عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه صد و هشتم:
 
از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السلام است در صفات كمال و جلال خداوند و اوصاف فرشتگان و فريب خوردن مردم از دنيا و بيان حشر و نشر انسان و پاره‏ اى از مناقب پيغمبر اكرم:
 
[قسمت اول خطبه‏]
 
(1) هر موجودى براى خداوند خاضع و فروتن و هر چيزى به او قائم است (هستى همه اشياء به دست قدرت و توانایى او است) بى نياز كننده هر فقير و درويشى و ارجمند گرداننده هر ذليل و خوار و توانایى دهنده هر ناتوانى و گريزگاه هر ستم رسيده ‏اى است،
 
(2) گفتار هر گوينده را مى ‏شنود، و به سر و نهان هر خموشى دانا است، و روزى هر زنده ‏اى را متكفل است، و مرجع و بازگشت هر كه بميرد به سوى او است،
 
(3) چشم ها تو را نديده ‏اند تا از تو خبر بدهند (و چگونگی ات را بيان كنند) بلكه بودى پيش از وصف كنندگانى كه آفريده ‏اى،
 
(4) خلائق را به جهت ترس از تنهایى نيافريدى و آنان را براى سودى ايجاد نفرمودى، و جلو نمى ‏افتد از تو هر كه را طلب نمایى، و از چنگ تو بيرون نمى ‏رود آنكه را بگيرى،
 
(5) و سلطنت تو را كم نمى ‏كند کسی که تو را معصيت و نافرمانى نمايد، و به ملك و پادشاهى تو نمى ‏افزايد کسی که از تو اطاعت و پيروى كند، و امر تو را باز نمى ‏گرداند کسی که به قضاء و قدر تو راضى و خوشنود نباشد، و از تو بى نياز نمى ‏شود کسی که از فرمانت رو گرداند (بلكه با اعراض از فرمانت هم به تو نيازمند است)
 
(6) هر پنهانى نزد تو آشكار و هر غايبى حاضر است (پنهان و آشكار و حاضر و غائب نزد او يكسان است، زيرا علم او كه عين ذات او است به همه اشياء احاطه دارد)
 
(7) تو هميشه هستى و انتهایى براى تو نيست، و تويى منتهى (انتهاء هر چيزى به سوى تو است) پس از (امر و فرمان) تو گريز و فرار نتوان نمود، و تويى جاى بازگشت (هر چيز) پس از (عذاب) تو گريزى نيست مگر (رحمت) تو، موى پيشانى هر جنبنده ‏اى به دست (قدرت و توانایى) تو است، و مرجع هر انسانى به سوى تو است،
 
(8) خدايا تو از هر عيب و نقصى منزه و مبرى هستى چه بسيار بزرگ است در نظر ما آنچه از آفرينش تو مى ‏بينيم، و چه بسيار كوچك است بزرگى آن در پيش قدرت و توانایى تو، و چه بسيار ترسناك است آنچه را كه ما (به چشم عقل) مى ‏بينيم از پادشاهى (ربوبيت) تو، و چه بسيار حقير است اين ديدن ما در پيش آنچه از ما ناپيدا است از سلطنت (الهيت) تو، و چه بسيار نعمت‏ هايى كه از تو در دنيا فرا رسيده، و چه بسيار اين نعمت ها پست است در جنب نعمت هاى آخرت!
 
[قسمت دوم خطبه‏] - بخش اول
 
قسمتی از این خطبه است در اوصاف ملائكه:
 
(9) بعضى از فرشتگان را در آسمان هاى خود ساكن نمودى، و از زمين خويش بلند كردى، آنها (همه فرشتگان) از خلائق (غير از انبياء و اوصياء) به تو داناتر اند، و ترسناكتر آنانند از تو، و (از اين جهت) از ايشان به تو نزديكتر اند (مقام و منزلتشان بالاتر است)
 
(10) در اصلاب (پدران) جاى نگرفته، و در ارحام (مادران) در نيامده ‏اند، و از آب پست (منى) آفريده نشده اند، و پيش آمد روزگار آنها را متفرق و پراكنده نساخته است،
 
