عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه صد و هشتاد و دوم:
 
از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السلام است (در حمد و ثناى خداى تعالى):
 
[قسمت اول خطبه‏]
 
(1) سپاس سزاوار خداوند است كه بى ديده شدن (به چشم، به آثار و علامات) شناخته شده است، بدون بردن رنج (و آلت و ابزار، آفريدگان را) آفريننده است، 
 
(2) به قدرت و توانایى خود موجودات را آفريده، و به بزرگى و برترى از گردنكشان اطاعت و بندگى طلبيد (زيرا هر بزرگى در پيشگاه او بى ‏مقدار است، پس امر به خضوع و فروتنى فرمود) و با بخشش خويش بر بزرگان سرور و مهتر است، 
 
(3) و او است خداوندى كه آفريده‏ هايش را در دنيا جا داد، و (طبق حكمت‏ و مهربانى) پيغمبرانش را (براى راهنمایى پى در پى) به سوى جن و انس فرستاد تا براى ايشان پرده (نادانى و گمراهى) دنيا را بردارند، و از بدی ها و سختی هاى آن آنان را بترسانند (آگاه سازند) و براى آنها از (بی وفایى) آن مثل ها بزنند (سرگذشت ها بيان كنند تا از فريفتگى برهند) و آنان را به نواقص آن بينا گردانند، و در حين غفلت و بی خبرى ايشان (به زيان معصيت و نافرمانى) بياورند سخنى كه به آن عبرت گيرند (متنبه گردند) از تغيير حالات مانند تندرستى و خوشى و بيمارى و گرفتارى، و (كسب از راه) حلال و حرام آن، و بهشت و ارجمندى كه براى پيروان و دوزخ و خوارى كه براى گناهكاران آماده فرموده است.
 
(4) خدا را سپاس مى ‏گزارم در حالی كه به او رو آورده‏ ام سپاسى كه آفريدگانش را به آن امر فرموده، و هر چيزى را مقدار و اندازه ‏اى و هر اندازه ‏اى را مدتى و هر مدتى را نامه و نوشته‏ اى مقرر نموده (كه تغيير و تبديل در آن راه ندارد).
 
[قسمت دوم خطبه‏]
 
قسمتى از اين خطبه است در وصف قرآن (و اندرز به مردم):
 
(5) قرآن امر كننده (به معروف و) نهى كننده (از منكر) است (خداوند در آن مردم را به طاعات امر و از معاصى نهى فرموده) و (بر حسب ظاهر) خاموش است (زيرا جز حروفى بيش نيست، و در واقع) گويا (است، زيرا همه اخبار و امر و نهى الهى در آن است) و حجت و برهان خدا است بر بندگانش كه از ايشان بر (عمل به) آن پيمان گرفت، و آنها را در گرو آن قرار داد (پس از عذاب رهایى نيست مگر به متابعت و پيروى از آن) 
 
(6) نور آن را تمام گردانيد (راه سعادت و نيكبختى و شقاوت و بدبختى را تا قيامت در آن نشان داد) و دين خود (اسلام) را به سبب آن كامل گردانيد، و پيغمبر خود صلى الله عليه و آله را در حالى قبض روح فرمود كه از تبليغ احكام قرآن به مردم كه موجب هدايت و رستگارى است فراغت يافته بود، 
 
