پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی روحانی«قدس سره»
گزارش ساواک از دیدار با آیت الله العظمی روحانی و ...
وقتى يكى از فرماندهان كماندوها ناگهان وارد اطاق شد قيافه آرام و مصمم حضرت آيت الله العظمى با آن وقار و آرامش هميشگى كه نمايانگر خصوصيات بارز و گشاد باطن يك رهبر واقعى است به كيفيتى در اين فرمانده اثر گذاشت كه بى اختيار با دست اداى احترام نظامى كرد و از اطاق خارج شد.
امّا در خلال روزهاى مبارزه اى كه اين ملت بپا خاسته و زعامت رهبران ملى و مذهبى خود در داخل ايران آغاز كرده بودند، لحظات و فرازهاى حساسى از تاريخ يك ملت وجود دارد، كه گاه در مكالمه اى، گفتگویى و اشاره و برخوردى به وسيع ترين مفهوم و معناى سياسى خود مى رسد.
در روزهایى كه صداى نعره راستين ملت ايران چنان بىامان از گلو برمی خاست كه خواب راحت را از شاه و اربابانش و نوكران سر سپرده اش به يكسان گرفت بود، حسين زاده، جلاد معروف و معدوم ساواك، از سوى سپهبد مقدم معدوم، رئيس ساواك، به ديدن حضرت آيت الله مى آيد و عنوان می كند كه «شاه واقعاً پى به اين مطلب برده كه ديگر نمی تواند حكومت كند، از طرفى هم واقعاً احتياج به خواب دارد، حالا ما آمده ايم از طرف شاه و مقدم به شما پيشنهادى بدهيم. آمده ايم قول بدهيم كه راديو و تلويزيون را تحت اختيار شما می گذاريم، حتى تعويض دولت را هم با نظر شما انجام مى دهيم، ولى در ازاء، شما فقط با شخص شاه كارى نداشته باشيد. بعلاوه شاه قول می دهد كه تا دو سال ديگر رسماً از سلطنت كناره گيرى كنند و تا دو سال هم فقط سلطنت كند و نه حكومت. در اين مورد حتى اگر براى شنيدن حرف هاى شاه شما نمی خواهيد به ملاقات شاه بيایيد او خودش به ملاقات شما خواهد آمد.»
حضرت آيت الله می فرمايند: «راستش آقاى شاه و همه شما آقايان خيلى دير به فكر افتاديد، حقيقت اين است كه اگر همه روحانيت هم بخواهد شاه را نگه دارد، خود روحانيت هم طرد خواهد شد».
حسين زاده وقتى با لحن مصمم و قاطع حضرت آيت الله روبرو مى شود پيشنهاد مى كند كه پس اجازه بدهيد تيمسار مقدم بيايند خدمتتان و با شما صحبت كنند.
حضرت آيت الله مى فرمايند: «اين خانه اى كه حالا تويش زندانى هستم مال شماست، امّا اگر به اختيار من است كه ايشان نيايند» حسين زاده مى پرسد: «خوب حالا اگر شما آزاد بشويد اولين كارى كه می كنيد چيست؟» حضرت آيت الله با همان لحن مصمم و شيوه آشتى ناپذير و آرام می فرمايند: «اولين لحظه اى كه آزاد شوم عليه شاه صحبت خواهم كرد.»
بعدها حسين زاده در گزارش خود می نويسد: «اين مرد نه قابل خريدارى است و نه اهل هيچگونه معامله سياسى».
در زندگى حضرت آيت الله العظمى فرازهاى فراوان مى بينيم. در هيچ شرايطى و هيچ لحظه اى از عمر پر بارش در مقابل تهديد و زور پا پس نگذاشته است. بياد بياوريم روز چهارم آبان سال 1356 را، كه در سوگ حاج آقا مصطفى خمينى حضرت آيت الله اعلاميه تعطيل بازار و دكاكين را به نيت مراسم فاتحه خوانى برگزار می كنند. آقاى «پسنديده» به ايشان تلفنى اطلاع می دهند كه «چون روز 4 آبان مصادف با روز تولد شاه است بنابراين بهتر است كه اين فاتحه خوانى و تعطيل شهر را به روز ديگرى موكول كنيد چرا كه مسلماً براى شما خالى از خطر نخواهد بود و بى ترديد دستگاه حكومتى در قبال اين عمل شما عكس العمل نشان خواهد داد.»
حضرت آيت الله دقيقاً همان روز را روز فاتحه خوانى اعلام می كنند. شهر به فرمان رهبر جليل القدرشان پاسخ مثبت می دهد و همه جا تعطيل مى شود. پس از برگزارى مراسم ختم ساواك تصميم می گيرد كه واقعاً عكس العمل نشان بدهد.
حمله كماندوها به منزل حضرت آيت الله شروع مى شود و در و پيكر منزلشان به وسيله عمال ساواك و شهربانى شكسته مى شود و در اينحال قصد آن می كنند كه به اندرون منزل ايشان نيز حمله كنند. امّا با اينكه در تمام مدت زندگى حضرت آيت الله العظمى به اطرافيان و نزديكانشان تأكيد فرموده بودند كه از حمله و واكنش هاى عمال ظلم هراسى به دل راه ندهند مع هذا براى جلوگيرى از حمله به اندرون منزل ايشان چند نفر از نزديكان حضرتشان به افسران كماندوها تفهيم می كنند كه انجام چنين حركتى می تواند به يك فاجعه تبديل شود و مسلماً واكنش مردم نسبت به اين بى حرمتى ابعاد وسيعى خواهد داشت.
يكى از ياران ايشان در اشاره به آن روز می گويند: «در تمام مدتى كه كماندوها در و پنجره خانه حضرت آيت الله را خرد می كردند و يا به نوع وحشيانه اى بر پيروان و مريدان و مراجعين هر روزه ايشان حمله مى بردند، حضرت آيت الله بى هيچ دغدغه و هراس خاطرى در اطاق كوچكى كه در حد فاصل بيرونى و اندورنى قرار دارد نشسته بودند و همچنان مريدان و نزديكانشان را به خونسردى دعوت می كردند. با اين همه وقتى يكى از فرماندهان كماندوها ناگهان وارد اطاق شد قيافه آرام و مصمم حضرت آيت الله العظمى با آن وقار و آرامش هميشگى كه نمايانگر خصوصيات بارز و گشاد باطن يك رهبر واقعى است به كيفيتى در اين فرمانده اثر گذاشت كه بى اختيار با دست اداى احترام نظامى كرد و از اطاق خارج شد.»