عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه هشتاد و سوم:
 
از سخنان آن حضرت عليه السلام است درباره (گفتار و كردار نادرست) عمرو ابن عاص (و توبيخ و سرزنش از او):
 
همان طور كه عاص ابن وائل كه بر حسب ظاهر پدر عمرو ناميده مى ‏شد دشمن رسول خدا بود عمرو هم با اميرالمؤمنين دشمنى كرده در دروغ بستن به آن حضرت كوشش داشت از آن بزرگوار عيب جویى مى ‏نمود و در صدد بود كه محبت و دوستى او را از دل ها بيرون نموده آن وجود مقدس را كوچك جلوه دهد، و از جمله دروغ هايى كه به آن جناب مى ‏بست، به مردم شام مى ‏گفت: چون على مزاح و شوخى بسيار می كند در اصلاح امور چندان كوششى ندارد، از اين جهت ما او را پيشواى خود قرار نداديم. امام عليه السلام در اينجا اثبات مى ‏نمايد كه گفتار عمرو نادرست و اين سخن بهتان و دروغ است):
 
(1) شگفتا از پسر زانيه! (نابغة نام مادر عمرو است و جهت ناميدن او به اين لفظ آنست كه به زنا دادن شهرت داشت و همه او را مى ‏شناختند و عادت عرب آنست كه فرزندان را هرگاه به مادرى كه به خوبى يا به زشتى شهرت داشته باشد نسبت مى ‏دهند و نابغة كنيز اسير شده ‏اى بود كه عبدالله ابن جدعان تيمى در مكه او را خريد و چون زانيه بود نتوانست او را نگاه دارد آزادش كرد، پس ابولهب ابن عبدالمطلب و امية ابن خلف و هشام ابن مغيره و ابوسفيان ابن حرب و عاص ابن وائل در يك طهر با او جمع شده در نتيجه عمرو متولد گرديد و ميان اين پنج نفر اختلاف شد هر يك ادعا مى‏ نمود كه عمرو فرزند من است، ولى چون عاص ابن وائل بيش از ديگران به نابغه انفاق می كرد گفت اين فرزند از آن عاص است با اينكه به ابوسفيان شبيه تر بود، خلاصه چنين بى پدرى) مى ‏گويد به مردم شام دروغ، كه من مردى شوخ هستم و بسيار بازیگوش و به شوخى و بازى ممارست دارم، نادرست سخن گفته و به اين گفتار گناهكار است،
 
(2) آگاه باشيد كه بدترين گفتار دروغ است و عمرو سخنى كه به زبان می راند دروغ مى ‏گويد و (با هر كه) وعده كند خلاف آن رفتار مى ‏نمايد، و در پرسش خود پرگویى می كند، و از او كه بپرسند (در پاسخ) بخل مى ‏ورزد و در عهد و پيمان نابكارى می كند، و از خويشان دورى مى ‏نمايد،
 
(3) و چون در ميدان جنگ حاضر گردد (براى تهييج فساد و افروختن آتش جنگ) چه بسيار امر و نهى و زبان بازى می كند مادامى كه شمشيرها به كار نيفتاده ‏اند، پس آنگاه كه شمشيرها از غلاف بيرون آمده جنگ شروع گرديد بزرگترين حيله و كيد او آنست كه عورت خود را به مردم نشان دهد (در جنگ‏ صفين چون عمرو در كارزار با اميرالمؤمنين مصادف شد و حضرت بر او تاخت تا او را به قتل رساند، عمرو خود را از اسب به زير انداخته به پشت، روى زمين خوابيد و در برابر آن بزرگوار پاهايش را بلند كرده عورتش را نمايان ساخت، حضرت چشم پوشيده باز گرديد، و بسر ابن ابى ارطاة كه يكى از سرلشگرهاى معاويه بود در همان وقعه صفين شيوه عمرو را به كار برده از چنگال مرگ رهيد، بعد از آن جمله يمنح القوم سبته ضرب المثل شد براى کسی که در حوادث و پيش آمدها به ذلت و خوارى تن دهد).
 
(4) بدانيد به خدا سوگند ياد مرگ مرا از شوخى و بازى باز مى ‏دارد، و فراموشى از آخرت عمرو را از گفتار حق مانع مى ‏گردد،
 
(5) او با معاويه بيعت ننمود مگر به شرط آنكه عطيه و بخششى به او بدهد، و براى دست از دين برداشتن (مخالفت با امام زمان خود نمودن) رشوه كمى (حكومت چند روزه مصر را) به او ببخشد. 
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن