خطبه دوم:
«خطبه ای پس از بازگشت از صفّين»
قسمت اول: «خطبه در حمد و ثنای خداوند»
(صفين سرزمينى است در سمت غربى فرات به طرف شام كه در آنجا جنگ مشهور بين آن بزرگوار و معاويه واقع شد):
(1) خداوند متعال را سپاسگزارم براى تمام گردانيدن نعمتش و فرمانبردارى در مقابل بزرگوارى و عزتش و نگاهداشتن از معصيتش (زيرا شكر در هر نعمتى علاوه بر اينكه نعمت را مى افزايد خود راهى است به سوى بندگى و نكردن معصيت)
(2) و از او كمك مى طلبم براى احتياجى كه به بى نياز گردانيدنش دارم، زيرا كسی را كه او هدايت نمايد گمراه نمى شود، و كسی را كه دشمنى كرده فرمانش را انجام ندهد راه نجات نيست، و كسی را كه بى نياز گرداند محتاج نخواهد شد، زيرا بى نياز گردانيدن او (اگر به ميزان عقل سنجيده شود) زيادتر است از هر چيزی كه با آن برابر و هم وزن شود، و بهتر است از هر چيزی كه (جواهرى كه در گنجينه ها) پوشيده گردد،
(3) و گواهى مى دهم بر اينكه نيست خدایى به جز او كه مستجمع جميع صفات كماليه و تنها كسى است كه براى او شريكى نيست، گواهى كه از روى اخلاق و راستى مى باشد (نه آنكه به زبان گفته در دل باور نداشته باشم)
(4) و خود را از معاصى نگاه مى داريم به آن (كلمه شهادت) مادامى كه زنده ايم و ذخيره مى كنيم ايمان به آن را براى ترس ها و سختی هايى كه در قيامت به ما مى رسد، زيرا كلمه شهادت لازمه ايمان و گشاينده احسان الهى و باعث خوشنودى خدا و دور كردن شيطان است (شيطان هميشه فرزند آدم را فريب مى دهد تا بلكه او شريكى براى خدا قائل شود، پس اداى كلمه شهادت و اعتقاد به آن سبب از كار باز داشتن و دور كردن شيطان است).
(5) و گواهى مى دهم كه محمد صلى الله عليه و آله بنده خدا و فرستاده اوست، فرستاد او را با دينى كه شهرت عالمگير دارد و با نشانه (و معجزاتى كه از آن حضرت) رسيده و با كتابى كه آورده (و در دسترس مردم است) و با نور درخشنده و روشنى تابنده (برهان عقل و نقل) و با فرمانى كه حق و باطل را از هم جدا مى سازد، تا شبهات باطله (كفر و شرك) را برطرف نموده با مردم از روى برهان سخن گويد و معجزات خود را ظاهر گرداند و آنان را به آيات قرآن تنبيه نموده از عذاب هايى كه بر امت هاى پيش وارد شده بترساند (تا عبرت گرفته از معصيت و نافرمانى دست بردارند)
(6) فرستاد او را در وقتى كه مردم مبتلى به فتنه هاى بسيار بودند (از جهت پرستش هاى گوناگون و اختلاف آراء و گمراهى) كه در آن ريسمان دين پاره شده، ستون هاى ايمان و يقين متزلزل گرديده، اصل دين مختلف و كار آن (احكامش) درهم و برهم، راه خارج شدن (از آن فتنه ها) تنگ (فرار از آنها غير ممكن) و وسيله اى براى هدايت نبود،
(7) پس رهنمايى و هدايت از بين رفته كورى و گمراهى شيوع داشت، بر خداوند سبحان عاصى و شيطان را يار بودند، ايمان ذليل و ستون هاى آن ويران گشته، آثار و نشانه هايش تغيير كرده، راه هاى آن خراب و نابود شده بود،
(8) مردم پيرو شيطان بوده در راه هاى او قدم نهاده به سرچشمه هايش وارد مى شدند (آب گمراهى را مى آشاميدند يعنى دستور او را مى پذيرفتند، پس قوت گرفت و) به كمك ايشان حيله هاى او به كار افتاد و بيرق كفر و ضلالتش افراشته گرديد،
(9) در فتنه هايى كه مردم را پايمال و لگدكوب كرد (چنانكه چهار پايان هر چه زير پايشان قرار گيرد پايمال می كنند) و همگى در آن سرگردان و حيران و نادان و گرفتار بودند،
(10) در بهترين محل دنيا (مكه معظمه) و ميان بدترين همسايه ها (اهل مكه) كه خواب آنان بى خوابى و سرمه چشمشان گريه بود (به طورى در فتنه و انقلاب و خونريزى و گرفتارى واقع شده بودند كه آنى استراحت نداشتند) در سرزمينى كه دهان داناى آن بسته و ذليل، و نادانش افسار گسيخته و ارجمند بود.
