عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه سی و چهارم:
«خطبه ای در تحريك مردم براى جنگ با شاميان»
 
(بعد از جنگ با خوارج در نهروان حضرت مردم را امر فرمود كه در نخيله بيرون شهر كوفه گرد آمده براى جنگ با مردم شام آماده باشند و به ايشان دستور داد كه كمتر به ملاقات زن و فرزندانشان بروند، آنها سخنان حضرت را پيروى نكرده پنهانى داخل كوفه شدند، و آن بزرگوار را با معدودى از بزرگانشان در آنجا تنها گذاشته لشگرگاه را خالى كردند، پس كساني كه به كوفه رفتند برنگشتند و آنها كه مانده بودند شكيبایى نداشتند، لذا حضرت به كوفه تشريف آورده براى مردم خطبه خواند و آنها را به جهاد ترغيب نمود، آنان اطاعت نكردند، پس حضرت ايشان را چند روزى به حال خود گذاشت و بعد از آن اين خطبه را فرمود):
 
(1) من از شما دلتنگ و نگران مى ‏باشم و از ملامت كردن شما رنجيده گشتم، آيا در عوض زندگانى هميشگى به زندگانى موقت دنيا خوشنود هستيد، و به جاى عزت و بزرگى تن به ذلت و خوارى داديد؟
 
(2) وقتى شما را به جنگ كردن با دشمن مى‏ خوانم چشم هايتان دور مى ‏زند (مضطرب مى ‏شويد) گويا به سختى مرگ و رنج بيهوشى مبتلى شده ‏ايد كه راه گفت و شنود شما با من بسته در پاسخ سخنانم حيران و سرگردانيد مانند آنكه عقل از شما زائل گشته ديوانه شده ‏ايد كه (راه اصلاح را از فساد و خوبى را از بدى و عزت را از ذلت تميز نمى ‏دهيد و) نمى‏ فهميد،
 
(3) هيچ وقت شما براى من نه امين و درستكار هستيد (اعتماد به شما نداشته و ندارم) و نه سپاهى‏ مى ‏باشيد كه (براى دفع دشمن) ميل به شما داشته باشند، و نه ياران توانایى كه نيازمند به شما گردند،
 
(4) نيستيد شما مگر مانند شترهايى كه ساربان هايشان ناپيدا هستند، چون از طرفى گرد آيند از طرف ديگر پراكنده شوند،
 
(5) سوگند به خدا شما براى افروخته شدن آتش جنگ بد مردمى باشيد (زيرا) با شما مكر و حيله می كنند و شما حيله نمى ‏كنيد و شهرهاى شما را تصرف مى ‏نمايند و شما خشمگين نمى ‏شويد (درصدد دفاع بر نمى ‏آييد) دشمن به خواب نمى ‏رود و شما را خواب غفلت ربوده فراموش كار هستيد،
 
(6) سوگند به خدا مغلوبند كسانی كه (براى جلوگيرى از پيشروى دشمن) با يكديگر همراهى نكردند،
 
(7) سوگند به خدا گمان می كنم اگر جنگ شدت يابد و آتش مرگ و قتل افروخته شود شما مانند جدا شدن سر از بدن از (اطراف) پسر ابوطالب جدا خواهيد شد (با اين خوف و ترسى كه داريد ممكن نيست دوباره به دور من گرد آیيد)
 
(8) و سوگند به خدا مردى كه دشمن را به طورى بر خود مسلط كند كه گوشتش را بدون اينكه چيزى بر استخوان باقى بماند بخورد و استخوان را شكسته پوستش را جدا سازد (خلاصه از دشمن كه هستى او را از جان و مال و زن و فرزند در تصرف آورده جلوگيرى ننمايد) ناتوانى و بى حميتى او بسيار و قلب و آنچه آن را از اطراف سينه او فرا گرفته ضعيف است،
 
(9) اى شنونده اگر تو هم مى ‏خواهى در ناتوانى و بى حميتى مانند اين مرد باش و اما من به خدا سوگند پيش از آنكه به دشمن فرصت و توانایى دهم با شمشيرهاى مشرفى (مشارف نام قرايى بوده كه شمشير مشرفى به آن منسوب است) چنان به او خواهم زد كه ريزه استخوان هاى سر او بپرد و بازوها و قدم هايش قطع شود و پس از كوشش من اختيار فتح و فيروزى با خدا است.
 
(10) اى مردم مرا بر شما حقى و شما را بر من حقى است: اما حقى كه شما بر من داريد نصيحت كردن به شما است (ترغيب به اخلاق پسنديده و بازداشتن از گفتار و كردار ناشايسته) و رساندن غنيمت و حقوق به شما است به تمامى (از بيت المال مسلمين بدون اينكه بگذارم حيف و ميل شود) و ياد دادن به شما است (از كتاب و سنت آنچه را كه نمى ‏دانيد) تا نادان نمانيد، و تربيت نمودن شما است (به آداب شرعيه) تا بياموزيد (و بر طبق آن رفتار نمایيد) و اما حقى كه من بر شما دارم باقى ماندن به بيعت است، و اخلاص و دوستى در پنهان و آشكار، و اجابت من چون شما را بخوانم، و اطاعت و پيروى به آنچه به شما امر كنم.
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن