خطبه هشتاد و هشتم:
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (كه در آن از بعثت پيغمبر اكرم و زمان جاهليت بحث و به آن مردم را موعظه فرموده):
(1) خداوند متعال پيغمبر اكرم را به رسالت مبعوث گردانيد در زمانی كه هيچ يك از انبياء باقى نمانده، و به خواب رفتن فرق مختلفه مردم در تاريكى نادانى و گمراهى طولانى گشته بود (زيرا از زمان آدم تا بعثت حضرت عيسى از جانب حق تعالى پيغمبران براى هدايت خلق پى در پى انگيخته مى شدند، و از زمان حضرت عيسى تا بعثت حضرت مصطفى كه پانصد سال طول كشيد پيغمبرى مبعوث نشد) و فتنه ها در سرتاسر دنيا بر پا گرديده كارها در هم و بر هم گشته آتش جنگ ها افروخته و نور و روشنایى دنيا پنهان شده (زيرا پيغمبرى نبود كه مردم علوم و معارف الهى را كه چراغ و روشنایى هدايت و رستگارى است از او اخذ نمايند، و) نادرستی هاى آن آشكار گرديده،
(2) برگش زرد گشته، و (مردم) از ثمره آن بهره و سودى نمى برند و آبش فرو رفته و خشك شده (درخت علم و هدايت را خزان گرفته مردم در راه سعادت و رستگارى قدم نمى گذاشتند و خير و نيكویى باقى نمانده بود) نشانه هاى هدايت و رستگارى محو و نابود و پرچم هاى هلاكت و بدبختى آشكار شده (راهنمايان راه حق و درستى از ميان رفته و پيشروان راه ضلالت و گمراهى بر سر كار بودند)
(3) پس دنيا با منظره بدى به اهلش نگريسته و به خواهان خود رو ترش كرده بود (كه به هرگونه سختى مبتلى و آنى آسايش نداشتند) ثمره اش فساد و تباهكارى و طعامش گوشت مردار بود (زندگى اهل آن زمان پر از فساد و خوراك بيشتر عرب ها از بسيارى پريشانى گوشت مردار بود، يا آنكه از راه غارتگرى و دزدى از مال يكديگر اعاشه مى كردند كه كم از گوشت مردار نبود) شعارش خوف و ترس و رويه اش شمشير بود (اهل آن زمان همواره مضطرب و نگران و به زد و خورد و كشتن يكديگر مشغول بودند، خلاصه فتنه و فساد و نادانى و گمراهى و بيچارگى سرتاسر دنيا را فرا گرفته بود كه حق تعالى رسول اكرم را مبعوث گردانيد تا آنها را به راه راست راهنمایى فرموده سعادت و آسايش دنيا و آخرتشان را برقرار نمود)
(4) پس عبرت بگيريد بندگان خدا و بياد بياوريد عقاید نادرست و كارهاى زشت پدران و برادران خود را كه (اكنون) در گرو و گرفتار آنها هستند و به آنها (روز رستخيز) بازخواست می شوند (و براى رهایى از آن چاره اى ندارند)
(5) و به جان خودم سوگند از زمان شما تا ايشان روزگار درازى طى نشده و ميان شما و ايشان سال ها و قرن ها نگذشته و شما امروز از روزى كه در اصلاب آنها بوديد دور نيستيد (زمان شما به آنان نزديك است، پس سبب فراموشى و ياد نكردن روزگارشان با اينكه اندك زمانى است از دنيا رفته و از شما دور گشته اند چيست؟)
(6) به خدا سوگند رسول اكرم چيزى را به گذشتگان شما نشنوانيد مگر آنكه من امروز به شما گوشزد مى نمايم (پس براى مخالفت كردن و نافرمانى خدا و رسول نمى توانيد بگویيد: كسى نبود ما را تبليغ نمايد) و گوش هاى شما امروز از گوش هاى آنها در ديروز پست تر نيست (پس نمى توانيد عذر بياوريد كه پيشينيان از ما شنواتر بودند سخنان پيغمبر را شنيدند و ما سخنان تو را نمى شنويم) و در آن زمان ديده هاى آنان بينا نگشته و دل هايى به آنها داده نشده مگر آنكه در اين زمان مانند آن ديده ها و دل ها به شما هم داده اند (پس نمى توانيد بگویيد: ما كور بوده و تو را نديديم آن طور كه آنها بينا بوده پيغمبر را مى ديدند و يا آنكه دلمان هشيار نبوده تا سخنان تو را بفهميم بطوری كه آنها دل داشته سخنان او را مى فهميدند)
(7) و سوگند به خدا شما بعد از ايشان به چيزى بينا و دانا نشديد كه آنها ندانسته باشند و به چيزى برگزيده نگشتيد كه آنها از آن محروم و بى بهره مانده باشند (بلكه به آنان آموختند آنچه شما آموختيد و عطاء نمودند چيزى را كه به شما عطاء كردند، پس شما كه بر آنها امتيازى نداريد جهت اينكه از خدا و رسول و امام زمان پيروى نمى كنيد چيست؟) و (بر اثر اين پيروى نكردن) بليه اى (فتنه و فساد معاويه و بنى اميه) به شما وارد گشته كه (آن بليه مانند شتر سركشى است كه) مهارش در جولان و تنگ آن سست است (و کسی که بر چنين شترى سوار گردد به خطر نزديك است) پس آنچه (ثروت و بزرگى) كه گناهكاران در آن، روز كرده زندگى مى نمايند شما را نفريبد (كه تصور كنيد هميشه باقى است) زيرا آن مانند سايه اى است گسترده تا زمان معين (كه هميشه باقى نخواهد ماند و به زودى نابود می شود).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)