خطبه شصت و چهارم:
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در صفات حق تعالى):
(1) حمد و سپاس خداوندى را سزاست كه هيچ صفتى (از صفاتش) بر صفت ديگر او پيشى نگرفته است، پس پيش از آنكه آخر است اول مى باشد، و پيش از آنكه پنهان باشد هويدا است (زيرا پيش و پس شدن از مختصات زمان است و زمان از لواحق حركت و حركت از لوازم اجسام و ذات مقدس او منزه از زمان و زمانيات و مقدم بر همه اجسام است، پس نمى توان گفت كه اولست قبل از آخر و ظاهر است پيش از باطن و حى و زنده است پيش از عالم و هكذا؛ زيرا براى او صفات زائده بر ذات نيست تا بعضى بر بعض ديگر تقدم و پيشى گيرد، پس صفات او عين ذات او هستند وگرنه زياده و نقصان پذيرد، و بعضى علت بعض ديگر و بعضى معلول و ناقص گردد و اين از لوازم ممكنات است، بنابراين اوليت و آخريت او عبارتست از اينكه او است مبدأ هر چه به وجود آمده و مرجع هر چه فانى گردد، و مراد از ظاهريت و باطنيت او آنست كه به سبب آيات و مخلوقاتش ظاهر و نمايان است و كنه ذات مقدسش از رؤيت و ادراك و احاطه اوهام باطن و پنهان، خلاصه او يكتايى است كه مانندى براى او فرض نشود، لذا مى فرمايد:)
(2) و غير او هر كه به وحدت و يكى بودن ناميده شود كم است (در مقابل بسيار يعنى ماسواى او واحد عددى است كه متصف به صفت قلت باشد و مبدأ و جزء كثير است برخلاف او كه واحد حقيقى است و كثرت ندارد يعنى دومى براى او فرض نمى شود) و هر عزيزى غير او ذليل و خوار است (زيرا معلول است و معلول ذليل علت مى باشد) و هر توانایى غير او ناتوان است (چون منشأ و مبدأ هر قوتى او است، پس غير او چگونه ضعيف و ناتوان نباشد كه يك چشم بر هم زدن بقا و هستى خود را در اختيار ندارد) و هر مالك و متصرفى غير او مملوك (و مقهور اراده و مشيت او) است (زيرا غير از خداوند سبحان هر چه كه هست ممكن است و هر ممكن معلول و در اختيار علت، پس مالك حقيقى او است) و هر دانایى غير او متعلم و يادگيرنده است (زيرا علم او عين ذاتست و علم غير او زائد بر ذات و نيازمند به آموختن از غير تا منتهى گردد به علم حق تعالى، پس عالم مطلق او است و بس) و هر قادر و توانایى غير او (در بعض امور) توانا است و (در بعض ديگر) ناتوان (و اين دليل بر امكان است، پس قادر حقيقى او است كه قدرت عين ذات او و مبدأ قدرت و هر قادر و توانایى است)
(3) و هر شنونده اى غير او را آوازهاى بسيار بلند كر مى گرداند و آوازهاى آهسته و دور را نمى شنود (زيرا شنوايى غير او به توسط قوه سامعه جسميه است و آن قوه داراى شرايطى است كه اگر آن شرایط موجود نباشد صدايى نشنود، مثلاً بسيار آهسته و دور و يا بسيار بلند نباشد كه باعث اختلال آن قوه گردد و مانع شنوايى باشد، وليكن چون شنوايى خداوند متعال بذاته و بدون آلت است، لذا همه صداها: آهسته و بلند و دور و نزديك پيش او يكسان و آشكار و نمايان است، پس سميع مطلق و شنواى حقيقى او است) و هر بينایى غير او از (ديدن) رنگ هاى پنهان (مانند رنگ ها در تاريكى) و از (ديدن) اجسام لطيفه (مانند ذره ها) نابينا است (زيرا بينایى هر كس به توسط قوه باصره جسميه است كه آن قوه داراى شرايطى است، و ليكن خداى تعالى بكنه ذات و بدون آلت بينا است، پس همه اشياء: آشكار و نهان پيش او يكسان است) و غير او هر آشكارى پنهان نيست و هر پنهانى آشكار نيست (پس او هم آشكار و هم پنهان است: آشكار است از جهت اينكه از روى آثار و علامات بر هيچ كس پنهان نيست، و پنهان است از جهت اينكه محال است و نمى شود كنه ذاتش را درك نمود، او است خداوندى كه)
(4) مخلوقاتش را نه براى تقويت سلطنت و پادشاهى آفريده و نه براى ترس از پيش آمدهاى روزگار (كه مبادا روزى محتاج شود) و نه براى يارى خواستن (بر دفع) همتایى كه با او نزاع كند، و نه براى جلوگيرى از غلبه و فخر و مباهات شريك و ضد، بلكه (آفريدگان) مخلوقاتى هستند پرورده شده (به نعمت هاى او) و بندگانى ذليل و خوار (در مقابل حكم و مشيت او)
(5) در چيزها حلول نكرده تا گفته شود در آنها است (زيرا حلول در شىء مستلزم جسميت و امكان است) و از هيچ چيز دور نگشته تا گفته شود از آنها جدا است (زيرا به همه اشياء احاطه دارد)
(6) آفريدن آفريدگان و تدبير و اصلاح حال آن او را خسته و وامانده نگردانيد، و در آفريدن اشياء ناتوان نگرديده، و در آنچه حكم نموده و مقدر فرموده شبهه اى بر او دست نداده،
(7) بلكه حكم او حكمى است استوار و علمش پايدار و امرش ثابت و برقرار،
(8) و بندگان او با وجود عقوبت ها و خشم هاى او به او اميدوارند (زيرا ملجأ و پناهى جز او ندارند) و با وجود نعمت ها و بخشش هايش از او هراسانند (كه مبادا كارى كنند كه به عذاب گرفتار شوند).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)