خطبه صد و هشتاد و ششم:
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در وصف حق تعالى و مدح حضرت رسول و اندرز و امر به تقوى و پرهيزكارى):
(1) سپاس خدایى را سزا است كه از نشانه هاى سلطنت و بزرگى بزرگوارى خود شگفتی هاى قدرت و توانایی اش را آشكار ساخت، و كاسه چشم ها را حيران و مبهوت نمود، و انديشه هایى كه در مردم خطور مى نمايد از شناختن حقيقت صفت خويش باز داشت (خردمندان در برابر آفريده هايش دچار شگفتى و عقولشان از ادراك حقيقتش ناتوان است)
(2) و گواهى مى دهم كه خدایى به جز او نيست گواهى از روى ايمان و باور و خلوص و فرمانبرى (دل و زبانم يكى است و تقليد و خودنمايى به آن راه ندارد)
(3) و گواهى مى دهم كه محمد بنده و فرستاده او است، فرستاد او را هنگامی كه نشانه هاى رستگارى و راه هاى آشكار دين از بين رفته و ويران گرديده بود (مردم در راه ضلالت و گمراهى گام برداشته از خواهش هاى نفس پيروى مى نمودند) پس حق را هويدا ساخت و مردم را اندرز داد، و به راستى و درستى (در گفتار و كردار) راه نمود و به ميانه روى (نه افراط و نه تفريط) امر فرمود، خدا بر او و آلش درود فرستد.
(4) بندگان خدا! بدانيد خدا شما را بيهوده نيافريد، و سر خود (مانند چهارپايان) رها ننمود (بلكه تكاليف و احكامى براى شما قرار داد تا هر يك را به موقع انجام دهيد) اندازه نعمت ها و بخشش را به شما می داند، و فضل و كرمش را به شمار آورده است (تا شكرگزارى و كفران شما را بيازمايد) پس فتح و فيروزى (بر دشمنان) و روا شدن حاجت را از او بطلبيد، و درخواست خود را از او بخواهيد، و عطاء و بخشش را از او بجویيد كه بين شما و او پرده اى آويخته و درى بسته نيست،
(5) و او در همه جا و در هر وقت و زمان حاضر و با هر انسان و جن همراه مى باشد،
(6) جود و بخشش (نعمت هاى) او را كم نمى گرداند، و رخنه اى (در آنها) وارد نمى سازد، خواستار از او نعمتش را تمام نمى كند، و آرزومند به پايان خزائنش نمى رسد، و كسى او را از ديگرى نگاه نمى دارد، و آوازى او را از آواز ديگر مشغول نمى گرداند (زيرا اشتغال به كارى كه باعث باز ماندن از كار ديگر است بر اثر غفلت است كه آن از لوازم جسم مى باشد) بخشيدن (نعمت) او را از گرفتن (نعمت ديگر در يك زمان) مانع نمى گردد، و خشم كردن او را از رحمت مشغول نمى سازد، و مهربانى او را از عذاب باز نمى دارد، و پنهانى او را از آشكار بودن مانع نيست، و آشكار بودن او را از پنهانى جدا نمى سازد (زيرا او هم آشكار است هم پنهان، آشكار است به آثار، و حقيقت او پنهان است از نظر)
(7) نزديك و دور، و بالا و پایين، و آشكار و پنهان، و پنهان و آشكار است، جزاء داده و جزاء داده نشده است (حساب همه را رسيدگى مى نمايد و كسى را فهم و توانایى رسيدگى به حساب او نيست)
(8) خلایق را با انديشه نيافريد، و در هيچ كار نيازمند به طلب يارى از آنها نمى باشد (زيرا واجب از عجز و ناتوانى منزه است).
(9) اى بندگان خدا! شما را به پرهيزكارى و طاعت خدا سفارش مى نمايم، زيرا تقوى مهار است (كه دارنده را به سعادت مى كشاند) و به ستونى مى ماند (كه نظم كارها را نگاه مى دارد) پس به بندهاى استوار آن بياويزيد، و به حقایق آن دست اندازيد تا شما را به مواضع آسايش و آسودگى و جاهاى فراخ و حصارهاى محفوظ و منزل هاى ارجمند برساند (به بهشت جاويد كه هيچ گونه سختى و گرفتارى در آنجا نيست ببرد) در روزى كه (بر اثر هول و وحشت) ديده ها باز مانده برهم گذارده نمى شود و به اطراف نمى تواند نظر اندازد، و همه جا تاريك، و گله هاى شترهاى آبستن ده ماهه كه زایيدن آنها نزديك است بى صاحب ماند (از بسيارى سختى و گرفتارى هر كس به نجات و رهایى خويش مشغول است و از نفيس ترين اموال چشم مى پوشاند)
(10) و دميده می شود در صور (اسرافيل) پس هر جانى از تن بيرون رفته و هر زبانى لال مى گردد (مرگ همه را فرا مى گيرد) و كوه هاى بلند و سنگ هاى محكم و استوار در هم مى ريزند، و سنگ سخت آنها چون سراب درخشان در نظر مى آيد، و قرار و سكون آنها در زمين هموار (بى نشيب و فراز) باشد (آبادى و نشانه اى باقى نمى ماند) پس (در آن روز) نه شفيعى است كه شفاعت كند (عفو و بخشش از گناه درخواست نمايد) و نه خويشى كه سختى را دفع گرداند، و نه عذر و بهانه اى سود بخشد (خلاصه پناهى نيست جز تقوى و پرهيزكارى.)
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)