عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه نود و دوم:
 
از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السلام است كه پس از خاتمه جنگ نهروان فرموده‏:
 
و از خطبه ‏هاى مشهوره آن بزرگوار مى ‏باشد كه در آن فضائل و مناقب خود را شرح داده و براى جهال و غافلين مقام و منزلت خويش را بيان كرده تا به دستور او رفتار نموده امر و فرمانش را پيروى نمايند، و بعد از آن از فتنه و فساد بنى اميه و سختی هايى كه در زمان سلطنت و پادشاهى هر يك از آنها به مردم وارد شده و انقراض دولت آنان خبر داده):
 
(1) پس از حمد و ثناى الهى و درود بر پيغمبر اكرم، اى مردم من چشم فتنه و فساد را كور كردم (با طلحه و زبير و پيروانشان در جنگ جمل و با معاويه و لشگرش در جنگ صفين و با خوارج در نهروان جنگيده نگذاشتم فسادشان عالم گير گردد) و غير از من كسى بر (دفع) آن فتنه و فساد جرأت نداشت، پس از آنكه تاريكى آن موج زده و سختى آن رو به افزونى نهاده بود (همه جا را فتنه فرا گرفته هيچكس نمى ‏دانست چه بايد كرد، زيرا اهل اسلام حكم جنگيدن با اهل قبله را از آن پيش ندانسته جرأت بر آن نداشتند، چنان كه ابن عمر و سعد ابن مالك و ابو موسى و مانند ايشان از آن حضرت كناره كرده گفتند: از اين فتنه‏ اى كه در ميان مسلمانان واقع شده اجتناب و دورى سزاوار است) پس (چون به همه چيز دانا هستم احكام و مسائل دين خود را) از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد، و (به حكم عقل و نقل جرأت نيست كسی را جز على ابن ابى طالب و ائمه طاهرين عليهم السلام كه در بالاى منبر بگويد: فاسألوني قبل أن تفقدونى؛ يعنى بپرسيد از من پيش از آنكه مرا نيابيد. زيرا پرسش ها بيشمار و گوناگون است، بعضى راجع به معقول و برخى مربوط به منقول و دسته ‏اى در باب عالم شهود و پاره ‏اى درباره عالم غيب و همچنين راجع به گذشته و يا آينده و يا زمان حال باشد، و ممكن نيست كسى بتواند اين پرسش ها را پاسخ گويد مگر کسی که از جانب خداوند تأييد شده و از منبع علم و حكمت و سرچشمه كمال و معرفت، علوم اولين و آخرين را آموخته باشد)
 
(2) سوگند به آن کسی که جان من به دست قدرت او است از اين زمان تا قيامت چيزى (خبرى) را از من سؤال نمى ‏كنيد و از گروهى كه صد كس (كمتر يا بيشتر) را هدايت نمايند و صد كس را گمراه سازند (مردمى كه زمامدار شوند و سبب رستگارى يا گمراهى گردند) پرسش نمى ‏نمایيد مگر آنكه به شما خبر مى‏ دهم (پيش گویى می كنم) از خواننده و جلودار و راننده (زمامداران) آن گروه (مانند ساربانان كه شتران را به هر كجا بخواهند مى ‏كشانند) و از جاى فرود آمدن و بارگيرى (محل اجتماع) ايشان و از کسی که از آنان كشته می شود و آنكه از آنها مى ‏ميرد،
 
(3) و اگر مرا نيابيد (ميان شما نباشم) و پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار بر شما فرود آيد بسيارى از سؤال كنندگان (به سبب حيرانى بسيار) سر در پيش خواهند افكند (و خاموش بوده راه نجات از آن پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار را نمى ‏يابند) و بسيارى از پاسخ دهندگان (به سبب جهل و نادانى از پاسخ گفتن) ترسناك (و عاجز) باشند، و اين در وقتى است كه جنگ بسيار ميان شما واقع گشته و (فتنه و فساد آن) سخت گردد، و (به سبب گرفتارى و بيچارگى) دنيا بر شما تنگ شود كه روزهاى بلاء (مدت سختى) را دراز شماريد (هر ساعتى را روزى يا بيشتر پنداريد) تا اينكه خداوند نيكوكاران از شما را فتح و فيروزى دهد،
 
(4) هرگاه فتنه ‏ها (به مردم) رو آورد (باطل به حق و فساد به صلاح) اشتباه می شود، و زمانی كه از بين برود (و فتنه جويان مضمحل و نابود شوند، مردم را به باطل و فساد) آگاه سازد (آنگاه به حق و صلاح پى برده به جهل و نادانى خود اعتراف نمايند، زيرا) چون فتنه‏ ها رو آورد (نادرستی هاى آنها) معلوم نيست، و چون پشت گرداند (از بين برود) شناخته شود (مادامى كه فتنه و فساد بر پا است حق ناپيدا است و چون آتش آن فرو نشيند حق آشكار گردد) فتنه ‏ها (در همه جا) مانند دور زدن بادها دور مى ‏زند، به شهرى مى ‏رسد و از شهرى مى ‏گذرد (فتنه جويان همه جا مشغول فساد و تباهكارى مى‏ باشند، گاهى مردم شهرى به آتش آنان سوخته گاهى از آن شهر گذشته مردم شهر ديگرى را مى ‏سوزانند).
 
(5) آگاه باشيد ترسناك ترين (بزرگترين و سخت ترين) فتنه ‏ها بر شما به نظر من فتنه بنى اميه است (حرمت رسول خدا را هتك كرده سبطين آن بزرگوار امام حسن و امام حسين «عليهما السلام» را به قتل رسانده خانه خدا را خراب نموده هشتاد سال بر روى منابر اسلام نسبت به اميرالمؤمنين جسارت نمودند و مردم را به دورى جستن از آن حضرت وادار كرده هر كس زير بار اين كار زشت نرفته او را كشته يا از شهرها بيرون كرده خانه‏ اش را خراب و ويران مى‏ ساختند و سنت را بدعت و بدعت را سنت مى ‏دانستند) پس آن فتنه ‏اى كور و تاريك است (راه صلاح و رستگارى در آن گمشده و زيانش در دين و دنيا هويدا است) حكومت و سلطنت آن همه جا را فرا گيرد و بلاء و سختى آن مخصوص (پرهيزكاران و شيعيان) است، هر کسی که در آن فتنه بينا باشد (با كارهاى زشت بنى اميه مخالفت نمايد) بلاء و سختى به او رو آورد، و کسی که نابينا باشد (به كارهاى زشت آنان ايراد نكرده اوامر و نواهى آنها را پيروى كند) بلاء از او دور (در رفاه و آسايش) است،
 
(6) سوگند به خدا بعد از من بنى اميه براى شما زمامداران بدى خواهند بود، مانند شتر پير لگد انداز بدخو كه (هنگام دوشيدن دوشنده را) به دهانش گاز مى‏ گيرد، و به دستش (بر سر او) كوبيده به پايش لگد زند و از دوشيدن شير جلوگيرى نمايد (خلاصه نيكان را اذيت و آزار رسانيده مى ‏كشند و از بيت المال مسلمين چيزى به مستحقين نمى ‏دهند) همواره بر شما تسلط دارند تا از شما كسی را (روى زمين) باقى نگذارند مگر اينكه براى آنان سود داشته يا زيان به ايشان وارد نياورد (از آنها پيروى كند يا لااقل برخلاف مقاصدشان سخنى نگفته قدمى بر ندارد) و همواره بلاء و تسلط آنان (بر شما) برقرار است به طوری كه انتقام گرفتن يكى از شما از ايشان مانند انتقام گرفتن غلام از آقاى خود و تابع از متبوعش مى ‏باشد (زير دست و مانند بنده زر خريد آنان هستيد كه نمى ‏توانيد از حقوق خويش دفاع كنيد)
 
(7) فتنه و فساد ايشان بد منظر و ترسناك و به رويه مردم زمان جاهليت (كه به جنگ و خونريزى و غارت و دزدى و بى عفتى عادت داشتند) بر شما وارد مى‏ گردد، و نيست علامتى از هدايت و رستگارى در آن فتنه و نه نشانه‏ اى كه (راه حق به آن) ديده شود، ما اهل بيت از گناه آن فتنه‏ ها خواهيم رست (از رويه فتنه جويان بيزارى جسته طبق دستور خداوند متعال رفتار خواهيم نمود) و در آن اوقات نمى ‏توانيم (كسی را آشكار به راه حق) دعوت نماييم،
 
(8) سپس خداوند آن فتنه ‏ها را از شما دور گرداند مانند جدا كردن پوست از گوشت به وسيله کسی که (بنى العباس) به ايشان ذلت و خوارى مى ‏رساند و به جبر آنها را (به اطراف) سوق داده و از جام پر (از بلاء و مصيبت) آب مى ‏دهد، به جز زخم شمشير چيزى به آنها نبخشد و به جز خوف و ترس چيزى نپوشاند،
 
(9) پس در آن هنگام (كه دولت بنى اميه منقرض گشت همه آنان ضعيف و ناتوان و خوار شدند) قريش آرزو دارند كه دنيا و آنچه در آن است از دست داده به جاى آن يك بار مرا ببينند هر چند به قدر كشتن شترى (ساعتى) باشد تا از ايشان بپذيرم تمام آنچه را كه امروز بعضى از آن را خواستارم و به من نمى ‏دهند (اگر قريش يعنى بنى اميه بعد از همه سختی ها و هرج و مرج در زندگى و ذلت و بيچارگى كه از بنى العباس ديدند آن حضرت را مى ‏يافتند در پاى او افتاده زارى مى ‏نمودند تا خلافت و حكومت ايشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزدايد، و شاهد بر اين گفتار آنست كه تاريخ نويسان نقل كرده ‏اند و مشهور است: مروان ابن محمد آخرين پادشاه بنى اميه هنگامی كه در لشگر خراسان عبدالله ابن محمد ابن على ابن عبدالله ابن عباس را كه پيشواى لشگر بود ديد، گفت: اى كاش به جاى اين جوان على ابن ابى طالب در زير اين بيرق پيشواى لشگر بود).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن