خطبه صدم:
از خطبه هاى ديگر (آن حضرت عليه السلام) است مشتمل بر حوادث و پيش آمدهاى سخت (كه بعد از آن بزرگوار واقع شده):
(1) او است خداوندى كه پيش از هر اولى اول (و مبدأ) است (پس هر اولى مؤخر از او است) و بعد از هر آخرى آخر (و مرجع) مى باشد (پس برگشت هر آخرى به سوى او است) به سبب اول (و مبدأ بودن) او لازم است كه اول (و مبدأ) نداشته باشد (وگرنه مبدأ هر چيز نبود) و به جهت آخر (و مرجع بودن) او لازم است كه آخر (و مرجع) نداشته باشد (وگرنه مرجع هر چيز نيست، خلاصه ازلى و ابدى است كه چيزى پيش از او نبوده و بعد از او نمى باشد) و گواهى مى دهم به اينكه به جز او خدایى نيست گواهى كه پنهان و آشكار و دل و زبان در آن موافقت دارند (و نفاق و دورویى در آن راه ندارد).
(2) مردم! دشمنى و مخالفت با من شما را به گناه (تكذيب گفتارم) وادار ننمايد، و (در آنچه خواهم گفت) نافرمانى از من شما را حيران و سرگردان نسازد، و چون چيزى (خبر از غيب) از من بشنويد به يكديگر چشم نيندازيد (به شگفت نيامده انكار نكنيد) پس سوگند به آن كس كه دانه را (زير زمين) شكافته و انسان را آفريده آنچه به شما خبر مى دهم (از پيش خود نمى گويم، بلكه) از پيغمبر صلى الله عليه و آله است كه امى بوده (هر چه فرموده از وحى الهى است از كسى نياموخته) و دروغ نگفته، و شنونده (فرمايشات او يعنى امام عليه السلام) نادان نبوده است (خلاصه اين خبر وحى الهى است به پيغمبر اكرم:)
(3) مانند آن است كه مى بينم كسی را (معاويه يا عبدالملك ابن مروان) در ضلالت و گمراهى بسيار كه به شام بانگ زند (مردم را گرد آورد) و بيرق هاى خود را در اطراف كوفه نصب كند، پس چون دهن باز نمايد (مردم را طعمه شمشير قرار دهد) و دهنه لجام او سخت (بسيار سركش) گردد، و پا زدنش در زمين سنگين باشد (جورش همه را فرا گيرد) و فتنه و آشوب به نيش دندان مردان زمانش را بگزد (مردم مبتلى به قتل و غارت و درد و اندوه گردند) و موج هاى جنگ به حركت آيد (جنگ هاى سخت پيش آيد) و روزها (به سبب ظلم و ستم) گرفته و در هم اند، و شب ها (به سبب درد و اندوه) دلخراش هستند (خلاصه آن مرد گمراه كوفه را ويران كرده مردم را دقيقه اى آسوده نگذارد)
(4) پس آنگاه كه كشت آن گمراه (از تخم فتنه و فساد) برویيد، و شاخه آن نمو نمايد (بر مردم مسلط شود) و شقشقه هاى او صدا كند (شقشقه چيزى است مانند شش گوسفند كه هنگام مستى از دهن شتر بيرون آمده صدا كند، يعنى فرمان هاى ناحق دهد) و برق شمشيرهايش بدرخشد (طغيان و سركشی اش به حد كمال رسيده و بيم و ترس از او در دل هاى قوى جا گيرد، آنگاه) بيرق هاى فتنه و آشوب كه رهایى از آن نيست استوار مى گردد، و مانند شب تاريك و درياى موج دار (پى در پى به مردم) رو آورد،
(5) اين است، و چقدر باد سخت و صدا دار كوفه را بشكافد (ويران نمايد) و باد تند بر آن بوزد (خونريزی ها در آن واقع گردد) و پس از زمان كمى گروهى با گروهى بپيچند (به زد و خورد مشغول گردند) و (از سنبله آدمى) آنچه برپا است (قوى است) درو شود (كشته می شود) و آنچه درو شده (ضعيف و ناتوان) است (در زير دست و پاى فتنه جويان) خورد مى گردد (خلاصه از پى يكديگر هلاك گشته و هر سال از كشت تخم فتنه و آشوب خرمن ها از كشته آدميان بر باد رود).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)