قسمت دوم: «درباره كمال آل پيغمبر (ائمه اثنى عشر) عليهم السلام»
(11) آل پيغمبر اكرم نگهدارنده راز نهان و پناه فرمان آن حضرت مى باشند (به آنچه آن بزرگوار از جانب حق تعالى امر فرموده قيام نمودند) و خزينه دانش آن وجود محترم هستند (آنچه را كه او مى دانسته اينان نيز مى دانند) و مرجع حكمت هاى آن جناب (تا مردم به آنان رجوع كرده آنچه را نمى دانند بپرسند) و حافظ كتاب هايش (قرآن و سنتش) مى باشند، و مانند كوه هايى هستند براى دينش (تا از بادهاى مخالف و تخريب دشمنان متزلزل نگردد و به سبب ايشان باقى و برقرار بماند)
(12) حضرت رسول اكرم به كمك آنان پشتش را راست كرد (بر اثر ترويج ايشان دين خود را كه در اول ضعيف و ناتوان بود قوى و توانا گردانيد تا معارف آن سرتاسر جهان را فرا گرفت) و لرزش بدنش را زائل نمود (به سبب خدمات ائمه اطهار عليهم السلام اضطراب و نگرانى كه از دشمنان دين اسلام داشت از خود دور كرد).
قسمت سوم: «درباره كسانى كه دست از حق برداشته در راه باطل قدم نهادند»
(و دوباره به مدح و ثناى آل پيغمبر «عليهم السلام» پرداخته).
(13) (خوارج يا منافقين يا اصحاب معاويه و غير ايشان، تخم نافرمانى را (در كشتگاه دل هاشان) كشته، به غفلت و فريب آن را آب داده، هلاكت را درو كردند (پس سعادت دنيا و آخرت را از دست دادند، و اما اهل بيت رسول الله گمشدگان را راهنمائى نموده از هلاكت و بدبختى نجات مى دهند، پس)
(14) هيچيك از اين امت با آل محمد صلى الله عليه و آله طرف مقايسه نبوده و كسانی كه هميشه از نعمت و بخشش (معارف و علوم) ايشان بهره مندند با آنان برابر نيستند (پس چگونه خود را بر اينان ترجيح مى دهند و مردم را به سوى خويش مى خوانند، و حال آنكه)
(15) آل محمد عليهم السلام اساس و پايه دين و ستون ايمان و يقين هستند (زيرا به سبب هدايت و ارشاد ايشان دين اسلام برپا است و آل محمد عليهم السلام كسانى هستند كه) دور افتادگان از راه حق به آنان رجوع كرده و واماندگان، به ايشان ملحق می شوند، و خصائص امامت (علوم و معارف حقه و آيات و معجزات) در آنان جمع و حق ايشان است و بس، و درباره آنان وصيت (رسول اكرم) وارث بردن (از آن وجود محترم) ثابت است (و ايشان به آن حضرت از هر جهت نزديكتر و سزاوارترند، وليكن بعضى از اين امت به وصيت آن بزرگوار عمل نكرده ارث او را پايمال نموده تخم فساد را در روى زمين پاشيدند، و به حسب ظاهر)
(16) در اين هنگام حق به سوى اهلش برگشته، به جایى كه از آن خارج شده بود منتقل گرديد (زيرا پيش از اين امارت و خلافت را غصب كرده سزاوار اين منصب را خانه نشين كرده بودند).
ترجمه و شرح نهج البلاغه (فیض الاسلام)