عربی
بروزرسانی: ۱۴۰۲ چهارشنبه ۲۲ آذر
  • اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
خطبه هشتاد و ششم:
 
از خطبه‏ هاى آن حضرت عليه السلام است (كه در آن صفات کسی که خداوند او را بسيار دوست دارد و شخصى كه او را دشمن دارد بيان و مردم را به متابعت و پيروى أئمه «عليهم السلام» ترغيب فرموده):
 
[قسمت اول خطبه‏]
 
(1) بندگان خدا، دوست ترين بندگان نزد خدا (كه نظر مرحمت حق تعالى شامل حال او است) بنده ‏اى است كه خداوند او را بر تسلط به نفس خويش كمك و يارى كرده است (عقل او را تقويت نموده تا از شهوات و خواهش هاى نفس پيروى ننمايد) پس (آن بنده) حزن و اندوه را شعار خود قرار داد (براى تحصيل رضاء و خوشنودى حق انديشه نمود تا موجبات آن را به دست آرد) و خوف و ترس (از عذاب الهى) را رويه خويشتن گردانيد (و هيچ گاه برخلاف دستورات خدا و رسول رفتار ننموده) پس چراغ هدايت (علوم و معارف الهى) در دل او روشن شد، و (با آن) از تاريكى نادانى و گمراهى رهایى يافته به راه راست قدم نهاد، و سفره) ضيافت را براى روزى كه به آن وارد می شود آماده ساخت (عبادت و بندگى نمود كه پس از مرگ تهى دست نباشد) و دور را بر خود نزديك كرد (مرگ را كه بى ‏خبران دور مى ‏پندارند پيش روى خويش قرار داد و هرگز از آن غافل نبود و باكى نداشت كه مرگ او را در بستر بيمارى دريابد، يا او بر مرگ وارد شده در راه خدا كشته گردد) و سختى (مرگ و قبر و هول و وحشت‏ روز رستخيز) را (به وسيله توشه طاعت و بندگى) آسان گردانيد (و در خلقت آسمان و زمين و آنچه در آن است)
 
(2) فكر و انديشه نمود، پس بينا شد (به مبدأ و معاد، چنانكه در قرآن كريم س 41 ى 53 مى ‏فرمايد: سنريهم آياتنا في الآفاق و في أنفسهم حتى يتبين لهم أنه الحق‏؛ يعنى زود باشد كه به مردم بنمايانيم آيات و نشانه‏ هاى خود را در اطراف جهان و در نفوس خودشان تا آنكه براى آنها آشكار گردد كه خداى بر حق او است) و ياد از خدا كرد، پس اعمال نيكو را (كه توشه آخرت است) بسيار گردانيد (هيچ چيز او را از ذكر خدا باز نداشت، چنانكه در قرآن كريم س 24 ى 37 مى ‏فرمايد: رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله؛‏ يعنى مردانى خداوند را تسبيح مى ‏نمايند كه بازرگانى و خريد و فروش آنان را از ذكر خدا باز نمى ‏دارد) و از آب پاكيزه و گوارايى كه راه هاى ورود بر آن براى او آسان شده بود سيراب شد (از علوم و معارف الهى بهره ‏مند گرديد و براى استفاده از آن سرگردان نماند، بلكه آنچه بر او افاضه مى ‏شد به آسانى قبول مى ‏نمود، برخلاف تشنه ‏اى كه بر سر نهرهاى بزرگ دسترسى به آب ندارد، راه مى ‏جويد تا به آب دسترسى يافته بياشامد) پس در اولين بارى كه آشاميد سيراب گرديد (بعد از سيراب شدن از آب معنوى تشنه نشود كه باز به آشاميدن نيازمند گردد، چون شترى كه پس از تشنگى به آب برسد بسيار آشاميده سيراب مى ‏گردد، و چون به آب ديگرى رسيد ميل به آن ندارد يعنى پس از كسب علوم و معارف الهى، جهل و نادانى براى او نيست كه به تحصيل دانشى محتاج باشد) و در راه راست و هموار رفت (به راه پرهيزكاران كه اطاعت و پيروى است پا نهاد)
 
(3) جامه ‏هاى شهوات و خواهش هاى نفس را از تن بيرون كرده (به دنيا و آنچه در آنست دل نسبت) و از همه منظورها خود را تهى نموده و منظورى ندارد مگر يكى (كه تحصيل رضاء و خوشنودى خدا است) پس (متصف به علم و معرفت الهى شده) از كورى (جهل و نادانى) و از شركت و معاشرت با هواپرستان رهایى يافت، و خود از كليدهاى درهاى هدايت و رستگارى و قفل هاى درهاى هلاكت گرديد (راهنماى ديگران شده و از گمراه كنندگان جلوگيرى كرد)
 
(4) راه خود را ديده و در آن رفته و علامت و نشانه (هدايت و رستگارى) خويش را شناخته و آنچه كه در آن فرو رفته (سختی ها و اندوه ها را) از خود دور كرده و به محكم ترين حلقه ‏ها و بندها و استوارترين ريسمان ها (قرآن كريم و عترت سيد المرسلين) چنگ زده‏ (و راه نجات و رستگارى يافته) پس يقين او (به حق) مانند يقين به نور و روشنى آفتاب است (هيچ شك و ترديدى در او راه نيابد، و چون از علوم حقه و معارف الهيه بهره ‏مند گرديده و راهنماى مردم شده)
 
(5) نفس خود را براى خدا قرار داده در بزرگترين كارها از هر جهت (كه هر چه از او خواسته شود انجام دهد و هر چه از او پرسيده شود پاسخ گويد) و هر فرعى را به سوى اصل آن باز گرداند (حكم آن را از روى استنباط و اجتهاد صحيح به دست آرد)
 
(6) او است چراغ تاريكى ‏ها و آشكار كننده امور مشتبهه كه هويدا نيست و كليد مبهمات (آموزنده احكام) و دفع كننده مشكلات (به سخن وافى خود از مسائل رفع اشكال مى ‏نمايد) و راهنماى بيان هاى پهناور (مسائل عقليه) مى ‏باشد، مى ‏گويد و (مطلب را) مى ‏فهماند (نه آنكه بر نادانى و شك بيافزايد) و خاموشى مى ‏گزيند كه (از لغزش گفتار و فتواى به ناحق) سالم ماند (نه آنكه خاموشى او از روى نادانى باشد، خلاصه سخن گفتن و خاموشى را در آنچه مقتضى است به كار آرد، پس بيهوده سخن نگويد و بى ‏جهت خاموش ننشيند)
 
(7) كردار خود را براى خدا (از شرك و رئاء و خودنمایى) پاك گردانيده و حق تعالى هم او را براى خود اختيار كرده (انواع فيوضات و كمالات را به او عطاء فرموده) پس (با اين صفات) او از جمله كان هاى دين و اوتاد زمين او است (كه ديگران از كان وجود او جواهر نفيسه علم و حكمت اخذ مى ‏نمايند، و انتظام امر دين و آسايش اهل زمين به بركت وجود او باقى و برقرار است)
 
(8) عدالت (راستى و درستى) را ملازم خود قرار داده (و از آن دورى ننموده و هيچ گاه در هيچ امر راه افراط يعنى تجاوز از حد و راه تفريط يعنى تقصير و تأخير در حق را پيش نگرفته) پس اول مرحله عدالت او آنست كه هوا و خواهش نفس را از خود دور كرده (زيرا مرد خدا براى تكميل قوه عمليه بايد از خواهش هاى نفس پيروى ننموده از حدود خدا بيرون نرود) حق را بيان می كند (مردم را به كار نيكو امر نموده و از كار بد باز مى ‏دارد) و خود بر طبق آن رفتار مى ‏نمايد (زيرا کسی که رفتارش موافق گفتار نباشد پند او تأثيرى ندارد و مورد توبيخ و سرزنش خداوند متعال مى ‏باشد، چنانكه در قرآن كريم س 61 ى 2 فرموده: يا أيها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون،‏ ى 3: كبر مقتا عند الله أن تقولوا ما لا تفعلون؛‏ يعنى اى كسانی كه ايمان آورده ‏ايد چرا مى ‏گویيد چيزى را كه بجا نمى ‏آوريد، بزرگترين غضب و دشمنى نزد خدا «يعنى دورى از رحمت او» آنست كه بگویيد چيزى را كه طبق آن رفتار نكنيد) نهايت‏ هيچ خير و نيكویى را ترك نكرده مگر آنكه آهنگ آن نموده و گمان هيچ خوبى را رها ننموده مگر آنكه آن را قصد كرده (سعى و كوشش او آنست كه در همه راه هاى خير و نيكویى قدم نهد تا منتهى درجه رستگارى را به دست آرد هر چند به وسيله گمان باشد)
 
