عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه صد و بیستم:
 
از سخنان آن حضرت عليه السلام است در جنگ صفين بعد از وقعه ليلة الهرير «شمه ‏اى از چگونگى آن در شرح خطبه سى و ششم بيان شد»:
 
چون لشگر شام شكست خورده آثار فتح و فيروزى را در لشگر عراق مشاهده نمودند، بر اثر مكر و حيله عمرو ابن عاص دست از جنگ كشيده قرآن ها بر سر نيزه‏ ها كرده حكومت حكمين را درخواست نمودند، و بيشتر لشگر عراق درخواستشان را پذيرفتند، ولى امام عليه السلام به اين امر راضى نبود آنان را از قبول اين درخواست نهى فرمود، آنها بسيار اصرار نموده گفتند اگر درخواست ايشان را نپذيرى تو را مى‏ كشيم چنان كه عثمان ابن عفان را كشتيم، پس حضرت بر اثر اصرار و گفتار زشتشان به حكميت تن داد و لشگرش را به پذيرفتن آن اجازه فرمود. مردى از اصحابش برخاسته گفت: ما را از حكومت (حكمين) نهى كردى پس از آن امر نمودى، نفهميديم كدام يك از اين دو به هدايت و راهنمایى نزديك تر است؟ امام عليه السلام دست به روى دست زده فرمود:
 
(1) اين (حيرت و سرگردانى) جزاى كسى است كه حزم و احتياط را از دست داده است (و گفتار مرا پيروى نكرده به قبول حكميت حكمين يعنى ابو موسى عمرو ابن عاص وادارم نمود)!! 
 
(2) آگاه باشيد به خدا سوگند اگر آن زمان كه به شما امر كردم فريب نخورده به حكميت تن ندهيد وادار كرده بودم شما را به كارى كه ميل نداشتيد (جنگ با اهل شام) كه خداوند در آن خير و نيكویى قرار مى ‏داد (فتح و فيروزى نصيب مى ‏گرديد) پس اگر استقامت داشتيد (پيروى مرا مى ‏كرديد) شما را هدايت و راهنمایى مى ‏كردم، و اگر كج بوديد شما را راست مى ‏نمودم، و اگر (از پيروى من) امتناع مى ‏نموديد شما را مجبور مى ‏ساختم (كشته يا زجر مى ‏كردم تا دستور مرا انجام دهيد) هر آينه آن رويه (براى من و شما) استوارتر بود، وليكن به كمك و همراهى كه؟ و ياورى خواستن از چه كسى (با نداشتن يار و ياور و موافقت ننمودن شما چگونه مى‏ توانستم به صلاح و خير شما كه جنگ با اهل شام بود امر نمايم؟) 
 
(3) مى ‏خواهم (بيمارى شكست خوردن و تسلط دشمن را بر خود) به (كمك و همراهى) شما مداوا كنم (فتح و فيروزى به دست آرم) و حال آنكه شما خود درد و بيمارى من مى ‏باشيد (موجب شكست من هستيد) مانند كسى هستم كه مى ‏خواهد به وسيله خار از پا خار بيرون آورد و حال آنكه می داند ميل خار با خار است (اين جمله ضرب المثل است، و استعمال آن در موقعى است كه شخص كمك و يارى از كسى درخواست نمايد كه رغبت و ميل او با دشمن باشد، و اصل مثل اينست: لا تنقش الشوكة بالشوكة فإن ضلعها معها؛ يعنى خار را به وسيله خار بيرون نياور، زيرا ميل خار با خار است. در اينجا امام عليه السلام از بسيارى رنجش از اصحابش به خداوند سبحان شكايت نموده و از خدمات رؤساى دين مانند حمزه و جعفر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و اوصاف پسنديده آنها يادآورى فرموده و از نبودنشان براى كمك و يارى تأسف خورده و در خاتمه پند و اندرز داده مى‏ فرمايد:) 
 
(4) بار خدايا! طبيبان اين درد بى ‏درمان ملول گشتند، و كشندگان آب از چاه ها با ريسمان ها خسته و ناتوان شدند (ما را اميدى به هدايت و رستگارى اين قوم نيست، تو خود علاج فرما) 
 
(5) كجايند گروهى كه به اسلام خوانده شده آن را پذيرفتند، و قرآن را خوانده آن را محكم و استوار ساختند (طبق آن عمل كردند) و به جهاد انگيخته شدند (آن را تشويق نمودند) پس (به رفتن كارزار و جنگ با دشمن) شيفته گرديدند مانند شيفتگى شترها به اولادشان (زمانی كه آنها را از هم جدا می كنند) و شمشيرها را از غلاف بيرون كشيده اطراف زمين (كارزار) را دسته دسته و صف صف فرا گرفتند (دشمن را محاصره نمودند، و اين فتح و فيروزى مسلمانان به دست نيامد مگر وقتى كه) بعضى هلاك گشتند (كشته شدند، مانند عبيدة ابن حارث در جنگ بدر و حمزة ابن عبدالمطلب در جنگ احد و جعفر ابن ابى طالب كه در جنگ موته شهيد گرديدند) و بعضى به سلامت ماندند (مانند امام عليه السلام، چنان كه در قرآن كريم س 33 ى 23 مى ‏فرمايد: من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر، و ما بدلوا تبديلا؛ يعنى از مؤمنين مردانى هستند كه بر آنچه با خدا عهد و پيمان بستند راست گفتند، پس بعضى از ايشان «با كفار و منافقين» جنگيده شهادت را دريافتند و برخى كشته شدن را انتظار مى ‏برند و ايشان عهد و پيمان را تبديل ننموده از ايستادگى دست بر نداشتند) 
 
(6) از بقاء زنده ‏ها (كه در جنگ كشته نشده بودند) شاد نمى ‏شدند (اگر مى ‏گفتند فلان در كارزار رهایى يافته كشته نشد شاد نمى ‏گشتند، زيرا زندگى جاويد كشته شدن در راه حق را مى ‏دانستند) و از مرگ كشته شده ‏ها تسليت نمى ‏خواستند (اگر مى ‏گفتند فلان در جنگ كشته شد اندوهگين نمى ‏شدند تا دلداری شان دهند، زيرا كشته شدن در راه خدا را سعادت ابدى مى ‏دانستند) چشمشان از گريه (خوف خدا) سفيد شد، و شكمشان از روزه لاغر، و لبشان از دعا خشكيد، و رنگشان از بيدارى زرد گشت، و بر روهاشان غبار (آثار) فروتنان بود، 
 
(7) آنان برادران (ايمانى و ياران) من بودند كه رفتند، پس سزاوار است تشنه (ملاقات) ايشان بوده از فراق و دوری شان دست ها بگزيم (چون مانند آنها در ميان شما يافت نمى ‏شود). 
 
(8) شيطان راه هاى (ضلالت و گمراهى) خود را براى شما آسان مى ‏گرداند، و مى‏ خواهد با گشودن گره از پى گره استوارى دين شما را سست گرداند (تا در نتيجه دست از حقایق برداشته كافر شويد) و به عوض جماعت و اتحاد، تفرقه و جدایى و بر اثر تفرقه و جدایى فتنه و فساد در شما توليد نمايد، 
 
(9) پس از وسوسه‏ ها و افسون هاى او رو گردانيد (فريب نخورده به دستورش رفتار ننمایيد) و از کسی (امام عليه السلام) که پند و اندرز را هديه و ارمغان به شما مى ‏دهد قبول كنيد و آن را حفظ نمایيد (بپذيريد و رفتار كنيد تا در دنيا و آخرت سعادتمند شويد).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن