خطبه دویستم:
از سخنان آن حضرت عليه السلام است در بصره هنگامی كه براى عيادت علاء پسر زياد حارثى كه بيمار و از اصحاب آن بزرگوار بود به او وارد شد چون فراخى خانه او را ديد فرمود:
(1) با فراخ بودن اين خانه در دنيا چه كردى؟ و حال آنكه تو به فراخى آن در آخرت نيازمندتر هستى (زيرا در اين خانه بيش از چند روزى نمى مانى و در آن خانه هميشه خواهى بود) آرى اگر بخواهى با فراخى اين خانه فراخى خانه آخرت را هم دريابى ميهمان در آن پذيرايى نموده با خويشاوندان پيوسته باش، و حقوق شرعيه (خمس و زكات و صدقات و سایر حقوق واجبه و مستحبه) را از آن آشكار كن كه در اين صورت به واسطه فراخى اين خانه فراخى خانه آخر تو را دريافته اى.
پس علاء به آن حضرت عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! از برادرم عاصم ابن زياد به تو شكايت می كنم. آن بزرگوار فرمود:
(2) براى چه؟ گفت: (همچون رهبانان) گليمى پوشيده و از دنيا دورى گزيده. حضرت فرمود: او را نزد من بياوريد، چون آمد فرمود:
(3) اى دشمنك خود (شيطان) پليد ناپاك خواسته تو را سرگردان كند (كه به اين راهت وا داشته و آن را در نظرت آراسته است) آيا به زن و فرزندت رحم نكردى (كه تنهایى و درويشى پيشه گرفتى) آيا باورت اين است كه خداوند براى تو پاكيزه ها را حلال كرده و كراهت دارد و نمى خواهد كه تو از آنها بهره مند گردى؟ (در صورتی كه در قرآن كريم س 7 ى 32 مى فرمايد: قل من حرم زينة الله التي أخرج لعباده و الطيبات من الرزق؛ يعنى بگو كى حرام كرده است آرايش و روزی هاى پاكيزه اى را كه خداوند براى بندگانش مقرر فرموده) تو پست ترى از اينكه خداوند نعمتى را به تو حلال كند و نخواهد كه از آن بهره برى! (زيرا اين مرتبه انبياء و اوصياء آنها است).
عاصم گفت: يا اميرالمؤمنين! كار من مانند كار تو است كه در لباس زبر و خشن و خوراك سخت و بى مزه هستى! حضرت فرمود:
(4) واى بر تو! من مانند تو نيستم، زيرا خداى تعالى به پيشوايان حق واجب گردانيده كه خود را با مردمان تنگدست برابر نهند تا اينكه فقير و تنگدست را پريشانی اش فشار نياورده نگران نسازد.
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)