(9) و عنان خود را به كتاب (قرآن كريم) سپرده، پس كتاب خدا جلودار و پيشواى او است، فرود مى ‏آيد هر جا كه بار قرآن فرود آمده و جا مى ‏گيرد هر جا كه جايگاه آنست (در مسافرت به سوى خدا از قرآن مفارقت و جدایى ننموده و دستور و احكامش را همه جا پيروى كرده است).
 
[قسمت دوم خطبه‏]
 
(10) و بنده ديگرى (را كه خداوند دشمن دارد كسى است كه) خود را عالم و دانشمند ناميده در صورتى كه نادان است، پس از نادانان نادانی ها و از گمراهان گمراهی ها فرا گرفته (در گفتار و كردارش از آنها پيروى نموده) و دام هايى از ريسمان هاى فريب و گفتار دروغ براى مردم گسترده (آنها را به گفتار و كردار نادرست خود فريب مى ‏دهد تا مجذوب او گردند، چنانكه صياد صيد را فريب مى ‏دهد تا در دام افتد)
 
(11) كتاب (قرآن كريم) را بر انديشه ‏هاى خود حمل نموده (تفسير كرده) و (کسی که قرآن را به رأى خود تفسير نمايد) حق را طبق خواهش هاى خويش قرار داده، مردم را از خطرهاى بزرگ ايمن مى ‏گرداند، و گناهان بزرگ را (در نظر آنان) آسان مى ‏نمايد (و به رياء و خودنمایى) مى ‏گويد از شبهات (هر حكمى كه مشكوك و مشتبه است) خوددارى می كنم و حال آنكه در آنها افتاده است (حكم می كند و چون به احكام شرع و موارد آن نادان است هر حكم مشتبه در نظر او درست مى ‏آيد) و مى‏ گويد از بدعت ها (احكام برخلاف‏ قوانين شرع) كناره مى ‏گيرم و حال آنكه در ميان آنها خوابيده است (هر حكم كه می كند بدعت است)
 
(12) پس صورت (او) صورت آدمى و دل (او) دل حيوان است، باب هدايت و راه راست را نمى ‏شناسد تا (در آن قدم نهاده) پيروى نمايد و باب كورى و گمراهى را نشناخته تا از آن دورى گزيند، پس او مرده ‏اى است در ميان زنده ‏ها (زيرا مقصود از حيات، به دست آوردن فضايلى است كه موجب سعادت گردد و چون جاهل، از آن فضائل بى بهره است به مرده ماند، بلكه در حقيقت مرده او است)
 
(13) پس (از آنكه راه حق و باطل را دانستيد و اشخاصى را كه خداوند دوست يا دشمن مى ‏دارد شناختيد) كجا مى ‏رويد (و در كدام راه سير مى ‏كنيد كه سزاوارتر باشد) و چگونه شما را (از راه هدايت و رستگارى) بر مى ‏گردانند (يا در چه وقت و از كجا شما را از راه راست منصرف نمايند) و حال آنكه پرچم ها (ى حق) بر پا است و نشانه‏ ها (ى راستى) آشكار و هويدا و منار (هدايت و رستگارى) نصب شده است،
 
