نزديك شويم (اگر راهى بيابيم كه موجب صلح و صفا و تقويت اسلام باشد) به آن ميل و رغبت داشته از غير آن (جنگ) خوددارى خواهيم نمود (زيرا منظور خونريزى نيست، بلكه هدايت و راهنمایى است، چنانكه در خطبه پنجاه و چهارم به اين نكته اشاره فرموده است).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)