(11) و آنها با مقام و منزلتى كه نزد تو دارند، و با اينكه همه خواهش هايشان را در تو گرد آورده ‏اند (غير تو چيزى در نظر ندارند) و با بسيارى طاعتشان براى تو، و آنى غفلت نكردنشان از امر و فرمانت، اگر كنه و حقيقت تو را كه بر آنها پنهان است آشكار ببينند اعمال خود را (در جنب عظمت و بزرگواری ات) كوچك شمرده و (از تقصير در طاعت) خويش را ملامت و سرزنش خواهند نمود، و خواهند فهميد كه عبادت و طاعت سزاوار (الوهيت) تو را بجا نياورده ‏اند (زيرا عبادت و طاعت آنها به اندازه معرفت و خداشناسى آنان است، پس چون معرفت زياد شود عبادت و بندگى بيشتر گردد).
 
بخش دوم
 
(در اين فصل اعتماد مردم را از فريب متاع دنيا خوردن مذمت فرموده سكرات و سختی هاى مرگ را يادآوری شان مى‏ نمايد):
 
(12) خدايا تو را از هر عيب و نقصى منزه و مبرى مى ‏دانم كه آفريننده خلائق و پرستيده شده هستى، به نيكویى امتحان و آزمايشت براى خلق خود سرایى (بهشت) آفريدى، و در آن خوانى گستردى كه شامل آشاميدنى و خوردنى و زنان و خدمتگزاران و قصرها و نهرها و كشت ها و ميوه ‏ها است، پس فرستادى دعوت كننده (پيغمبر اكرم) را كه (مردم را) به سوى آن بخواند، پس اجابت دعوت كننده ننموده به نعمت هايى كه ترغيبشان نمودى رغبت نكرده به خوشی ها كه تشويق فرمودى مشتاق نگشتند (بلكه)
 
(13) به مردارى (دنيا) رو آوردند كه به خوردن آن رسوا گشتند، و بر دوستى آن اتفاق نمودند، و هر كه به چيزى عاشق شود چشمش را كور ساخته و دلش را بيمار گرداند (به طوری كه عيب آن را ننگريسته زشتی اش را نيكو بيند) پس او به چشمى كه (مفاسد آن را) نمى ‏بيند مى‏ نگرد، و به گوشى كه (حقایق را) نمى‏ شنود مى ‏شنود، خواهش هاى بيهوده عقل او را دريده و دنيا دلش را مرانده و شيفته خود نموده است،
 
(14) پس او بنده دنيا است و بنده هر كه چيزى از دنيا در دستش مى ‏باشد، به هر طرف كه دنيا گرديد به سوى آن مى ‏گردد، و به هر جا كه رو آورد به آن متوجه می شود، از منع كننده و پند دهنده (قرآن كريم) كه از جانب خداوند است متنبه نشده پند نمى ‏پذيرد، و حال آنكه مى ‏بيند كه گرفته شده ‏ها چنان غافلگير گرديدند كه فسخ و رجوع و بازگشتى براى آنها نيست (كه بگويند خدايا اگر ما را به دنيا برگردانى به آنچه دستور فرمايى رفتار خواهيم نمود) چگونه آنچه را كه نمى ‏پنداشتند (مرگ) به ايشان فرود آمد و جدایى از دنيا كه با آسودگى خاطر در آن بودند به آنها رو آورد و به آخرت كه به آنان وعده داده مى ‏شدند وارد گشتند،
 
(15) پس سختی هايى كه به ايشان رو آورد به وصف در نمى ‏آيد، سختى جان دادن و غم و اندوه آنچه از دست رفته آنان را فرا گرفت و دست و پايشان سست شد و رنگ هايشان تغيير نمود، پس از آن آثار مرگ در آنها زياد شد تا اينكه ميان هر يك با گفتارش حائل گرديد (از سخن گفتن باز ماند)
 
(16) و او در بين اهل بيت خود به ديده ‏اش (اضطراب و نگرانى آنان را) مى ‏بيند، و به گوشش (آه و ناله آنها را) مى‏ شنود، و عقلش بجا و فهم و ادراكش برقرار است، به فكر مى ‏افتد كه عمر خود را چسان بسر برده و چگونه روزگارش را گذرانيده،
 
(17) و به ياد مى ‏آورد مال هايى كه جمع كرده و براى به دست آوردن آنها (از حلال و حرام) چشم پوشيده، و آنها را از جاهايى كه (حليت و حرمت آن) آشكار و مشتبه بوده به دست آورده، به تحقيق زيان هاى جمع آورى آن اموال (كيفرى كه بر آن مترتب است) دچار او گشته، و بر جدایى از آنها مطلع گرديد، اين اموال بعد از او باقى مى ‏ماند براى زنده ‏ها كه در آنها متنعم بوده خوش مى ‏گذرانند، پس (خوشگذرانى از) آن اموال بى مشقت براى غير او است، و بار گران آن بار بر پشت او مى ‏باشد، و آن مرد مرهون به آن اموال است (از حساب و بازپرسى آن اموال رها نشده راه فرارى براى او نيست)
 
(18) پس بر اثر آنچه (سختی ها) كه هنگام مرگ برايش آشكار شده پشيمان گشته دست خود را به دندان مى‏ گزد، و بى ميل می شود به آنچه در ايام زندگانی اش به آن مایل بوده، و آرزو می كند كه كاش کسی که مقام و منزلت او را آرزو داشت و بر اموالش رشك مى ‏برد آن اموال را جمع كرده بود، نه او،
 
(19) پس پيوسته (آثار) مرگ در بدن او هويدا گردد تا اينكه گوش‏ او هم مانند زبانش از كار باز ماند (سخنى نمى ‏شنود) و ميان اهل بيت خود در حالى مى ‏ماند كه نه به زبان گويا است و نه به گوش مى ‏شنود، چشم خويش را به نگريستن چهره ‏هاى ايشان باز می كند حركات زبان آنان را مى ‏بيند و سخنشان را نمى ‏شنود،
 
(20) پس (آثار) مرگ بيشتر شده به او درآويخته چشمش را هم فرا گيرد (ديگر چيزى را نخواهد ديد) چنان كه گوشش را فرا گرفته (چيزى را نمى ‏شنيد) و جان از بدنش خارج گردد، پس مردارى است ميان اهل بيتش كه از او وحشت نموده و از نزديك شدن به او دورى كنند، نه گريه كننده ‏اى را همراهى مى ‏نمايد و نه خواننده‏ اى را پاسخ مى ‏دهد،
 
(21) پس از آن او را برداشته به سوى (آخرين) منزل در زمين (قبر) مى ‏آورند و در آنجا او را (تنها گذارده) به عملش مى ‏سپارند، و ديدن او را ترك خواهند نمود.
 
بخش سوم
 
(پس از آن امام عليه السلام چگونگى بازگشت خلائق را در قيامت شرح مى ‏دهد:)
 
(22) تا وقت آنچه خداوند درباره مردم تعيين نموده به سر آيد، و مقدرات عالم پايان يابد، و آخر خلائق به اول آنها ملحق گردد (همه بميرند) و فرمان خداوند براى تجديد خلق (زنده شدن مردگان) كه به آن اراده مى ‏نمايد برسد (آنگاه)
 
(23) آسمان را به حركت آورده مى ‏شكافد و زمين را منقلب نموده متزلزل گرداند، و كوه هاى آن را از جا كنده پراكنده سازد، و از هيبت و ترس جلالت و عظمت و غلبه خداوند بعضى از آن كوه ها بر بعضى كوبيده شود،
 
(24) و بيرون آورد هر كه در زير زمين است، پس آنان را بعد از كهنه شدن نو گردانده اجزايشان را پس از پراكندگى گرد آورد، سپس آنها را از هم جدا مى‏ سازد براى آنچه كه اراده مى ‏فرمايد از سؤال و پرسش اعمال و كردار پنهانى آنان،
 