(14) پس كجا شما را حيران و سرگردان كرده ‏اند؟ بلكه چگونه حيران و سرگردان هستيد (كه صراط مستقيم و راه راست را نمى ‏بينيد) و حال آنكه عترت پيغمبر شما (ائمه اطهار) در ميان شما است؟ و آنها پيشوايانى هستند كه (مردم را) به راه حق مى‏ كشند (چنان كه شخص مهار شتر را به دست گرفته به راه مى‏ برد) و نشانه ‏هاى دين و زبان هاى راستگو مى ‏باشند (گفتارشان راست و درست است كه احتمال خلاف در آن داده نمى ‏شود و آنچه به پيغمبر اكرم وحى شده براى مردم ترجمه و تفسير نموده آنان را به حقایق آشنا مى ‏نمايند) پس آنها را به نيكوترين منزل هاى قرآن فرود آوريد (محبت و دوستى آنان را در دل هاى خود جاى دهيد، زيرا دل در ميان منزل هاى قرآن «كه عبارت است از منزل در مقام تصور و منزل در زبان به وسيله خواندن و منزل در كتب» بهترين منزل است) و (چون ايشان سرچشمه علوم و معارف هستند) به سوى آنان بشتابيد (و از علم و دانششان بهره مند گرديد) مانند ورود و شتاب شترهاى بسيار تشنه (بر سر آب).
 
(15) مردم اين روايت را از خاتم النبيين صلى الله عليه و آله و سلم فرا گيريد (در مدح و بزرگوارى عترت خود فرموده: در ظاهر) مرده است آنكه از ما مى ‏ميرد و حال آنكه نمرده (بعد از مرگ «كه براى همه خلایق حتى براى پيغمبر و عترت او حتمى است» با بدن مثالى، بلكه با بدن اصلى هم در اين عالم زنده ‏اند و مانند زمان حيات مى ‏بيند و مى ‏شنود و سخن مى ‏گويد) و (بر طبق عقيده نادرست نادانان) پوسيده شده است آنكه از ما پوسيده می شود و حال آنكه پوسيده نشده (بدنش باقى‏ و برقرار است. شراح در توجيه و تأويل اين حديث شريف «إنه يموت من مات منا و ليس بميت، و يبلى من بلى منا و ليس ببال» كه حضرت از پيغمبر اكرم نقل فرموده و از جمله احاديث مشكله متشابه است بر حسب مذاق و سليقه علمى خود هر يك سخنى گفته و بر آن أدله ‏اى اقامه نموده ‏اند، ليكن جامع ‏تر و درست ترين سخنان را كه روى دو پايه برهان عقل و نقل استوار است ما در بالا بيان كرديم و پس از مراجعه به كتب علميه و مطالعه در اقوال علماى اعلام و جمع بين اخبار مختلفه ظاهر و هويدا مى ‏گردد، بنابراين سزاوار نيست كسى از روى بى دانشى آنچه كه گفته شد انكار نمايد، و در اين باب حضرت فرموده:)
 
(16) پس نگوييد (درباره عترت پيغمبر اكرم) آنچه را كه نمى ‏شناسيد (به آن دانا نيستيد) زيرا بيشتر حق در آن است كه شما انكار مى ‏نماييد، و (هنگامی كه عذاب الهى به شما رسيد) معذور داريد كسی را كه شما را بر او حجت و دليلى نيست، و او منم (پس عذرى نداريد و در آن موقع نمى ‏توانيد بگویيد پروردگارا، آيا ما را به آنچه كه ندانسته و نفهميده ‏ايم مؤاخذه و بازخواست مى‏ نمايى، زيرا من آنچه كه براى رستگارى شما به كار آيد بيان نموده در ارشاد و راهنمایى كوتاهى نكردم، ليكن شما از سخنانم پيروى ننموديد)
 
(17) آيا در ميان شما بر طبق بار گرانبهاى بزرگ (قرآن كريم) رفتار نكردم؟ (قرآن را به شما نياموختم) و آيا در ميان شما بار گرانبهاى كوچك (عترت پيغمبر اكرم حسن و حسين) را نگذاشتم (كه هادى و راهنماى شما باشند و اينكه حضرت قرآن را ثقل اكبر و عترت را ثقل اصغر فرموده براى آنست كه قرآن سند رسالت و ولايت و آسايش دين و شريعت است، پس اگر قرآن نبود رسالت و ولايت و دين و ايمان ثابت نشده بود، و ديگر آنكه از حديث شريف نبوى «كه بر صحت و درستى مضمون آن عامه و خاصه متفقند» متابعت نموده و آن حديث بنابر آنچه ابو سعيد خدرى روايت كرده اين است: قال النبى «صلى الله عليه و آله» إنى تارك فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الأخر: كتاب الله جل ممدود من السماء إلى الأرض و عترتى أهل بيتى لن يفترقا حتى يردا على الحوض؛ يعنى پيغمبر اكرم فرمود: من دو چيز گرانبها ميان شما مى‏ گذارم كه يكى از آنها از ديگرى بزرگتر است، يكى كتاب خدا كه آن ريسمانى است از آسمان به زمين كشيده شده يعنى از جانب خدا به خلق نازل گرديده و ديگرى عترت و اهل بيت من است و اين دو از هم جدا نمى‏ شوند تا به من بر سر حوض در روز رستخيز وارد گردند يعنى هميشه باقى و برقرار خواهند بود) و پرچم و نشانه ايمان را در ميان شما نصب نمودم (تا گمراه نگرديد) و شما را بر حدود و مراتب حلال و حرام واقف ساختم، و از عدل و دادگرى خود لباس عافيت را به شما پوشانيدم (راه رها گرديدن از ظلم و ستمگرى را به شما ياد دادم) و با گفتار و كردار خويش معروف را (كه رضاء و خوشنودى خدا و رسول در آنست) گسترانيدم (نشان دادم) و اخلاق پسنديده خود را براى شما آشكار كردم (به اخلاق شايسته آشناتان نمودم)
 
(18) پس رأى و تدبير (نادرست خود) را در چيزی كه كنه آن را ديده بينش در نمى ‏يابد و فكر و انديشه به آن راه ندارد به كار نبريد (در اين باب از پيش خود سخنى نگوييد، زيرا دانستن آن براى هيچ كس ممكن نيست مگر به الهام و وحى، و وحى و الهام هم مختص است به اشخاصى كه خداوند آنها را براى اين مقام معين فرموده، پس آموختن معارف و علوم و پيروى از آنان سبب رستگارى و خوشبختى است و از پيش خود سخن گفتن و مراجعه به غير ايشان موجب گمراهى و بدبختى است).
 
[قسمت سوم خطبه‏]
 
(که خبر مى ‏دهد تسلط بنى اميه را بر مردم و انقراض دولت ايشان را به زودى):
 
(بنى اميه بر مردم مسلط شده شهرها را به تصرف خويشتن درآورند و مردان خداپرست را كشته زنانشان را اسير كرده اموالشان را به غارت برند، و هر كه براى جلوگيرى از ظلم و تعدى آنها قيام كند مغلوب و كشته می شود)
 
(19) تا اينكه گمان كننده (دنياپرست ظاهربين) گمان می كند كه دنيا مسخر بنى اميه شده (چنان كه شتر به عقال و بند بسته می شود) و سودش را به آنها مى ‏دهد، و بر آب صاف و پاكيزه خود فرودشان مى ‏آورد (خلاصه دنيا مخصوص آنان است و ديگران از آن بى بهره ‏اند) و تازيانه و شمشيرش (قتل و غارت و انواع سختی ها به وسيله آنان) از اين امت برداشته نمى ‏شود،
 
(20) و حال آنكه گمان كننده اين امر دروغ پنداشته، بلكه دولت بنى اميه و بهره بردنشان در زندگانى دنيا مانند آبى است (در دهان) كه اندكى مى ‏چشند، پس (هنوز نياشاميده) تمام آن را بيرون مى ‏اندازند (به زودى دست ظلم و تعدى آنها كوتاه، ديگران بر ايشان مسلط شده و دولتشان منقرض مى ‏گردد).
 
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)
موارد مرتبط خطبه 1: خطبه ای درباره آفرينش آسمان و زمين و آدم خطبه 2: خطبه ای پس از بازگشت از صفّين خطبه 3: خطبه معروف به شِقشِقيّه خطبه 4: خطبه ای بعد از كشته شدن طلحه و زبير خطبه 5: خطبه ای بعد از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) در خطاب به عباس و ابوسفيان خطبه 6: خطبه ای در هنگامی كه از ایشان خواستند طلحه و زبير را دنبال نكند خطبه 7: خطبه ای در مذمت مريدان شيطان خطبه 8: خطبه ای براى برگرداندن زبير به بيعت خطبه 9: خطبه ای در وصف خود و دشمنانش در جمل خطبه 10: خطبه ای در تحريك شيطان نسبت به اهل جمل و عواقب وخيم آن