عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه شصت و هفتم:
 
از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگامی كه (پيش از وقعه صفين) قلاده حكومت مصر را به گردن محمد بن ابى بكر انداخت‏:
 
(خير و شر و صلاح و فساد آن سامان را به او واگذار فرمود) ولى بعد از وقعه صفين، مصر از تصرف او خارج گشته كشته گرديد (با خاتمه جنگ صفين و حكم حكمين كار معاويه بالا گرفت و روز به روز توانایى او زياد شد، به طمع افتاد كه مصر را به تصرف خويش درآورد، و چنان كه در موقع بيعت عمرو ابن عاص با او قرار گذارده او را حاكم مصر گرداند، لذا عمرو را با شش هزار سوار، كه بسيارى از آنان كسانى بودند كه در صدد خونخواهى عثمان برآمده گمان مى ‏كردند كه محمد ابن ابى بكر او را كشته، به سوى مصر فرستاد و به بزرگان آنجا نامه ‏ها فرستاده و دوستانش را ترغيب نموده دشمنانش را ترسانيد، چون محمد از اين واقعه آگاه شد شرح حال را به حضرت نوشته پول و لشگر به كمك خواست، حضرت پاسخ نامه ‏اش را فرستاده وعده داد آنچه خواسته بفرستد، ولى محمد شتاب كرده اهل مصر را براى جنگيدن با عمرو دعوت نمود و چهار هزار نفر دعوتش را پذيرفته با او همراه شدند، دو هزار نفر از آنها را به سردارى كنانة ابن بشر از پيش فرستاد و خود در ميان دو هزار نفر ديگر باقى ماند، و كنانه داد مردى داده گروه بسيارى از لشگر عمرو را به قتل رسانيد و آنقدر با آنان جنگيد تا خود و همراهانش كشته شدند. چون اين خبر به لشگر محمد رسيد از دورش پراكنده گشتند، پس محمد خود را تنها ديده فرار كرد و رو به مصر نهاده در يكى از خرابه‏ ها پنهان شد و عمرو وارد مصر گرديده معاوية ابن خديج كندى را كه يكى از سردارانش بود به طلب محمد فرستاد، معاوية ابن خديج پس از جستجوى بسيار در حالتى كه محمد از تشنگى نزديك به هلاكت بود او را پيدا كرده سر از بدنش جدا نمود و تنش را در ميان خر مرده ‏اى نهاده سوزانيد، چون حضرت از اين خبر مطلع گرديد بسيار اندوهگين شده فرمود: خدا محمد را رحمت كند، او جوانى بود تازه كار كه مكر و حيله دشمنان را نديده):
 
(1) و من مى‏ خواستم حكومت مصر را به هاشم ابن عتبه واگذار نمايم (هاشم كه مردى باتجربه و كاردان بود از خواص اصحاب اميرالمؤمنين و دوستدار آن حضرت بوده در جنگ صفين شهيد شد، پس) اگر او را حاكم آن سامان قرار داده بودم هر آينه براى آنان (عمرو ابن عاص و لشگريانش) ميدان جنگ را خالى نمى‏ كرد (ايستادگى می كرد و شمشير از دست نمى ‏داد و فرار نمى ‏نمود، چنانكه محمد فرار كرده گمان نمود كه بر اثر فرار نجات مى ‏يابد) و آنها را فرصت نمى ‏داد (تا اظهار شجاعت و دليرى نمايند)
 
(2) و غرض من از اين مدح هاشم، مذمت محمد پسر ابى بكر نيست (زيرا او سزاوار نكوهش نمى ‏باشد، و) او دوست و ربيب (پسر زن) من بود (اگر ميدان جنگ را خالى كرده فرار نمود، ناچار بود و تقصيرى نداشت. مادر محمد اسماء بنت عميس است كه در اول زوجه جعفر ابن ابى طالب بود و از او عبدالله ابن جعفر متولد گشت و پس از كشته شدن جعفر در جنگ مؤته ابوبكر او را گرفت و محمد از او تولد يافت و بعد از ابوبكر حضرت او را تزويج نمود و محمد در دامن تربيت آن جناب نشو و نما يافت و از همان كودكى بر ولايت و دوستى آن بزرگوار به بار آمد، و حضرت او را بسيار دوست مى ‏داشت و احترام مى ‏نمود، و مى ‏فرمود: محمد فرزند من است كه از صلب ابوبكر به وجود آمده).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن