خطبه صد و سیزدهم:
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است در امر به تقوى و پرهيزكارى و مذمت از دنيا و دورى از آن و ترغيب به آخرت:
[قسمت اول خطبه]
(1) حمد و سپاس سزاى خداوندى است كه حمد را به نعمت ها و نعمت ها را به شكر پيوند فرموده (به ازاء نعمت ها حمد را واجب كرده و شكر را سبب فراوانى آنها قرار داده)
(2) بر نعمت هايش او را حمد مى كنيم چنان كه بر بلايش سپاسگزاريم (مقصود آنست كه هنگام گرفتارى و آسودگى هر دو بايستى حق تعالى را سپاس گزارد، و حمد بر بلاء از حمد بر نعمت سزاوارتر است، زيرا حمد بر بلاء و سختى موجب عطاء و بخشش اخروى است كه هميشه باقى و برقرار مى باشد برخلاف حمد بر نعمت كه سبب فراوانى نعمت دنيوى است كه فانى و نابود مى گردد)
(3) و از او كمك و يارى در خواست مى نماييم بر اين نفس هاى كند و كاهل از آنچه (عبادت و بندگى) كه مأمور شده است انجام دهد، و شتابنده به آنچه (معصيت و نافرمانى) كه نهى شده است از بجا آوردن آن،
(4) آمرزش از او مى طلبيم براى گناهانى كه علم او به آنها احاطه دارد، و كتاب او (لوح محفوظ كه براى ثبت اعمال بندگان تعيين فرموده) همه آنها را ضبط كرده، علمى كه قاصر و كوتاه نيست (صغيره و كبيره، كوچك و بزرگ را می داند) و كتابى كه ترك نكرده (هيچ يك را از قلم نيانداخته)
(5) و به او ايمان مى آوريم و مى گرويم مانند ايمان کسی که پنهانی ها (سكرات و سختی هاى مرگ و سؤال قبر و حساب و وارسى قيامت و مانند آنها) را آشكار ديده، و به آنچه كه وعده داده شده (بهشت جاودانى براى پرهيزكاران و آتش سوزان هميشگى براى گناهكاران) آگاه گرديده است، ايمانى كه با اخلاص شرك را زدوده (و شخص را موحد مى گرداند) و يقين و باور آن شك و ترديد را از بين مى برد (و به همين جهت مؤمن واقعى بى درنگ به دستور خدا و رسول و اوصياء آن حضرت رفتار مى نمايد)
(6) و گواهى مى دهم كه معبود بسزا نيست جز خداى يگانه كه شريك ندارد، و گواهى مى دهيم كه محمد، صلى الله عليه و آله، بنده و فرستاده او است، و اين دو گواهى (از روى صميم قلب و خلوص نيت) گفتار (نيكو) و كردار (پسنديده) را اوج مى دهند (و در درگاه الهى به مورد قبول مى گذارند، و قبولى عبادت قولى و فعلى هم موكول به گفتن و ايمان به اين دو اصل مسلم است) كفه ميزانى كه شهادتين را در آن مى نهند سبك نمى شود (با ايمان به اين دو گواهى از بعضى اعمال اهمال شده صرف نظر مى نمايند) و كفه ميزانى كه شهادتين را از آن بردارند سنگين نمى گردد (بى ايمانى به اين دو گواهى هيچ يك از اعمال پذيرفته نيست).
(7) بندگان خدا شما را سفارش می كنم به تقوى و ترس از خدا كه آن تقوى توشه (سفر آخرت) و پناه (از عذاب) است، توشه اى است كه (دارنده اش را به منزل) مى رساند، و پناهى است كه (از سختی ها) مى رهاند،
(8) شنواننده ترين دعوت كننده (رسول اكرم) مردم را به آن دعوت فرمود، و بهترين درك كننده (امام عليه السلام) آن را درك كرد (و به آن عمل نمود) پس دعوت كننده آن را شنوانيد، و درك كننده آن رستگار گرديد.
(9) بندگان خدا، تقوى و ترس از خدا و دوستان خدا را از ارتكاب حرام باز مى دارد، و خوف و ترس (از عذاب را) در دل هاشان قرار مى دهد، به طوری كه آنان را در شب ها (براى نماز) بيدار و در شدت گرمى روزها (براى روزه) تشنه نگاه مى دارد، پس آسايش (آخرت) را به رنج (دنيا) و سيرابى (آن روز) را به تشنگى (امروز) تبديل نمودند، و مرگ را نزديك دانسته به انجام عمل نيكو شتافتند، و آرزو را دروغ پنداشته به سر رسيدن عمر را در نظر گرفتند،
(10) پس دنيا سراى نابود شدنى و رنج و تغيير حالات و عبرت ها است: و از جمله اسباب فناء و نيستى آنست كه روزگار (براى نابود كردن) تيرش را به چله كمان نهاده، تيرهاى آن به خطاء نمى رود و زخم هايش مداوا نمى شود. تير، مرگ را به زنده، و بيمارى را به تندرست، و سختى و ناجورى را به رستگار مى اندازد، خورنده اى است كه سير نمى شود، و نوشنده اى است كه عطش تمام نمى گردد.
(11) و از جمله اسباب رنج و سختى آنست كه مرد فراهم می كند چيزى را كه نمى خورد، و بنا می كند آنچه كه در آن سكونت نمى نمايد، پس به جانب خدا مى رود (از دنيا رخت بر مى بندد) نه مالى برداشته و نه بنا و ساختمانى همراه برده (با دست تهى و بى خانمان و حسرت جاودان كوچ می كند).
(12) و از جمله اسباب تغيير حالات آنست كه مى بينى شخصى را كه به (فقر و پريشانى) او رحم مى كردند (اكنون به خوشى و توانگرى او) غبطه مى برند، و ديگرى را كه به (فراوانى نعمت و ثروت) او غبطه مى بردند (اكنون به ذلت و بيچارگی اش) رحم مى نمايند، نيست اين ترحم مگر به جهت نعمتى كه (از چنگ او) رفته، و سختى (بجاى آن) رسيده.
(13) و از جمله اسباب عبرت ها آن است كه مردى (پس از صرف عمر و رنج بسيار) نزديك می شود كه به آرزوى خود برسد، رسيدن مرگ نوميدش مى گرداند، پس نه آرزويى دريافته می شود (تا كامرانى كند) و نه آن مرد (از چنگ مرگ) رها مى گردد (تا به هر حال و اگر چه به نااميدى زندگانى نمايد)
(14) سبحان الله (شگفتا) چيست كه سرور و خوشى آن فريبنده است (به طوری كه خواهان خود را از طاعت و بندگى باز مى دارد) و سيرابی اش سبب تشنگى (در آخرت) و سايه اش موجب گرمى (دوزخ) است؟! نه آينده (مرگ) رد می شود، و نه گذشته (از دست رفته) باز مى گردد (تا كارى انجام دهد).
(15) سبحان الله (شگفتا) چه بسيار نزديكست زنده به مرده براى ملحق شدن به او، و چه بسيار دور است مرده از زنده براى جدایى هميشگى از او (چون هر زنده اى به زودى مى ميرد، و هر كه مرد هرگز باز نمى گردد، پس از اين رو زنده به مرده بسيار نزديك و مرده به زنده بسيار دور است).
[قسمت دوم خطبه]
(16) نيست چيزى پليدتر از بدى (در دنيا) مگر عذابى كه بر آن مترتب مى گردد، و نيست چيزى خوب تر از نيكویى (در دنيا) مگر پاداشى كه (در آخرت) براى آن مقرر شده،
(17) و شنيدن هر چيزى از دنيا بزرگی اش بيشتر است از ديدن آن، و ديدن هر چيزى از آخرت مهم تر است از شنيدنش، پس شنيدن (احوال آخرت) و از غيب و پنهانى (به وسيله پيغمبر و امام) خبر گرفتن شما را كفايت می كند از ديدن،
(18) و بدانيد آنچه از دنيا كم برسد و در آخرت زياد باشد بهتر است از آنچه در آخرت كم باشد و در دنيا زياد (چشم پوشى از درهم و دينار حرام كه پاداش آن بهشت جاودان است بهتر است از جمع آورى با كيفر عذاب ابدى) پس بسا كم شده اى كه سودمند است و بسا زياد شده اى كه زيان آور است،
(19) آنچه كه مأمور شده ايد به آن فراخ تر و آسان تر است از آنچه نهى و باز داشته شده ايد از آن، و آنچه كه براى شما حلال گشته بيشتر است از آنچه كه حرام گرديده، پس رها كنيد اندك را براى بسيار، و واگذاريد تنگ و دشوار را براى فراخ و آسان (براى به دست آوردن متاع دنيا اين همه كوشش نكنيد، زيرا)
(20) روزى شما ضمانت شده (حتما به شما خواهد رسيد) و به عمل صالح (عبادت خالق و خدمت به خلق) مأمور گشته ايد، پس طلب روزى ضمانت شده نبايد اولى باشد از بجا آوردن عمل صالح كه بر شما واجب گرديده، با اينكه سوگند به خدا شك و ترديد (در دين و عقايدتان) وارد شده و يقين و باور (تان) متزلزل گشته به طوری كه گويا آنچه (طلب روزى) كه براى شما ضمانت شده واجب گرديده، و آنچه (بجا آوردن عمل صالح) كه به شما واجب بوده ساقط گشته،
(21)، پس به عمل (عبادت و خدمت) بشتابيد، و از مرگ ناگهانى بترسيد، زيرا اميدى به بازگشت عمر نيست چنان كه به بازگشت روزى اميد هست (پس تقصير در عمل و صرف عمر در طلب روزى خطاء است) آنچه از روزى امروز فوت شود اميد به افزونى فردا هست، و آنچه ديروز از عمر فوت گرديد اميد به بازگشت امروز نبوده است،
(22) اميدوارى با آينده (روزى) است، و نوميدى با گذشته (عمر) است، پس (در قرآن كريم س 3 ى 102 مى فرمايد:) اتقوا الله حق تقاته و لا تموتن إلا و أنتم مسلمون؛ يعنى از عذاب الهى بترسيد و پرهيزكار باشيد پرهيزكارى كه سزاوار او است، و نميريد مگر اينكه مسلمان باشيد (به دستور خدا و رسول رفتار نمایيد تا مسلمان بميريد).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)