پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی روحانی«قدس سره»
حوادث عاشورا - بخش نخست

فتوا به قتل امام حسين(ع)

سوال1: اين كه مشهور است شريح قاضى(1) فتوا به قتل امام حسين(عليه السلام)داد آيا سند مشهور دارد؟ 
پاسخ: باسمه جلت اسمائه؛ ظاهر اين است كه چنين نيست و لذا مختار تعرض شديد به او نكرد. فرد ديگرى به نام شريح بوده كه او فتوا داده است.

سخن امام حسين(ع) درباره اصحابشان

سوال2: آيا سخن امام حسين(عليه السلام) درباره اصحابشان كه فرمود: «أما بعد فإنّى لا أعلم أصحاباً أوفى و لا خيراً من أصحابى»(2) دليل بر افضليت آنان بر سلمان و ابوذر و عمار و مقداد و مالك اشتر مى باشد؟
پاسخ:  باسمه جلت اسمائه؛ هيچ محذورى ندارد كسانى كه امام زمان ارواحنا فداء در مقابل قبرشان اين جملات را فرموده افضل از آن چند نفر باشند.

رعايت اصول آزادى خواهى و كرامت انسانى

سوال3: مفهوم جمله «ان لم يكن لكم دين و كنتم لاتخافون المعاد فكونوا احراراً فى دنياكم»(اگر دين نداريد و از معاد نمى هراسيد در دنيا آزاده باشيد) چيست و مفهوم اين كلام را چگونه تعبير مى كنيد؟
پاسخ: باسمه جلت اسمائه؛ به نظر ما مفهوم اين جمله بسيار گويا است و آن رعايت اصول آزادى خواهى و كرامت انسانى است. زيرا اصل آزادى خواهى، يكى از اصول انسانى و حقوق طبيعى انسان است و چندان ارتباطى با عقيده و مذهب ندارد اگر چه اسلام به عنوان يك عقيده آن را تأييد كرده و براى عمل به آن تأكيد مى كند ولى اصل آزادى خواهى چنانچه در اعلاميه جهانى حقوق بشر و انقلاب فرانسه نيز آمده است اصلى انسانى و مربوط به كرامت او است.
امام حسين(عليه السلام) مى گويد: اگر عراقيان معتقد به اسلام و معاد نباشند، لااقل اصل انسانيت خود را حفظ نمايند و در جنگ تن به تن، با آن كه مى جنگد مقابله نمايند و به كودكان و زنان كه در حال جنگ نيستند تعرض نكنند.

آگاهى امام حسين(ع) از سرنوشت خود و بقاى دين

سوال4: عده اى بر اين عقيده اند كه اگر امام حسين(عليه السلام) مى دانست در كربلا به شهادت مى رسد اقدام به سفر نمى كرد، زيرا اين كار قتل نفس است و آن را حرام مى دانند. در قبال اين طرز تفكر چه مى توان گفت؟ پاسخ: باسمه جلت اسمائه؛ آگاهى امام از سرنوشت خود، واقعيتى است كه پيشاپيش از طرف پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و پدرش امام على(عليه السلام) به او رسيده بود، ولى علم به سرنوشت و آينده، هرگز او را وادار نمى كند كه مسير طبيعى خود را طى نكند. امام على(عليه السلام) در مكه اعلام كرد راهى كه او در پيش دارد راهى پر مخاطره است و فداكارى و از خود گذشتگى لازم دارد. طبيعى است كسى كه با حكومتى مبارزه مى كند و ادعاى استقلال طلبى دارد، و قيام مى كند، حتى در عصر حاضر، آماده شهادت است و مى داند كه ممكن است در اين راه به شهادت برسد، چنانچه اين مسأله نه در مورد امام، بلكه در حق بسيارى از مبارزان و انقلابيون نيز صادق است و قيام، نسبت به امام حسين(عليه السلام)، در انديشه بشرى نمى گنجد، امام حسين(عليه السلام)مى داند كه كشته شدنش سبب بقاء دين است، چون فساد مخالفين را ظاهر مى كند پس بايد راه خود را ادامه دهد و سرانجام به پيروزى نائل گردد.

بيان فرجام كار از ابتداى حركت

سوال5: امام حسين(عليه السلام) به ياران خود فرمودند: «اينك شب فرا رسيده است، پس از تاريكى آن استفاده كنيد و سپس در شهرها و روستاهاى خود پراكنده گرديد و فرج الهى را انتظار بكشيد، زيرا اينان تنها مرا مى خواهند و اگر مرا به چنگ بياورند به ديگران كارى ندارند»(3)، آيا گناهى بر كسانى كه ايشان را ترك نمودند و يارى نكردند نيست چون خود امام(عليه السلام) بيعت را از آنان برداشت؟ و يا آنگونه كه از كلام بانو زينب كبرى(عليها السلام) پيداست كه فرمود: «آيا يارانت را آزمودى؟» تنها آزمونى كه جهت سنجش آنها بوده است؟
پاسخ: باسمه جلت اسمائه؛ امام حسين(عليه السلام) از ابتداى حركت از مدينه فرجام كار خود را بيان مى كرد و همراهانش را به فداكارى در راه خود، دعوت مى نمود، از آن جمله فرمود: «هر كس كه خواهان فدا كردن جان خود براى ما مى باشد و خود را براى ديدار پروردگارش آماده ساخته است به همراه ما روانه گردد».(4) با اين وجود گروهى از همراهان حضرت، اهداف دنيوى خود را دنبال مى كردند و امام حسين(عليه السلام) در شب عاشورا نمى خواستند كه از اين گروه كسى به اجبار همراه ايشان باقى بماند. البته اين به معناى معذور بودن آنها در يارى نكردن حضرت، نيست چرا كه يارى ايشان واجب بود.

نهى ارشادى امام حسين(ع) به زينب كبرى(س)

سوال6: مفهوم و مقصود امام حسين(عليه السلام) از منع نمودن خواهر گرامى اش زينب كبرى(عليها السلام) در اين فرموده ايشان چيست: «خواهرم تو را سوگند مى دهم و از تو مى خواهم كه سوگند مرا نشكنى، چون به شهادت رسيدم بر ]مصيبت [ من گريبانى چاك نكن و صورت خود را خراش مده و ناله و شيون ننما»(5)؟
پاسخ: باسمه جلت اسمائه؛ آنچه به كمك قرائن بيرونى به دست مى آيد اين است كه امام حسين(عليه السلام)مى خواستند بانو زينب كبرى(عليها السلام) و زنان همراهشان نقش ايشان را در زمان بعد از شهادت حضرتش ادامه دهند و از آنجا كه ايفاى اين نقش نيازمند قدرت و سرسختى زيادى مى باشد، حضرت(عليه السلام) جهت راهنمايى ايشان اين گونه آشكار نمودن ضعف و ناتوانى را منع فرمودند و اين نهى يك نوع نهى ارشادى محسوب مى شود.

------------------------------------------------------------------------------------
1. شريح بن حارث بن قيس بن جهم بن معاويه، يا حراث بن منتجع كندى، قاضى معروف كوفه بود كه او را براى مهارت در امر قضاوت مَثَل زنند. وى در اصل، يمنى بود و عمربن خطاب او را به قضاى كوفه گماشت و مدّت شصت سال به شغل قضاوت اشتغال داشت جز در ايام عبدالله زبير كه سه سال اين كار را ترك كرد. در ايام حجّاج از اين شغل استعفا كرد و ديگر خانه نشين بود تا مرد. وى صد، يا صدو هشت و يا صدو بيست سال عمر كرد و در سال 97يا 98ق. در كوفه درگذشت.
اميرمؤمنان على(عليه السلام) نيز او را در ايام خلافت خود، در قضاوت بر جاى گذاشت و يك بار بر او خشم گرفت و او را از كوفه اخراج و به «بانقيا» كه ساكنانش همه يهودى بودند، تبعيد كرد و دوباره باز گرداند. از امام صادق(عليه السلام) روايت است كه چون حضرت على(عليه السلام) شريح را به قضاوت گماشت، با وى شرط كرد كه هيچ قضاوتى نكند جز اين كه به عرض او برسانند. برخى بزرگان شيعه او را مذموم مى دانند; زيرا شايع است كه وى به دستور عبيدالله بن زياد فتوا داده است چون حسين بن على(عليه السلام)بر خليفه وقت خروج كرده، دفع او بر مسلمانان واجب است. ولى در كتب معتبر اين خبر نيامده است.
2. آن حضرت در شب عاشورا و پس از قطعى شدن جنگ، در جمع ياران خود فرمود: «أمّا بعد فإنّى لا أعلم أصحاباً أوفى ولا خيراً مِنْ أصحابى ولا أهل بيت أبرّ ولا أوصل من أهل بيتى فجزاكم الله عنّى خير»; بعد از حمد و ستايش، من يارانى باوفاتر و نيكوتر از ياران خودم و خاندانى نيكوتر و مهربان تر از خاندان خودم نمى شناسم. خداوند از جانب من به شما پاداش نيك عنايت فرمايد.» تاريخ طبرى، ج 3، ص 315; عوالم بحرانى، ج17، ص243.
3. المنتظم: 337 /5 و 338. الكامل فى التاريخ: 285/3. ارشاد شيخ مفيد: 91/2. تاريخ الامم و الملوك: 618/4. و اين سخن به گونه اى ديگر نيز روايت شده است آنچنان كه در تفسير عسكرى(عليه السلام): صفحات 178 و 179 آمده است كه حضرت امام حسين(عليه السلام)فرمودند: «شما را از بيعت خود آزاد نمودم پس به نزد كسان و خويشان خود برويد.» و حضرتش به اهل بيت گرامى اش(عليه السلام) فرمودند: «شما را از همراهى خود آزاد گذاردم چرا كه شما توانايى آنان را نداريد زيرا قدرت و تعدادشان چندين برابر شماست و آنان تنها مرا مى خواهند پس مرا با اين گروه تنها بگذاريد كه خداوند مرا يارى خواهد داد و همان گونه كه با پدران گرامى مان رفتار مى نمود مرا نيز از لطف خود محروم نخواهد كرد.» پس گروهى از سپاهيانش از او جدا شدند.
پس از آن خاندان گرامى اش به او عرضه كردند: تو را تنها نخواهيم گذاشت و آنچه بر تو از مصيبت ها بگذرد بر ما هم خواهد گذشت و آنچه تو را آزرده سازد ما را نيز بيازارد و ما اگر همراه تو باشيم به خداوند متعال نزديكتر خواهيم بود.
پس به آنان فرمود: «اگر جان خود را چنانكه من آماده ساخته ام، مهيا نموده ايد بدانيد كه خداوند براى كسانى كه سختى ها را تحمل مى نمايند جايگاه هاى نكو را در نظر گرفته است. و بدانيد كه خداوند به خانواده ام و من كه آخرين ايشان در اين دنيا هستم كراماتى را عنايت فرموده تا دشوارى ها را بر من آسان نمايد و شما را بخشى از اين كرامت ها خواهد بود. و بدانيد كه شيرينى و تلخى دنيا مانند خوابى است، و بيدارى راستين در آخرت است و آن كسى سود مى نمايد كه آخرت را بدست بياورد و زيانكار كسى است كه آن را از دست بدهد.
4. «أَلا وَ مَن كانَ باذِلا فينا مُهْجَتَهُ، مُوَطَّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ، فَلْيَرحَلْ مَعَنا» لهوف: 38. كشف الغمه: 573:1. بحارالانوار: 366:44 و 367. عوالم العلوم: 216 :17 و 217. الحدائق الورديه: 117:1.
5. قال(عليه السلام): «يا أُختاه، إنّى أَقْسَمْتُ عَلَيْكِ فَأَبِرّى قَسَمى، لا تَشُقّى عَلَىَّ جَيباً، و لا تَخمِشى عَلَىَّ وجهاً، و لا تَدْعَى عَلَىَّ بِالوَيلِ و الثُّبُور إِذا أَنَا هَلكتُ».
الارشاد، ج 2، ص 93.
مستدرك، ج 2، ص 451.
بحار، ج 45، ص 2، بقيه باب 37.