پایگاه اطلاع رسانی Øضرت آیت الله العظمی روØانی«قدس سره»
برشی از خاطرات منتشر نشده آيت الله العظمی روØانی درباره نواب صÙÙˆÛŒ (بخش نخست)
جناب عالی در Ù…Øیط Ùˆ Ùضای تقریبا غیرسیاسی نج٠تØصیل كردید. Ú†Ù‡ شد كه تا این Øد انگیزه Ùˆ علائق سیاسی پیدا كردید؟ آیا بستر خانوادگی مناسبی وجود داشت Ùˆ یا دوستی های زمان طلبگی موجب شد به سیاست گرایش پیدا كنید؟
بسماللهالرØمنالرØیم. همانطور كه قاعدتاً اطلاع دارید، پدر Ùˆ اجداد من، همه در قضایای اجتماعی Ùˆ سیاسی Øوزه علمیه Ùˆ كشور نقش داشتند. پدر من در آوردن مرØوم آیت الله Øاج شیخ عبدالكریم Øائری به قم بسیار موثر بودند Ùˆ همچنین در جریانات مربوط به ملی شدن Ù†Ùت یكی از چند Ù†Ùر از علمائی بود كه به این مسئله Ùتوا داد. البته تÙصیل این مسئله زمان زیادی را میطلبد Ú©Ù‡ از آن صرÙنظر میكنم. در مورد خودم باید بگویم این علاقه در مقطعی كه در نج٠تØصیل میكردم، در من به وجود آمد. خاطرم هست كه Øدوداً در سنین 16ØŒ 17 سالگی بودم كه مرØوم سید مجتبی نواب صÙÙˆÛŒ برای تØصیل به نج٠آمد. در آن زمان ما در مدرسه مرØوم آیت الله آسید Ù…Øمد كاظم درس میخواندیم Ùˆ ایشان خیلی علاقمند شد كه با من همØجره شود، اما قانون مدرسه این طور بود كه هر Øجره را Ùقط به یك طلبه میدادند، بنابراین ایشان آمد Ùˆ در جای پستو مانند Ùˆ كوچكی كنار Øجره ما كه طلاب معمولا در آنجا وسائل پختن غذا Ùˆ درست كردن چای خود را میگذاشتند، ساكن شد Ùˆ با هم رÙیق شدیم. ایشان از همان اول كه وارد آن Ù…Øیط شد، شروع کرد به بیان صØبتهای سیاسی. مضمون ØرÙهایش هم اعتراض به هیئت Øاكمه ایران Ùˆ زیرپا گذاشتن اØكام اسلام توسط آنها Ùˆ ظلم به مردم Ùˆ اعتراض به ساكت بودن آقایان علما بود. میگÙت چرا آیت الله آسید ابوالØسن چیزی نمیگوید Ùˆ از این سنخ ØرÙها. بعد هم عدهای را دور خود جمع كرد Ùˆ تقریبا از همین مقطع بود كه با واØدی كه خویشاوندی دوری هم با ما داشت، رÙیق شد. مرØوم نواب این عده را به این دلیل دور خود جمع كرده بود كه وقتی میخواست درباره مظالم شاه در ایران Øر٠بزند Ùˆ یا از مرجعیت Ùˆ علما Ùˆ Øوزه انتقاد كند Ùˆ اØتمال داشت مردم به او Øمله كنند، این عده از او ØÙاظت كنند.
من همان زمان به واسطه رÙاقتی كه با او داشتم، Ú¯Ùتم اینكه Øالا ما بیائیم Ùˆ مرجعیت را تضعی٠كنیم Ùˆ علیه آن Øر٠بزنیم، علاوه بر اینكه خلا٠شرع است، Ø®Ù„Ø§Ù Ù…ØµØ§Ù„Ø Ù…Ø³Ù„Ù…ÛŒÙ† هم هست Ùˆ هیچ تاثیری ندارد. نظر من این است كه شما سعی كنید با عواملی كه Ùساد Ùكری Ùˆ عقیدتی را در ایران اشاعه میدهند، مبارزه كنید Ùˆ كسانی را كه واقعا مسبب این وضعیت هستند به مجازات برسانید، والا تخÙی٠Øوزه، ضربه زدن به خود است. مرØوم نواب قبول كرد Ùˆ Ú¯Ùت: «Ø´Ù…ا میتوانی برای قتل كسروی از آقایان مراجع برای ما Ùتوا بگیری؟» Ú¯Ùتم: «Ø¨Ù„Ù‡.» البته در آن زمان مشهور بود كه آقایان، كسروی را مهدورالدم میدانند، ولی نواب میخواست برای این كار خود یك نوع رضایتی از آقایان علما داشته باشد، لذا رÙتم Ùˆ از آیت الله آسید ابوالقاسم خْْْوئی Ùˆ آیت الله Øاج آقای Øسین قمی برای ایشان Ùتوا گرÙتم. با آیت الله خوئی خودم صØبت كردم Ùˆ Ùكر میكنم بخشی از پول سÙر نواب Ùˆ پول اسلØهاش را هم آیت الله خوئی داد، ولی با آیت الله Øاج آقا Øسین، خود آیت الله خوئی صØبت كردند. آیت الله Øاج آقا Øسین قمی شوهر عمه من بود Ùˆ خیلی هم به ما لط٠داشت، ولی تصور كردم اگر آیت الله خوئی به ایشان بگوید تاثیر بیشتری دارد Ùˆ عملا هم همین طور شد. یادم هست كه به آیت الله خوئی Ú¯Ùتم نواب جوان متدینی است Ùˆ ما نظیر او را در میان خود نداریم كه این طور عزم خود را جزم كرده باشد Ùˆ بخواهد با كسروی بجنگد. او میرود، یا موÙÙ‚ میشود Ùˆ یا شهید میشود، ولی ما باید وظیÙهمان را در قبال او انجام بدهیم. آیت الله خوئی هم مواÙÙ‚ بود. آیت الله قمی كه اساسا خودش انگیزه مقابله با مظالم دستگاه را داشت Ùˆ بالطبع زودتر از هر كسی با چنین كاری مواÙقت كرد.
Øال كه اشارهای كردید به پیشینه Ùˆ انگیزههای مبارزاتی مرØوم آیتالله قمی، با توجه به نزدیكی Ùˆ خویشاوندیای كه با ایشان داشتید، Ú†Ù‡ خاطراتی از این خصوصیت ایشان دارید؟
ما از دورانی كه مرØوم آیت الله بروجردی در بروجرد بودند، با ایشان ارتباط داشتیم، نامهای به من نوشتند Ùˆ Ú¯Ùتند كه الان آیت الله كاشانی را گرÙتهاند Ùˆ شرایطش هم اØتمالا شرایط سختی است، چون در اختیار انگلیسیهاست؛ من به شاه تلگراÙÛŒ زدهام كه متن آن را به ضمیمه این نامه برای شما Ùرستادهام. شما سعی كنید علمای نج٠را قانع كنید كه در تائید تلگرا٠من ]آیت الله بروجردی [ ØŒ آنها هم تلگراÙÛŒ را مخابره كنند، بلكه تاثیر داشته باشد. آیت الله بروجردی در این تلگرا٠نوشته بود: «Ø¬Ù†Ø§Ø¨ Øجتالاسلام Ùˆ المسلمین آسید ابوالقاسم كاشانی، از علمای اسلام Ùˆ مورد اØترام مسلمین است. سریعا وسیله آزادی ایشان را Ùراهم نمائید».
ما رÙتیم Ùˆ به همه مراجع Ùˆ علمای طراز اول نج٠این مطلب را Ú¯Ùتیم. عده كمی همراهی كردند Ùˆ عمدتا Ø·Ùره رÙتند Ùˆ تعلل كردند، لذا یك شب عمده آقایان را جمع كردیم Ùˆ Ú¯Ùتیم كه آیت الله بروجردی چنین نامهای داده Ùˆ مصلØت این است كه مساعدت بكنید. یكی از آقایان Ù…Øترم كه نمیخواهم اسم ایشان را ببرم كلامی Ú¯Ùت به این مضمون كه: «Ø¢Ù‚ایان Øوزه قم Ùقط در چنین شرایطی یاد نج٠میاÙتند.» وقتی ایشان این را Ú¯Ùت، Ú¯Ùتم: «Ø¢Ù‚ا! شاه كه الان شما را به عنوان مرجع نج٠نمیشناسد. اگر شما چنین چیزی را هم امضا كنید، باید همراه این نامه كسی را نزد شاه بÙرستیم كه به او بگوید كه این آقایان كه هستند، چون شما كه هنوز در نجÙØŒ مرجعیت Ùˆ آوازهای ندارید.» در اینجا بود كه مرØوم آیت الله آسید عبدالهادی شیرازی به من Ú¯Ùت: «Ø§Ù†Ú¯ÛŒØ²Ù‡ ما برای این تردید، این نیست كه خدای ناكرده نمیخواهیم كمك Ùˆ امضا كنیم، بلكه از شما میخواهیم بررسی كنید Ùˆ ببینید امضای این تلگرا٠به ØµÙ„Ø§Ø Ùˆ كارساز هست یا نه؟ اگر شما به این نتیجه رسیدید كه به ØµÙ„Ø§Ø Ù‡Ø³ØªØŒ این كار را انجام میدهیم».
به هرØال به این شكل آقایان را راضی كردیم Ùˆ یكی دو شب بعد، من به منزل آیت الله قمی رÙتم Ùˆ جریان را به ایشان Ú¯Ùتم. ایشان بلاÙاصله Ú¯Ùتند: «Ù…Ù† واقعا هر كاری را كه اØساس میكردم ممكن است كوچكترین تاثیری داشته باشد، انجام دادم، Øتی كارهائی كه موجب تمسخر عدهای شده، مثلا تلگرا٠زدهام به مصادر امور در امریكا یا نخستوزیر انگلیس! با وجود اینكه بعضیها این كار را مسخره میكنند،ولی من دیدم باید هر كاری كه از دستم بر میآید،انجام بدهم.» این قضیه را به این دلیل بیان كردم كه بگویم ایشان واقعا در این گونه امور با جدیت Ùˆ انگیزه تمام وارد میشد Ùˆ كمك میكرد. آیت الله قمی واقعا به تعبیر امروزیها انقلابی بود.
از خاطراتتان با مرØوم نواب Ùˆ مبارزات سیاسی ÙˆÛŒ Ù…ÛŒ Ùرمودید.
بله، بعد از این قضایا، ایشان به ایران آمد Ùˆ در مرØله اول سر یك چهار راه به كسروی Øمله كرد كه او مضروب شد، اما کشته نشد Ùˆ در مرØله بعد بود كه امامی این كار را تمام كرد. بعد هم كه ما به قم آمدیم، طبیعتا با ما خیلی رÙیق بود Ùˆ پیش ما میآمد، ازجمله به گمانم بعد از ترور هژیر بود كه به قم آمد Ùˆ مدتی در منزل ما مخÙÛŒ بود. ما دوستانی صمیمی بودیم. خاطرم هست كه وقتی پدر ما مریض شد Ùˆ به تهران آمد، عدهای از مقامات آمدند Ùˆ در منزلی كه ایشان بستری بود، از ÙˆÛŒ عیادت كردند. پدر ما در منزل مرØوم آیت الله آمیرزا Ù…Øمد علی شاهآبادی كه شوهر عمه ما بود، وارد شده بودند. یك روز نخستوزیر به عیادت ایشان آمد Ùˆ به من Ú¯Ùت: «Ø´Ù…ا چون با آقای نواب صÙÙˆÛŒ ارتباط دارید، از او بخواهید كه به اینجا بیاید Ùˆ ما در Øضور شما با او صØبت كنیم كه دست از این رÙتارهایش بردارد.» من به او Ú¯Ùتم: «Ù†Ù‡ او آن قدر اطمینان دارد كه به اینجا بیاید Ùˆ نه من خیلی اطمینان میكنم كه او را به اینجا دعوت كنم، چون شما دنبالش هستید Ùˆ اØتمال دارد در همان Ù„Øظه دستگیرش كنید.» Ú¯Ùت: «Ù†Ù‡! من قول میدهم در Øضور شما صØبت كنیم، اگر تواÙÙ‚ كردیم كه هیچ، اگر تواÙÙ‚ نكردیم، ایشان آزاد است Ùˆ میتواند به همان ترتیبی كه آمده برگردد.» نواب آمد Ùˆ آن دو با هم صØبت كردند Ùˆ به تواÙÙ‚ هم نرسیدند Ùˆ نواب از همان راهی كه آمده بود، برگشت. چنین صمیمیتی بین ما بود Ùˆ خیلیها هم از این دوستی اطلاع داشتند.
خاطرم هست یك بار نواب Ùˆ واØدی آمده بودند قم به منزل ما. وقتی رÙتند، دیدم بعد از چند Ù„Øظه نواب برگشت Ùˆ با خنده Ú¯Ùت: «Ø§ÛŒÙ† رÙیق ما واØدی درستبشو نیست.» پرسیدم: «Ú†Ø±Ø§ØŸ» Ú¯Ùت: «Ø¯Ø§Ø±ÛŒÙ… میرویم تهران Ùˆ یك شاهی پول توی جیبمان نداریم. میگویم برو از آقا بگیر، میگوید من رویم نمیشود!» Ú¯Ùتم: «Øالا چقدر میخواهید؟» Ú¯Ùت: «Øدوداً150 تومان!» البته این پول خیلی بیشتر از كرایه قم تا تهران بود. معلوم میشد برای Ùعالیتهایی كه در تهران داشتند، پول نداشتند. پول را دادم Ùˆ Ú¯Ùت: «Ù‚رض است یا هدیه؟» Ú¯Ùتم: «Ù‡Ø¯ÛŒÙ‡ است».