(25) و ايشان را دو دسته نموده دسته ‏اى را (كه در دنيا خوبى كرده و فرمان برده ‏اند) نعمت عطاء می كند، و از دسته ‏اى (كه بد كرده و فرمان نبرده اند) انتقام مى ‏كشد،
 
(26) اما پاداش اهل طاعت را در جوار رحمتش قرار داده و در بهشت جاودانى خود جاى مى ‏دهد، بهشتى كه داخل شوندگان در آن خارج نشوند، و تغيير حال (گرمى و سردى و پيرى و جوانى و مانند آنها) به ايشان رخ ندهد، و ترس ها به آنان رو نياورد، و به بيماری ها مبتلى نگردند، و خطرها عارضشان نشود، و سفرها آنها را تغيير نداده از جایى به جایى نبرد (تا به غم و اندوه غربت و دورى از خاندان گرفتار شوند)
 
(27) و اما كيفر اهل معصيت آنست كه آنان را در بدترين جایى (دوزخ) وارد سازد، و دست ها را به گردن هاشان ببندد، و موهاى پيشانی شان را به قدم ها پيوسته گرداند، و پيراهن ‏هايى از قطران (روغنى است بسيار بدبو) و جامه ‏هاى آتش سوزان به ايشان بپوشاند،
 
(28) در عذابى باشند كه گرمى آن بسيار سوزنده باشد و در خانه‏ اى كه در را به روى اهل آن بسته باشند (نتوانند بيرون آيند) در آتشى هستند بسيار سوزان و با غوغا داراى زبانه بلند گشته و صداى ترساننده،
 
(29) مقيم در آن آتش بيرون نرود، و از اسير و گرفتار آن فديه (مالى كه براى استخلاص اسير مى ‏دهند) قبول نمى ‏شود (چون گرفتار در آتش دوزخ مالى ندارد تا براى رهایى خود بدهد و بر فرض هم كه داشت نمى ‏پذيرند) و غل ها و بندهاى آن شكسته نمى ‏شود،
 
(30) مدتى براى آن نيست تا به نهايت رسد و نه زمان معينى براى ساكن در آن مى ‏باشد تا به سر آيد (و ايشان را از عذاب برهاند، أللهم إنا نعوذ منها برحمتك التي سبقت غضبك).
 
[قسمت سوم خطبه‏]
 
قسمتى از اين خطبه در وصف پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و اوصياء آن حضرت است:
 
(31) رسول اكرم دنيا را كوچك مى ‏ديد و آن را خرد مى ‏پنداشت (دل به آن نبست) و اهميتى نداده آن را پست دانست، و مى ‏دانست خداوند سبحان او را برگزيده (محبت و دوستى) دنيا را از او دور گردانيده، و چون كوچك و پست است آن را در نظر غير آن حضرت جلوه داده (دنيا را نصيب دنياپرستان قرار داده)
 
(32) پس آن بزرگوار هم قلباً از آن اعراض و بى ميلى نمود، و ياد آن را از نفس خود دور گردانيد (به ذكر آن مشغول نبود) و دوست داشت كه زينت و آرايش آن را به چشم نبيند تا از زينت آن لباس آراسته نخواهد، يا اقامت در آن را آرزو نكند،
 
(33) از جانب پروردگارش (با حجت و دليل) تبليغ احكام نمود، و امت و پيروان خود را (از عذاب الهى) ترسانيده پند و اندرز داد، و آنان را مژده رسانده به سوى بهشت دعوت فرمود.
 
(34) ما (ائمه اثنى عشر عليهم السلام) از شجره نبوت هستيم، و از خاندانى مى‏ باشيم كه رسالت و پيغام الهى در آنجا فرود آمده و رفت و آمد فرشتگان در آنجا بوده، و ما كان هاى معرفت و دانش و چشمه‏ هاى حكمت ها مى ‏باشيم،
 
(35) ياران و دوستان ما در انتظار رحمت الهى هستند، و دشمن و بدخواه ما غضب و خشم خداوند را مهيا است (چون دشمن اهل بيت حتما به عذاب گرفتار خواهد شد، پس مانند آنست كه گويا مهياى عذاب الهى است).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن