خطبه چهلم:
«خطبه ای در زمانى كه حضرت شنيد خوارج نهروان مى گويند: لا حُكْمُ اِلاّ لِله؛ نيست حكمى مگر از جانب خدا»
(1) سخن حقى است كه از آن اراده باطل می شود، آرى نيست حكمى مگر از جانب خدا (خداوند متعال حاكم به جميع امور و واجب الإطاعه است و از مقتضيات احكام الهى آنست كه بايد در ميان خلق امير و رئيسى باشد تا امر معاش و معادشان را منظم نمايد)
(2) و ليكن خوارج مى گويند: امارت و رياست (در بين خلق) مخصوص خداوند است، و حال آنكه ناچار براى مردم اميرى لازم است خواه نيكوكار يا بدكار باشد،
(3) مؤمن در امارت و حكومت او به طاعت مشغول است و كافر بهره خود را مى يابد (همه با بودن امير از هرج و مرج و اضطراب و نگرانى آسوده اند) و خداوند در زمان او هر كه را به اجل مقدر مى رساند (با نبودن امير مردم به جان هم مى افتند) و به توسط او ماليات جمع مى گردد (تا در وقت حاجت به كار بندد) و با دشمن جنگ می شود، و راه ها (از دزدها و ياغی ها) ايمن مى گردد، و حق ضعيف و ناتوان از قوى و ستمكار گرفته می شود تا نيكوكار در رفاه و از (شر) بدكار آسوده ماند.
(سيد رضى فرمايد:)
(4) در روايت ديگر وارد شده كه چون حضرت سخن خوارج را شنيد (كه مى گفتند: نيست حكمى مگر از جانب خدا) فرمود: منتظر حكم خدا درباره (كشتن) شما هستم، و فرمود:
(5) پرهيزكار در زمان امير عادل به طاعت خدا مشغول است و زيانكار در زمان امير فاجر بهره خود را مى يابد تا اينكه عمر هر يك به سر آمده مرگ را دريابند (آنگاه او به پاداش و اين به كيفر كردار خود خواهد رسيد).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)