(7) پس خدا را به عظمت و بزرگى ياد كنيد چنان كه بزرگوارى خود را (در قرآن كريم) ياد كرده، زيرا حكمى از (احكام) دين خود را بر شما پنهان نگذاشت، و رها نكرد پسند يا ناپسندى را مگر آنكه نشانى آشكار و علامتى هويدا (در كتاب و سنت) براى آن قرار داد تا باز دارد از آن (چه پسنديده نيست) و امر نمايد به آن (چه مورد پسند است) پس خوشنودى و خواست او و خشم و نهی اش در آينده (با گذشته) يكسان است (احكام او تا قيامت تغيير نمى ‏پذيرد، بلكه هميشه حكم هر مسئله همان است كه در زمان رسول خدا در قرآن و سنت بيان شده است، و اين جمله دليل بر صحت و درستى مذهب اهل صواب از مخطئه است كه قائل هستند به اينكه خداوند سبحان را در هر مسئله‏ اى يك حكم معين است و مجتهدى كه به استنباط آن را به دست آورده صواب كار است، و آنكه در استنباط خويش كوشش نموده و حكم واقعى را نيافته خطاء كرده، ولى زيانى متوجه او نمى‏ گردد، برخلاف اهل خطاء از مصوبه كه قائل هستند به اينكه خداى تعالى را در هر مسئله ‏اى طبق آراء گوناگون مجتهدين احكام مختلفه ‏اى است).
 
(8) و بدانيد خداوند هرگز رضايت نخواهد داد براى شما به چيزى كه بر پيشينيان شما از آن به خشم آمده، و هرگز بر شما خشمگين نمى‏ شود به چيزى كه بر پيشينيان شما به آن رضايت داده (آنچه در زمان رسول خدا حرام بوده بر شما و آيندگان حرام است، و آنچه واجب بوده واجب، زيرا شرع محمد صلى الله عليه و آله تا قيامت مستمر است و حكم او بر يك نفر حكم بر همگان است، پس حكم هر مسئله‏ اى به طورى است كه روز اول تعيين گشته و در كتاب و سنت بيان شده و نسبت به هيچ زمان و به هيچ كس تغيير پذير نبوده، و جایز نيست كسى طبق رأى و اجتهاد خود آن را تبديل نمايد كه اگر چنين كرد در دين بدعت نهاده است، لذا مى ‏فرمايد:) و جز اين نيست كه (بايد) در راه آشكار سير نموده و به تكرار گفتار مردان پيش از خودتان سخن گوييد (بايستى در راه پيشينيان قدم نهاده و به رويه ايشان رفتار نمایيد نه اينكه از پيش خود سخنى گفته راهى پویيد) 
 
(9) به تحقيق خداوند تحصيل روزى زندگانی تان را براى شما ضمانت می كند (شما را از غم و اندوه روزى مى‏ رهاند، چنان كه در س 51 ى 22 مى ‏فرمايد: و في السماء رزقكم و ما توعدون‏ ى 23 فو رب السماء و الأرض إنه لحق مثل ما أنكم تنطقون‏؛ يعنى در آسمان است روزى شما و آنچه كه وعده داده مى ‏شويد، پس سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه آن راست و درست است مانند آنكه شما سخن مى‏ گویيد يعنى چنان كه در گفتن شما شك و ترديدى نيست در راستى و درستى آنچه بيان شد نيز شك و ترديدى نمى ‏باشد) و شما را بر شكر و سپاس ترغيب فرموده و بر شما واجب نموده كه به زبان ها به ياد او باشيد (چنان كه‏ در قرآن كريم س 2 ى 152 مى‏ فرمايد: فاذكروني أذكركم و اشكروا لي و لا تكفرون؛‏ يعنى ياد من باشيد تا شما را ياد كنم و شكر نعمت من بجا آورده كفران ننمایيد) و شما را به تقوى و پرهيزكارى سفارش نموده (چنان كه در قرآن كريم س 4 ى 131 مى ‏فرمايد: و لله ما في السماوات و ما في الأرض و لقد وصينا الذين أوتوا الكتاب من قبلكم و إياكم أن اتقوا الله و إن تكفروا فإن لله ما في السماوات؛‏ يعنى كسانی كه پيش از شما داراى كتاب بودند «مانند يهود و نصارى» و شما را سفارش نموديم كه از خدا بترسيد و اگر كافر شويد، پس براى خدا است آنچه در آسمان ها و زمين است، و خدا بى نياز و ستوده است. پس امر به تقوى براى رستگارى شما است وگرنه خدا به عبادت و پرهيز شما نيازمند نيست) و آن را آخرين مرتبه رضاء و خوشنودى خود قرار داده، و از بندگانش خواسته است (كه از معاصى پرهيز نموده از او بترسند، و به طاعت بكوشند) 
 
(10) پس بترسيد از خداوندى كه شما در برابر نظر او هستيد، و موهاى پيشانى و خفت و خيز و نشست و برخاست شما در دست او است (غالب و توانا است كه آنچه درباره شما اراده فرمايد فورى انجام پذيرد) اگر (راز خويش را) پنهان كنيد و با كس نگوييد، می داند (و خوب را پاداش و بد را كيفر مى‏ دهد) و اگر آشكار نمایيد، مى ‏نويسد (يعنى) نگهبانان گرامى (فرشتگانى) را بر شما وا داشته كه (گفتار و كردارتان را مى ‏نويسند، و) حقى از قلم نمى ‏اندازند (به طورى مواظب هستند كه عمل خير هر چند كوچك باشد چون از شخص صادر گردد از قلمشان نمى ‏افتد) و بيجا و ناكرده را نمى ‏نويسند 
 
(11) و بدانيد هر كه تقوى پيشه گرفته از خدا بترسد حق تعالى راه بيرون شدن از فتنه و تباهى ‏ها و روشنایى از تاريكى ‏ها (ى نادانى و گمراهى) را به او نشان مى ‏دهد، و در آنچه آرزو داشته (بهشت) جاودان نگاهش مى ‏دارد، و او را نزد خود در منزل گرامى در سرايى كه براى (دوستداران) خويش اختيار فرموده وارد نمايد، سايه آن سرا عرش و روشنایى آن خوشنودى خدا است، و زيارت كنندگان آن فرشتگان و دوستان آن پيغمبران او مى ‏باشند. 
 
(12) پس (با عبادت خالق و خدمت به خلق) به سوى آخرت بشتابيد و بر مرگ ها (بيماری هاى موجب مرگ) پيشى گيريد (پيش از مرگ توشه برداشته كارى كنيد كه خدا و رسول راضى و خوشنود باشند) زيرا نزديك است كه آرزوى مردم قطع شده و مرگ آنان را دريابد، و باب توبه و بازگشت بر ايشان بسته شود (و در غصه و اندوه بمانند) پس (ناگهان) شما شبى به صبح مى ‏آوريد كه مانند پيشينيان خود كه بازگشت (به دنيا) را درخواست مى ‏نمودند مى ‏باشيد (تا زنده هستيد به چاره كار خويش پرداخته توشه راه برداريد، نه مانند گذشتگان كه از گناهان خويش پشيمان شده بازگشت به دنيا را درخواست مى ‏نمايند وقتى كه پشيمانى ‏شان سود ندارد، و درخواستشان پذيرفته نمى ‏شود، چنان كه در قرآن كريم س 6 ى 27 مى ‏فرمايد: و لو ترى إذ وقفوا على النار فقالوا يا ليتنا نرد و لا نكذب بآيات ربنا و نكون من المؤمنين‏ ى 28 بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و إنهم لكاذبون؛‏ يعنى اگر گناهكاران را كه بر آتش وا مى ‏دارند ببينى، مى ‏گويند: اى كاش ما را به دنيا برگردانند كه آيات پروردگارمان را تكذيب نكرده از جمله مؤمنين و گروندگان باشيم، راست نمى ‏گويند، بلكه اين اقرار از جهت آنست كه براى ايشان هويدا گشت آنچه پيش از اين پنهان بود، و اگر برگردند دوباره آنچه كه از آن نهى شده ‏اند بجا آورند و ايشان دروغ مى‏ گويند. و در س 23 ى 99 مى‏ فرمايد: حتى إذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعون‏ ى 100 لعلي أعمل صالحا فيما تركت، كلا إنها كلمة هو قائلها و من ورائهم برزخ إلى يوم يبعثون؛‏ يعنى به كردار زشت مى ‏كوشند تا مرگ يكى از ايشان را دريابد، آنگاه از روى پشيمانى مى‏ گويد: پروردگارا مرا به دنيا بازگردان شايد در آنچه از دست دادم عمل شايسته بجا آورم، دريغا كه او را بازگردانند، زيرا درخواست بازگشت سخنى است كه از روى گرفتارى مى‏ گويد، و از پس ايشان تا روز برانگيختن براى حساب قبر مانع بازگشت خواهد بود) 
 
(13) و شما در دنيا كه جاى ماندنتان نيست مسافر و رهگذريد، شما را به كوچ كردن از آن اعلام و به توشه برداشتن از آن امر فرموده ‏اند (پس بشتابيد و توشه راه برداريد و از خدا و رسول پيروى كنيد تا سرگردان نمانيد) 
 
(14) و بدانيد اين پوست نازك (بدن شما) را شكيبایى بر آتش نيست، پس (از ابتلاى به آن) به خودتان رحم كنيد كه شما خود را در دنيا به مصيبت ها و سختی ها آزموده ‏ايد (نتوانسته ‏ايد بر كوچكترين ناكامی هاى آن شكيبا باشيد) 
 
(15) آيا ديده‏ ايد يكى از خودتان كه چگونه ناله و اظهار درد می كند از خارى كه به بدن او فرو رود، و از لغزيدنى كه او را خونين كند، و از ريگ گرم (بيابان) كه او را بسوزاند، پس چه حالتى خواهد داشت هرگاه بين دو طبقه‏ از آتش باشد در حالی كه همخوابه سنگ سوزان و همنشين شيطان گردد؟! (چنان كه در قرآن كريم س 66 ى 6 مى‏ فرمايد: يا أيها الذين آمنوا قوا أنفسكم و أهليكم نارا وقودها الناس و الحجارة عليها ملائكة غلاظ شداد لا يعصون الله ما أمرهم و يفعلون ما يؤمرون‏؛ يعنى اى آنان كه گرويده ‏ايد خود را به ترك معاصى و فرزندانتان را به اندرز نگاه داريد از آتشى كه هيزم و افروزنده آن مردم و سنگ هايى است كه آنها را تراشيده بت قرار داده مى‏ پرستيدند و بر آن آتش فرشتگانى هستند خشن و سختگیر كه به آنچه خداوند آنها را امر فرموده نافرمانى نمى‏ كنند، و آنچه كه مأمورند بجا مى‏ آورند. و در س 43 ى 36 مى ‏فرمايد: و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين؛‏ يعنى هر كه خود را از ياد خداى مهربان كور دارد شيطانى را همنشين او قرار مى ‏دهيم) 
 
(16) آيا مى ‏دانيد كه مالك دوزخ هرگاه بر آتش خشم كند از خشم او آتش (به جوش و خروش آمده) بعضى بعضى را مى ‏مالاند (به روى هم قرار مى ‏گيرد) و هرگاه آن را زجر كند (بر آن بانگ زند) شكيبایى از دست داده ناله كنان در ميان درهاى دوزخ بر اثر زجر او برجهد؟!
 
[قسمت سوم خطبه‏]
 
(17) اى پير سالخورده كه ناتوانى پيرى دامنگيرش شده چگونه خواهى بود زمانی كه طوق هاى آتش به استخوان هاى گردن چسبيده شود و غل و زنجيرها بچسبد تا گوشت هاى بازوها را بخورد؟! (اگر بر اثر معاصى به اين عذاب و سختی ها گرفتار شوى چه می كنى؟) 
 
(18) پس اى گروه بندگان! از خدا بترسيد! از خدا بترسيد! در حالی كه در تندرستى پيش از بيمارى (رسيدن مرگ) و در فراخى و آسايش (دنيا) پيش از تنگى و سختى (قبر) آسوده هستيد (مى‏ توانيد رضاء و خوشنودى خدا و رسول را به دست آورده از گرفتارى بعد از مرگ رهایى يابيد) پس در آزاد كردن گردن هاى خودتان (از آتش دوزخ) بكوشيد پيش از آنكه آن گردن ها در گرو برود (رهایى ممكن نباشد) چشم هاى خود را بيدار نگاه داريد (شب زنده دار باشيد) و شكم هاتان را لاغر سازيد (روزه بگيريد) و قدم هاتان را به كار بريد (در كار خير قدم نهيد) و اموالتان را (در راه خدا) ببخشيد، و اندامتان را فداى جان هاتان نمایيد و در اين كار بخل نورزيد (بدن ها را كه به زودى فانى گشته زير خاك مى‏ پوسد در راه عبادت و بندگى و جهاد با دشمنان دين به كار بريد تا از عذاب هميشگى برهيد و در بهشت جاويد به سر بريد) كه خداوند سبحان (در قرآن كريم س 47 ى 7) فرموده: إن تنصروا الله ينصركم و يثبت أقدامكم‏؛ يعنى اگر خدا را يارى كنيد (اطاعت و بندگى نمایيد) خدا شما را يارى خواهد نمود و در لغزش قدم هاتان را استوار مى ‏گرداند (از سختى و گرفتارى نجات مى‏ دهد) و (در س 57 ى 11) فرموده: من ذا الذي يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له أجر كريم؛‏ يعنى كيست كه به خدا وام دهد (در اطاعت و بندگى او) وام دادن نيكویى (بدون ریا و خودنمايى) كه خدا آن را برايش چندين برابر گرداند و براى او است مزدى شايسته، 
 
(19) پس از راه ذلت و خوارى از شما يارى نخواسته و به جهت كمى مال و نيازمندى وام نطلبيده، از شما يارى خواسته در صورتی كه او را است لشگرهاى آسمان ها و زمين و (بر همگان) غالب و دانا است، و از شما وام طلبيده در حالی كه او را است خزينه‏ هاى آسمان و زمين و بى‏ نياز و ستوده شده است، و يارى خواستن و وام طلبيدن او براى آنست كه خواسته شما را بيازمايد كه كدام يك عمل نيكو بيشتر بجا مى ‏آوريد، 
 
(20) پس بكوشيد به كارهاى نيكو تا با همسايگان خدا (نيكوكاران) در سراى او (بهشت) باشيد كه خدا پيغمبرانش را با آنان آشنا گردانيد، و فرشتگانش را امر فرمود به ديدن آنها روند و هميشه گوش هاشان را محفوظ داشته از اينكه آواز آتش را بشنوند (تا مبادا افسرده شوند، چنان كه در قرآن كريم س 21 ى 101 مى‏ فرمايد: إن الذين سبقت لهم منا الحسنى أولئك عنها مبعدون‏ ى 102 لا يسمعون حسيسها و هم في ما اشتهت أنفسهم خالدون؛‏ يعنى آنان كه پيشى گرفتند براى ايشان از جانب ما پاداش نيكویى است، آنها را از آتش دوزخ دور مى ‏نمايند كه آواز آن را نمى ‏شنوند و آنها در آنچه آرزو داشتند جاويدان باشند) و اندام آنان را نگاه ‏داشت از دريافت سختى و رنج (در قرآن كريم س 57 ى 21 مى ‏فرمايد:) ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذو الفضل العظيم؛ يعنى اين چنين جود و بخشش احسان خدا است كه به هر كه بخواهد داده می شود و خداوند صاحب احسان بزرگ است. 
 
(21) مى ‏گويم آنچه‏ مى‏ شنويد و از خدا براى خود و شما (در توفيق بجا آوردن عمل نيكو و پيروى نكردن از نفس اماره و شيطان) يارى مى ‏خواهم كه (يارى خواستن از) او ما را كافى است، و نيكو وكيلى است (براى واگذاشتن كارها به او).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن