عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه دویست و سی و سوم:
 
از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السلام است (در پرهيزكارى و دل نبستن به دنيا):
 
(1) سپاس خداوند را سزا است كه (موجب) سپاسگزارى او (نعمت هاى بی شمارش) در بين آفريدگان منتشر، و لشگر او (فرشتگان و انبياء و اوصياء و مؤمنين كه جهاد كننده در راه دين او هستند بر دشمنانش) غالب، و بزرگى او (از هر چيز) برتر است،
 
(2) او را بر نعمت هاى پى در پى و بر بخشش هاى بزرگش (كه خردها در برابر آن ناتوان و زبان از شمارش وا مانده است) سپاس مى ‏گزارم، خداوندى كه بسيار بردبار است (گناهكاران را زود كيفر نمى ‏دهد) و (تقصير ايشان را كه قابل عفو و گذشت است) مى‏ بخشد، و در آنچه حكم كرده (مقدر و امر فرموده بر وفق حكمت و مصلحت) به عدل و انصاف رفتار نموده، و به آنچه مى ‏گذرد و آنچه گذشته دانا است (دانایى او در برابر آينده و گذشته يكسان است) به دانایى خود (كه عين ذات او است) ايجاد كننده آفريدگان، و به امر و فرمان خويش (كه چيزى از آن جلوگيرى نمى ‏تواند كرد) خلق كننده آنان است بدون پيروى كردن و آموختن (از ديگرى) و بدون بهره‏ مند شدن از نمونه صنعت كار و دورانديشى (زيرا او مبدأ المبادى و اولى است كه اولى براى او فرض نمى ‏شود) و بدون برخوردن به خطاء و اشتباهى و بدون گرد آوردن جماعتى (از خردمندان و دانايان تا با ايشان مشورت نمايد، زيرا او عين علم است، پس خطاء و اشتباه در او راه ندارد تا نياز به مشورت داشته باشد).
 
(3) و گواهى مى ‏دهم كه محمد (صلى الله عليه و آله) بنده و فرستاده او است برانگيخت او را هنگامى كه مردم در ضلالت و گمراهى بسيار سير مى‏ كردند، و در حيرت و نگرانى غوطه ‏ور بودند، و مهارهاى تباهى و بدبختى آنها را مى ‏كشانيد (و به سوى گرفتاری هاى دنيا و آخرت مى ‏راندشان) و قفل هاى گمراهى بر دل هاشان نهاده شده بود (به طوری كه نور حق و حقيقت در آنها نمى ‏تابيد).
 
(4) بندگان خدا! شما را به تقوى و ترس از خدا سفارش مى ‏نمايم، زيرا تقوى حق خدا است بر شما (تقوى را كه عبارت است از عمل به واجبات و ترك منهيات خداوند حق خود و اداء شكر و سپاسگزارى از نعمت‏ هايش قرار داده) و حق شما (پاداش كردارتان) را بر خدا لازم و برقرار مى ‏نمايد، و شما را سفارش می كنم به اينكه از خدا براى تقوى كمك بطلبيد (بخواهيد تا شما را به تقوى و پرهيزكارى موفق بدارد) و از تقوى براى (قرب به) خدا همراهى درخواست نمایيد (پرهيزكار شويد تا به خدا نزديك گرديد) زيرا تقوى در امروز (دنيا) پناه و (در برابر سختی ها و گرفتاری ها) سپر است، و در فردا (قيامت) راه بهشت است، راه آن آشكار و رونده در آن سود برنده، و امانت دار آن (خداوند) حافظ و نگهدار است (امانت در نزد او تباه نمى ‏شود، بلكه روز رستخيز با سود بسيار آن را پس مى ‏دهد)
 
(5) هميشه تقوى خود را بر مردمان گذشته و باقى مانده‏شان داده و جلوه ‏گرى مى ‏نمايد (تا از آن بهره ببرند) چون ايشان در فردا (ى قيامت) به آن نيازمندند، فردايى كه خداوند باز گرداند آنچه پديد آورده (مردگان را زنده فرمايد) و گرفته آنچه بخشيده (از دنيا و كالاى آن) و پرسش نمايد از آنچه عطاء فرموده (از نعمت هاى بی شمار كه در چه راه صرف نموديد) پس چه بسيار اندكند كسانی كه تقوى را پذيرفته و از روى راستى و درستى آن را شعار خويش قرار داده ‏اند، آنان از جهت عدد و شماره كم ‏اند و شايسته وصف و مدح خداوند سبحان هستند كه (در قرآن كريم س 34 ى 13) مى ‏فرمايد: يعملون له ما يشاء من؛‏ يعنى بندگان بسيار سپاسگزار من اندكند،
 
(6) پس با گوش هاتان به سوى (شنيدن وصف) تقوى بشتابيد (تا بفهميد) و با سعى و كوششتان بر آن مواظبت نمایيد (تا رستگار شويد) و آن را در برابر هر چه گذشته (از دست رفته) عوض و جانشين و در برابر هر مخالف (طريق حق) موافق قرار دهيد، به سبب تقوى خوابتان را بيدار سازيد (از خواب غفلت بيدار شويد) و روز خود را جدا نمایيد (به دنيا دل نبنديد) و آن را ملازم دل هاتان قرار دهيد (هيچ گاه از آن دور نشويد) و گناهانتان را به آن بشویيد، و بيمارى‏ هاتان را به آن مداوا كنيد، و به آن بر مرگ پيشى گيريد (كارى كنيد كه از مرگ نگرانى نداشته باشيد) و عبرت گيريد از کسی که تقوى را تباه ساخته و از دست داده (از شيطان و نفس اماره پيروى كرده در دنيا بدبخت مانده يا بهره ‏اى كه خواسته به دست نياورده و در آخرت به عذاب جاويد مبتلى است) و نشود كه از شما عبرت گيريد کسی که از آن پيروى نموده.
 
