خطبه دویست و بیست و هفتم:
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (درباره بعضى از صفات خداوند متعال و مدح حضرت رسول صلى الله عليه و آله):
[قسمت اول خطبه]
(1) سپاس خداوندى را سزا است كه حواس و مشاعر (كنه ذات و حقيقت) او را در نمى يابد، و مكان ها او را فرا نمى گيرد، و ديده ها او را نمى بيند، و پرده ها او را نمى پوشاند (زيرا درك شدن و فرا گرفته شدن و ديده شدن و پوشيده شدن از لوازم جسم است)
(2) و به وسيله حدوث و پديدار شدن آفريدگانش بر قدم و هميشگى و وجود و هستى خود راهنما است (زيرا مخلوق حادث به قديمى كه او را آفريده باشد نياز دارد و نمى شود او حادث بوده يا قادر و توانا نباشد چون در اين صورت خالقيت را نشايد) و مانند بودن مخلوق به يكديگر دليل است بر اينكه مانندى براى او نيست (زيرا مانند داشتن مستلزم امكان است كه در واجب راه ندارد، و بيان اين مطلب در شرح خطبه صد و پنجاه و دوم گذشت)
(3) خداوندى كه وفا كننده است وعده خود را، و برتر است از اينكه بر بندگانش ستم روا دارد، و درباره آفريدگانش به عدل رفتار مى نمايد، و حكم خود را بر ايشان از روى راستى و درستى اجراء فرموده است (آنان را بر وفق حكمت و مصلحت آفريده و احكام تكوينيه و تكليفيه را از روى عدل و درستى بر آنها تعيين نموده)
(4) و به حدوث و نو پيدا شدن اشياء بر قدم خود و به ناتوانى كه نشان آنها قرار داده بر توانایى خويش و به نابود شدن كه از روى ناچارى آنها نگران آن هستند بر هميشگى خود (از عقول) استشهاد نموده و گواهى خواسته (تا حكم كنند كه هر حادثى را آفريننده است و هر ناتوان و نابود شدنى ناقص است و خداوند از حدوث و نقص مبرى است)
(5) يكى است نه از روى عدد و شماره (واحد عددى نيست كه متصف به صفت قلت و مبدا و جزء كثير باشد، بلكه واحد حقيقى است كه كثرت نداشته و دومى براى او فرض نمى شود) و هميشه بوده و هست نه به حساب مدت و زمان (زيرا او آفريننده زمان است) و قائم و برقرار است نه به وسيله ستون ها و پشتيبان ها (و چيزی كه نگاهش دارد، زيرا همه اشياء مستند به او است) و فهم ها او را دريابد نه از راه درك كردن (به حواس، زيرا او منزه است از آنكه در انديشه گنجد) و ديده شده ها (يا ديده ها) به وجود و هستى او گواهى مى دهند نه از روى حاضر شدن با هم (زيرا محدود نيست كه در جایى حاضر و در جاى ديگر نباشد يا چشم سر او را ببيند)
(6) انديشه ها به او احاطه ننموده (به كنه ذات و حقيقتش پى نبرده اند) بلكه به وسيله انديشه ها به انديشه ها آشكار گشته (عقل از راه انديشه به او راه برده و كنه ذاتش را در نيافته، زيرا جسم نيست تا انديشه به او احاطه نمايد) و به سبب انديشه ها امتناع نموده از (احاطه) انديشه ها (به او، زيرا انديشه ممكن به واجب الوجود راه ندارد كه به او احاطه نمايد) و انديشه ها را نزد انديشه ها به محاكمه آورده (انديشه را در اين باب حكم ساخت تا حكم كند كه به خالق مى تواند احاطه نمايد، و او را در انديشه در آورد، چنان كه ممكنات را در مى آورد؟ انديشه به زبان گويد خداوند منزه است از اينكه در انديشه آيد)
(7) بزرگى او طورى نيست كه نهايات به او برسد و او را بزرگ جلوه دهند در حالی كه داراى جسم باشد، و عظمت او قسمى نيست كه غايات به او خاتمه يابد و او را عظيم نشان دهند در حالی كه داراى جسد باشد (خلاصه بزرگى خداوند متعال مانند بزرگى اجسام نيست كه نهايات و اطراف داشته و بسيار بزرگ و دراز و فراخ باشد) بلكه شأن و سلطنت و پادشاهى او بزرگ است.
(8) و گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده برگزيده و درست كردار پسنديده او است، خداوند بر او و بر آل او درود فرستد (به جهت هدايت و راهنمایى مردم)
(9) او را با برهان هاى واجب و لازم (كه مردم بايد آنها را قبول داشته باشند چون در مقام حجت كافى است) و با پيروزمندى هويدا و راه روشن آشكار فرستاد، پس آن حضرت هم پيغام خداوند را رسانيد در حالی كه با آن حق و باطل را از هم جدا كرد، و مردم را به راه راست برد در حالی كه به آن راه نماينده بود، و عمل هاى دلالت كننده به راه راست و نشان هاى روشن را بر پا نمود (تا كسى باطل را با حق و گمراهى را با رستگارى اشتباه نكند) و ريسمان هاى اسلام را محكم و دستگيره هاى ايمان و يقين را استوار گردانيد (تا هر كه به آن ريسمان ها و دستگيره ها چنگ زند از گمراهى و بدبختى رهایى يابد و ديگرى بر او مسلط نشود).
[قسمت دوم خطبه]
قسمتى از اين خطبه است در وصف شگفتى آفرينش دسته هایی از حيوانات (مانند مورچه و ملخ و غير آنها):
(10) و اگر مردم در عظمت توانایى و بزرگى نعمت و بخشش خداوند متعال فكر و انديشه كنند (از گمراهى) به راه (راست) باز مى گردند، و از مشقت و سختى آتش سوزان (قيامت) مى ترسند (برخلاف دستور خدا و رسول رفتار نمى نمايند) وليكن دل ها بيمار و بينایی ها معيوب است! (به اين جهت از راه حق پا بيرون نهاده در آثار قدرت و توانایى پروردگار انديشه نكرده از نعمت هاى او سپاسگزار نيستند)
(11) آيا نگاه نمى كنند حيوان كوچكى را كه آفريده چگونه آفرينشش را استوار و به هم پيوند كردنش را محكم گردانيده، و (با همه كوچكى) براى آن گوش و چشم پديد آورده و استخوان و پوست به تناسب آراسته؟
(12) نگاه كنيد به مورچه با كوچكى جثه و نازكى اندامش كه به نگاه با گوشه چشم ديده نمى شود و به انديشه درك نمى گردد، چگونه مسير خود را مى پيمايد، و براى به دست آوردن روزی اش مى شتابد، دانه را به لانه اش انتقال مى دهد و آن را در انبارش (براى روز سختى) آماده مى گذارد، در تابستان براى زمستان و هنگام آمدن (روزهاى گرم) براى وقت باز گشتن (روزهاى سرد) دانه ها را گرد مى آورد،
(13) خداوند ضامن روزی اش بوده، مناسب حال راه روزی اش را گشاده، پروردگار بسيار نعمت و بخشش دهنده از آن غافل نيست، و خداوند جزاء دهنده آن را محروم و بى بهره نمى گرداند و اگرچه در سنگ خشك (كه چيزى از آن نمى رويد) و سنگ سخت (كه از جایى به جایى حركت داده نمى شود) باشد،
(14) و اگر در مواضع خوردن و در بالا و پایين و آنچه در درون مورچه است از اطراف اضلاع شكمش و آنچه در سر آنست از چشم و گوش، انديشه كنى از (تدبير و حكمت خداوند در) آفرينش آن به شگفت آمده از وصف آن به رنج در آیى،
(15) پس بلند و برتر از آن است (كه در انديشه در آيد) خدایى كه مورچه را به روى دست و پايش برقرار داشت و آن را بر روى ستون ها و اعضایش بناء كرد، در حالی كه در آفرينش آن آفريننده اى شركت نداشته و توانایى او را يارى نكرده است.
(16) و اگر راه هاى انديشه خود را بپيمایى تا به انتهاى آن برسى (هر گونه فكر و انديشه به كار برى) دليل و برهان تو را راه ننمايد مگر به اينكه آفريننده مورچه همان آفريننده درخت خرما است، به جهت دقتى كه براى امتياز هر چيز (از يكديگر) به كار برده شده، و اهميت گوناگون بودن هر جاندارى (خلاصه چون تفصيل آفرينش هر يك از موجودات دقيق است و سبب اختلاف اشكال آنها مشكل مى باشد و در هر يك حكمت هاى باريكى نهفته است، مور و پيل، كوه و كاه، خرد و بزرگ، در صحراء و در دريا ناچار همه را آفريننده حكيمى به مقتضاى حكمت به آن تفصيل و اختلاف آفريده و تخصيص داده و در نيازمندى آنها به خالق متعال تفاوتى نيست، لذا مى فرمايد:)
(17) بزرگ و خرد و سنگين و سبك و توانا و ناتوان در مخلوقاتش نيست مگر آنكه (نسبت به قدرت كامله او) يكسان است (پس مپندار كه اين مشكل است چون كوچك است و آن ديگرى آسان چون بزرگ مى باشد) و همچنين (در برابر قدرت و توانایى او ايجاد هر يك از) آسمان و هواء و بادها و آب يكسان است.
(18) پس به خورشيد و ماه و گياه و درخت و آب و سنگ و گردش شب و روز و روان بودن اين درياها و بسيارى اين كوه ها و درازى قله ها و گوناگون بودن لغت ها و زبان ها نگاه كنيد (در شگفتى آفرينش هر يك از اين مخلوقات تأمل و انديشه نموده ببينيد چه حكمت هاى باريك در آنها نهفته است كه همه آنها دليل بر وجود و هستى صانع مى باشد) پس واى بر کسی که ايجاد كننده را انكار كرده به نظم آورنده را باور ندارد،
(19) گمان دارند كه ايشان مانند گياه (خودرو در بيابان ها و كوه ها) مى باشند كه براى ايشان برزگر و تخم پاشنده اى نيست، و صورت هاى گوناگونشان را آفريننده اى نمى باشد، و در آنچه ادعاء مى كردند به حجت و دليلى وابسته نبودند، و در آنچه حفظ كرده و باور نمودند تحقيق و يقينى نداشتند (بلكه ادعاى ايشان فقط از روى خودپسندى و گمان است) و آيا ساختمانى هست كه آن را بناء كننده اى نبوده يا جنايت و گناهى كه آن را جنايت كننده اى نباشد؟ (نيازمندى فعل به فاعل ضرورى و آشكار و انكار آن باطل و نادرست و منكرش نادان و گمراه است).
[قسمت سوم خطبه]
(20) و اگر مى خواهى (مانند مورچه) درباره ملخ بگو (و در شگفتى آفرينش آن تأمل و انديشه كن) كه خداوند سبحان براى آن دو چشم سرخ آفريده، و دو حدقه (مانند ماه) تابان بر افروخته، و گوش پنهان (از نظر) برايش قرار داده، و دهن مناسب برايش گشوده، و براى آن حس توانا (كه راه معاش و سود و زيان خود را مى يابد) قرار داده و دو دندان كه به وسيله آن (گياه را) چيده و جدا می كند، و (دو پا مانند) دو داس كه با آنها چیزی را مى گیرد، برزگران براى زراعتشان از آن مى ترسند و دفع آن را نمى توانند اگر چه با هم اتفاق نموده گرد آيند تا اينكه در پرواز خود به كشتزار آمده و از آن خواهش هايش را انجام دهد در حالی كه همه جثه و تن آن به اندازه يك انگشت باريك نيست،
(21) پس منزه (از ادراك) است خداوندى كه هر كه در آسمان ها و زمين است (فرشتگان و خداپرستان) او را به اختيار و اضطرار (در خوشى و سختى) سجده می كنند، و رخسار و چهره به خاك مى مالند (اظهار خضوع و فروتنى مى نمايند) و اطاعت كرده فرمان او مى برند از روى بى اختيارى و ناتوانى، مهارشان را به دست او دهند از روى ترس و بيم،
(22) پرندگان در اختيار امر و فرمان او مى باشند، شماره پرها و نفس كشيدن آنها را می داند، و دست و پاى آنها را در آب و خشكى استوار گردانيده (بعضى را ساكن دريا و برخى را در بيابان قرار داده) است، و روزی شان را تعيين فرموده، و بر اصناف آنها احاطه دارد، اين كلاغ است و اين عقاب است و اين كبوتر است و اين شترمرغ است، هر مرغى را به نامش خوانده (بر وفق حكمت و مصلحت آفريده) و روزی اش را ضامن گشته،
(23) و ابر سنگين (باران دار) را پديد آورد و بارانش را ريزان ساخته، و نصيب و بهره هر جایى را از آن تعيين نمود، زمين را بعد از خشكى آب داد و بعد از خشكسالى از آن گياه رويانيد.
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)