(7) آگاه باشيد تقوى را (از كبر و خودخواهى و ریا و خودنمایى) محافظت كنيد، و خود را به سبب آن نگاه داريد (زيرا تقوى پناهگاه و سپر از عذاب است) و از دنيا دورى نمایيد و به آخرت مشتاق و شيفته باشيد، و پست مداريد كسی را كه تقوى بلندمقام كرده (پرهيزكاران را خوار مشماريد كه خلاف تقوى و پرهيزكارى است) و بلندمرتبه ندانيد كسی را كه دنيا بلندمقام كرده (توانگران را از جهت دارایيشان بزرگ نپنداريد، زيرا تعظيم از جهت دارایى با تقوى و پرهيزكارى منافات دارد) و چشم ندوزيد به ابر برق دار (كالاى جلوه گر) دنيا، و به گوينده آن گوش ندهيد، و خواننده آن را نپذيريد (با دنياپرستان گرم نگرفته رفت و آمد ننمایيد) و به درخشندگى آن روشنایى مجوييد، و به كالاهاى نفيس آن فريفته نشويد، زيرا برق آن بى باران و گفتار آن دروغ و دارایی هاى آن غارت گشته و كالاهاى نفيس آن ربوده شده است.
 
(8) آگاه باشيد دنيا به زن فاجره‏ اى ماند كه خود را (به مردان) نشان داده روى بگرداند، و به اسب سركشى ماند كه هنگام حركت توقف نموده فرمان نبرد، و دروغگوى بسيار خيانتكار و ستيزه ‏گر ناسپاسگزار، و بسيار جفاكار منحرف شونده (از راه حق)، و بسيار دورى كننده (از راه راست) و نگران و در هم است، روش آن منتقل شدن (از حالى به حالى و از شخصى به شخصى) و جاى پاى آن متحرك و غير ثابت و ارجمندى آن زبونى، و سعى و كوشش آن بازى و شوخى، و بلندى آن پستى است، سراى گرفتن مال و برهنه كردن و تاراج نمودن و تباه ساختن است،
 
(9) اهل آن بر پا بوده (از سختى و گرفتارى بسيار آنى آسودگى ندارند) و رانده می شوند، و (به پيشينيان) ملحق مى ‏گردند، و (از مال و زن و فرزند و خويشان و دوستان) جدا خواهند ماند، راه هاى آن سرگردان كننده (روندگان در آن نمى ‏دانند كجا مى ‏روند و به كجا مى ‏رسند) و گريزگاه هاى آن ناتوان كننده است (مردم در آن گريزگاهى نيافته دستشان به جایى بند نمى ‏شود) و مقاصد آن نوميد كننده است (هيچ كس در آن به مراد نمى‏ رسد) پس پناهگاه ها دنياپرستان را (به چنگ بلاء و سختى) تسليم نموده و آنها را نگاه نداشته، و منزل ها آنان را دور انداخته، و زرنگى ‏ها ايشان را وا مانده و خسته گردانيده است (خلاصه در دنيا گريزگاهى نيست كه كسى به آن پناه برد، و منزلى نيست كه كسى را نگاه‏داشته از خود دور نيافكند، و زرنگى و پشت هم اندازى سودى ندارد) پس بعضى (از اهل دنيا) رهایى يافته (لكن) پى كرده شده‏ و به پاى آنها زخم رسيده، و بعضى چون گوشت جدا شده، و بعضى مانند بدن سر بريده، و بعضى همچون خون ريخته شده، و بعضى (بر اثر غم و اندوه) دست هاى خود را گزان، و بعضى (دريغ خورده بر اثر آن) كف هاى خود را بر هم زنان، و بعضى (بر اثر بيچارگى) دو گونه بر مرفق و آرنج نهاده، و بعضى انديشه خود را سرزنش نموده نادرست دانند، و بعضى از قصد خويش رو گردانند، در حالی كه تدبير و چاره از دست رفته (سود ندارد) و بلاى ناگهانى رو آورده (مرگ رسيده و كار از كار گذشته) و آن هنگام موقع گريختن نيست (خداوند در قرآن كريم س 38 ى 3 مى ‏فرمايد: كم أهلكنا من قبلهم من قرن فنادوا و لات حين مناص؛‏ يعنى چه بسيار پيش از ايشان از مردم روزگار را تباه ساختيم، پس كمك خواستند «تا بگريزند» و هنگام گريختن و فرار كردن نبود)
 
(10) چه بسيار دور است (گريختن و تدارك كار بعد از رسيدن مرگ)!! به تحقيق از دست رفت آنچه از دست رفت، و گذشت آنچه گذشت (زمان تدارك گناهان و جبران خطاها و كارهاى زشت سپرى شد) و دنيا به دلخواه خود (نه بر وفق آرزوى اهلش) گذشت (در قرآن كريم س 44 ى 29 مى‏ فرمايد: فما بكت عليهم السماء و الأرض و ما كانوا منظرين؛‏ يعنى) پس اهل آسمان و زمين بر هلاك دنياپرستان گريه نكردند (افسردگى به خودشان راه ندادند) و آنها از مهلت داده شدگان نبودند (تا راه رهایى از عذاب بيابند).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن